یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

بی اراده که میگن یعنی این !

سلام !



شاید بی ارادگی عجیبی میان این پست و پست قبل را شاهد باشیم !

قضیه اینجاست که هرگز قصد نداشتم دوباره در این وبلاگ بنویسم .


سه دلیل کلی برای اینکه به اینجا باز نگردم به ترتیب اولویت اینجا هست :


۱. اینجا خواننده های مشترکی میان من و یک سری آدم دیگر که در دنیای واقعی با آنها سر و کله دارم وجود دارد.

۲. بنا به قولی که دادم باید لاقل مدت بیشتری را برای درج مطلب صبر میکردم.

۳. اینجا حرف های مسخره و شاید خطرناک (فکرتان سراغ مسائل ۳۰ یا ۳۰ نرود لطفا !) زیادی زدم . مثلن همین که به قولم عمل نکردم خودش یک حرف مسخره است و عدم صداقت نویسنده ی وبلاگ که من باشم را در پی دارد !


با وجود اینکه احتمال برخورد های دیگر من با آن آدم هایی که در مورد ۱ ذکر کردم با شروع تابستان به صفر نزدیک شده بنابراین ترسی باقی نمیماند !

بعلاوه ی اینها ، نابودی تراژدیک بلاگفا ، پادشاهی وبلاگ ایران نیز باعث شد تا دیگر نتوانم با دنیای مجازی در ارتباط باشم !
 و عدم ارتباط با دنیای مجازی تنها نوشته های آدم را پخته تر و نقاشی هایش را بی ریا تر و افکارش را منسجم تر و آینده اش را درخشان تر میسازد، نه بیشتر !


امیدوارم این ارتباط هرچند کوچک باعث افول های دوباره در زندگی مسخره ام نگردد . من هربار که با این دنیای پست در ارتباط بودم ، ضربه ای دیدم !

اینکه این دفعه ضربه نبینم به رفتار من بستگی دارد نه هیچ چیز دیگر ! پس از الان با خودم عهد میکنم که هفته ای بیش از یک بار به اینجا نیایم !



وقتی اینجا را تعطیل رسمی اعلام کردم . بعد از چند ماه که سرم خلوت تر شد ، وبلاگ جدیدی را در بلاگفا راه انداختم که با شدید ترین تدابیر امنیتی (!) مدیریت میشد. شاید این ضعف جامعه ی ما باشد که کسی مثل من برای آنکه نوشته هایش خوانده شود و در ابعاد گسترده نشر یابد مجبور به توسل به دنیای تاریک اینترنت شود ! چون ورود به اینترنت همانا و درگیر شدن با کلی مسائل دیگر همان ! مثلن نمیتوان وبلاگی را مدیریت کرد و از موسیقی دور بود ، چون خیلی از وبلاگ های دیگر در پس زمینه ی خود موسیقی پخش میکنند ... و من موسیقی را گامی رو به جلو برای ورود به عرصه های عام پسندانه ای میدانم که به هیچ وجه با فرهنگ کتابخوانی ، مطالعه و تمرکز ، همخوانی ندارد. و در کل موسیقی (فیلم و امثالهم)‌ریتم تندی را به زندگی میبخشد که فرصت مطالعه نقاشی و تفکر را از آدم میگیرد . البته که من فیلم را خیلی هم میپسندم ولی نه وقتی که جنونانه دنبالش باشم ! اتفاقن من سینمای ایران و همینطور بعضی فیلم های شبکه HD را (که از روی شعور و درجه بندی انتخاب شده اند !) میپسندم و به نظرم سینمای ایران با ساختار غمگین و فیلسوفانه و کمی معترضانه اش ،‌یکی از بهترینهای سینمای جهان است .

همینطور تآتر را به وفور تحسین میکنم. چرا که زبان شکسپیر بود و پیوند ریشه ای عمیقی با مطالعه دارد و به طور کلی دیدن یک تئاتر اگر موضوعش مناسب باشد کمتر از مطالعه یک رمان سنگین نیست !    



در این وبلاگ (منظورم وبلاگ توی بلاگفا است) هیچ اسمی از خودم نبردم و بیش از پیش توانستم نظراتم را در قالب شخص ناشناسی که نه منزوی است و نه باز و بدون روکش ، در معرض دید بسیاری قرار دهم .


وبلاگم تو بلاگفا را طوری ساختم که کسی نتواند به چیزی چنگ زند و مرا مورد قضاوت های درست یا غلط خود قرار دهد. اسم انتخابی ام یک جور هایی یک جمله ی خبری بود نه یک اسم ! هیچ نشانه ای از اینکه چند سالم است و چه جنسیتی دارم در اختیار خواننده های بیشمار من قرار نگرفت . در دنیای مجازی (بیشتر از دنیای واقعی) انسان ها بر دو اساس قضاوت میشوند . سن و جنس ! به قول صادق هدایت انگار که یابو هایی باشیم در بازار یابو فروشان که بخواهند این چیز هایمان را بدانند !

خوانندگان حدس هایی درمورد جنسیت میزدند که تمامن غلط بود. همه آنها دلشان میخواست خودشان را با یک دختر طرف ببینند ، چون نوشته ها و زلم زیمبو های دیگری که در وبلاگ قرار داده بودم سراسر حساسیت و بشر دوستی را نشان میداد ، کمی هم طمع دخترانه و عدم انکار اینکه من دخترم باعث شده بود حسابی فکر کنند که من دخترم ! در ضمن خاطر نشان شوم که بیشتر وبلاگ ها برای دختر هاست ! پسر ها چرخششان در اینترنت به شبکه های اجتماعی محدود میشوند . من میدانم یک روز در سیاهچاله ی این شبکه ها میفتم چون خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو و من از اینکه مدام رسوا هستم چون حاضر نشدم از بقیه تبعیت کنم حالم به هم میخورد .


جالب اینکه همین نظر عمومی نسبت به دختر بودن من باعث شده بود که منتقد ها و مخالفانی که به وبلاگ سر میزدند جملاتشان را به جای اینکه با دستور یا کلمات سنگین و نصیحت مندانه آغاز کنند با جملاتی چون : < ببین دختر خوب ...> یا <از شما بعیده ... > آغاز میکردند و من افسوس میخوردم از ذهن فاسد گشته ی بشری که اینطوری است و تقصیر خودش نیست !


تنها مخالف های مونث بودند که گهگاهی کارشان به فحش میکشید و منطق سرطانی خود را نشان میدادند ! در دنیای دختر ها تضاد نهفته و اولیه ی شدیدی میان هم نوعان وجود دارد. عدم همکاری قلبی و نیز حسادت در میان آنها آنقدر موج میزند که حد ندارد ! این برداشت و تجربه ی من در این عمر نه چندان بلندم بود :دی مسلم است که استثنائاتی هم وجود دارند (این جمله برای خواننده های مونث !)‌


راستی گفتم قضاوت های درست یا غلط ! بله قضاوت ها عمومن در ۸۰ درصد موارد درست از آب در می آیند . چرا که قضاوت کننده یک انسان است و یک انسان خیلی باهوش تر از چیزی است که خودش یا هم نوعش فکر میکند ! اصلن قضاوت برای این بد است که خیلی وقت ها وجهه ی درستی از کسی را در معرض دید قرار میدهد و آن شخص قضاوت شونده از اینکه چنین دزدی عظیمی از او شده بر خود میلرزد،‌پلاکارد در دست میگیرد و در تاریخ رفتار بشری حک میکند که قضاوت نادرست ترین اعمال است ! در حالی که اعمال نادرست تری از قضاوت وجود دارد که کمتر به آنها بها میدهد. از نظر من قضاوت به گستردگی ای که میگویند نیست. گاهی اگر از روی تحقیر نباشد میتواند مفید باشد و الخ . .. در آخر اینکه قضاوت اگر نبود ، جرم و جنایت جهان را فرا میگرفت ! بله قضاوت تا حد زیادی با قاضی هم خانواده است و قاضی تا حد زیادی با عدالت هم سرشت !



بگذریم ! این متن را ادامه نمیدهم :) این حرفها مدت های مدیدی بود که در چرخ گوشتی ذهنم استمرار می یافت ! نمیدانم در عصر امروزی که بشر میتواند اینگونه ذهنش را بشکافد و در قالب کلمات بیرون بریزد چه بلایی بر سرش خواهد آمد. (شاید بگویید قلم منحصر به عصر امروز نیست ولی در جوابتان خواهم گفت قلم یک چیز است و قلم قابل نشر یک چیز دیگر !)



sina S.M
بانو -ن
۱۹ تیر ۲۳:۳۹
تجربه ثابت کرده رو کردن هویت واقعی برای افراد ک روزی بالاخره موجبات ناخشنودی رو فراهم می کنه.
سنا **
۱۲ تیر ۲۳:۵۹
سلام دوست گرامی
خوشحالم برگشتید

شخصیت مجهول داشتن در اینترنت هم برای خود دنیایی دارد
خوشم میاد که برداشت ها با توجه به جنسیت و سن کاملا متغیره
بگذریم
باز هم خیلی خوشحالم که برگشتید
موفق باشید
سُر. واو. شین
۳۰ خرداد ۲۲:۵۰
موافقم با همه ی بخش های نوشته !

خودم چند سال همچین کاری رو میکردم. که یه جایی بنویسم، البته با این تفاوت که یه جورایی هویت جعلی درست کرده بودم، و قضاوت هایی که درباره ی حرفام میشد واقعا جالب بودن. جالب این بود که به دلیل محیطی که توش مینوشتم اکثرا استقبال میکردن. ولی هر از گاهی یه مخالف هم پیدا میشد که حالا یا با توهین یا بدون توهین حمله میکرد به تفکراتم. البته متشابهاً بحث سیاسی و اینا نبود.

در کل فک کنم درک میکنم چی میگی!

و اینکه خوش برگشتی :D 
پاسخ :
الان خودم نوشته رو بازخوانی کردم ... واقعن که بعضی قسمت هاش آنقدر پیچیدست که باید دوباره خوند ! ببخشید :دی

راستی ممنون از نظرت .
هویت جعلی به نظرم یکی از راه هاییه که ما بتونیم حرفمون رو راحت بزنیم !!
بعضی از عقده های آدم یه طوریه که خودش از خوندنش خجالت میکشه ... برای همین از یه هویت جعلی استفاده میکنه تا به خودش ثابت کنه که این چیزا برای یک شخص دیگریست نه خودش !

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان