یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

فلافل - مختار

بد جوری به سریال مختار نامه اعتیاد پیدا کرده ام. همینجوری که راه میروم دیالوگ هاشو بلغور میکنم یا آهنگای مختلفش رو روزی 100 بار زمزمه .

مثل ذکر خداست به خدا . نمیدونم خدا برای چنین زمزمه هایی ثواب هم صادر میکند ؟ من که تا بحال توی عمرم اینهمه "لبیک" نگفته بودم که امروز گفتم .

به خدا قسم که اسلام دینی است که اگر هزار بار در آمریکا هم به دنیا بیایم باز هم انتخابش میکنم !

اورهان میگوید : تو ترکیه همه مسلمونن

اورهان همانطور که از نامش پیداست یک ترک است ، خدا را شاهد است که از ترکها نژاد پرست تر ندیده ام . البته من با عرب ها یا سفید پوست ها معاشرتی ندارم و ترکها تنها نژاد غیر فارس هستند که در زندگی من وول میخورند .

به اورهان میگم : ببین پسر خوب ، مسلمون یعنی کسی که حجاب کنه و نماز بخونه .

این جمله سریع ترین جوابی بود که آن موقع به ذهنم رسید.

اورهان مخالفت کرد . ابله .

--------
چند روز پیش بین راه مدرسه رفتم فلافل گرفتم . یک پدر و پسری آنجا بودند . کافی بود غذا خوردن پدره را ببینی تا هفت پشتت توی گور استفراغ کنند . یک قسمت از ساندیچش افتاد ، خم شد برش داشت و ... !
یک دوغ لیوانی گرفت ، اول با نی درش را سوراخ کرد ، بعد یادش آمد باید همش بزند . محل سوراخ رو با دستش گرفت و لیوان رو شلپ شلپ تکان داد و کلی دستو بالش رو دوغی کرد که مثلن هم بخورد . خب با نی اش هم میزدی مسلمان !
بعد دیدم اگر این پدر نبود این ساندویچ هم به من نمیچسبید . خدا را صد هزار مرتبه شکر . نه به آن رستوران های شیکی که تویش معذبی نه به این کثیف خانه هایی که تویش ولنگ و واز .
-------

-یک تلگراف داریم کاپیتان.

زن صدا کلفت کاغذ را بر روی میز نهاد و تق تق کنان از میز فاصله گرفت. یک قطره عرق سرد بر پیشانی اش نشست . عجله داشت ، امیدوار بود کاپیتان او را مرخص کند ، همیشه میشود ذره ای امیدداشت ، کاپیتان رسم داشت اول تلگراف را بخواند بعد شخص حامل تلگراف را مرخص کند. البته بیش از آنکه رسم باشد ، یک ضرورت بود ، چون بعضی تلگراف ها نیاز به جواب آنی دارند و آن موقع است که باید یک نفر دم دست باشد.

 

دو دقیقه شکنجه وار گذشت ، بعد کاغذ توسط کاپیتان مچاله شد. زن خوشحال از اینکه کاپیتان عصبانیتش را به کاغذ منتقل کرده جسارت به خرج داد تا از محتوای آن با خبر شود . محتوایی که هرگز نباید قبل از کاپیتان خوانده شود .

-مشکلی هست قربان ؟

کاپیتان ریشش را خاراند ، نوه هایش را به یاد آورد ، تنها بازمانده های نسل او . با خودش اندیشید که آنها الان کجایند ؟ باز هم جرقه ای در ذهنش زده شد ، تکلیف پیرزنی که خوابش نمیبرد چی میشود ؟ آیا یک روز به آرزویش میرسد ؟ شاید تنها انسانی بوده که خوشحال میمیرد .

زن نگران شد ، کاپیتان تب داشت ، صورتش مثل یک لبوی قرمز و خیس به نظر میرسید . تهویه ی کشتی ساعت هاست که از کار افتاده . کشتی بدون حرکت ، از کار می افتد. ساعت هاست که حرکتی در کار نبوده. اما تا کی ؟

صدای تق تقی به کابین شنیده شد . دستان چروکی ، سینی قهوه ای را حمل میکرد . هر آن امکانش بود از دستش بیفتد . زن صدا کلفت پیرزن را بدجور نگاه کرد . " پس این موش پیر کی ولمان میکند ؟ "


-------


sina S.M
سنا **
۲۴ آبان ۱۲:۳۹
عجب عنوانی انتخاب کردید
من که بودم از رفتن به اون فلافل فروشی پشیمون میشدم
:)
پاسخ :
اصولن خانم ها از 100 کیلومتری همچین جاهایی هم رد نمیشن ! 
سُر. واو. شین
۲۲ آبان ۰۱:۰۷
به عقیده ی من هرکسی هم نوعش رو اذیت نکنه, انسان پاکدینی باشه و تو زندگیش هدف درستی داشته باشه مسلمونه, ولو اینکه دینش اسلام نباشه :D
پاسخ :
ولو اینکه رو خوب اومدی :دی
نظرت نظر محترمیه چون این حرفو از دهن خیلی ها شنیدم ، گرچه حرف چرت و پرتیه ! ببخشید ولی فکر میکنم مردم این حرفو میزنن چون دوست دارن آدم های دور و برشون اهل دوزخ نباشند .
اما به نظر مسلمون بودن اولویت نیست . و لزومن هرکی مسلمون نباشه به درک واصل نمیشه !
به عینه مسلمون هایی رو دیدم که بویی از انسانیت نبردن و نیز کافر هایی رو دیدم که انسانیت ازشون فوران میکنه (!)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان