یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

تاحالا با دختری که بلاکش کرده اید تئاتر رفتید ؟

نمیدونستم کنکور دادن به این جور پارادوکس ها ختم میشه :/// 


روابط بین ادما پارادوکسه ... زبان اختراع شد برای جمع شدن در قبیله های کوچیک ، دربرابر ببر های دندان خنجری و ماموت های پشمالو ... 


بقیه کاربرد های روابط انسانی فقط خرده اضافاتی هستند که بشر در این چند ده قرن اخیر از خودش در اورده .. ما انسان ها برای روابط اجتماعی اینچنینی تکامل نیافته ایم ... 

مگرنه این روابط عامل خودکشی میلیون ها انسان در هر سال ، نبود . 

فکر کنم اگر هنوز در قبایل زندگی میکردیم. هم ببر های دندان خنجری و ماموت ها منقرض نمیشدند هم آمار خودکشی در جهان به این حد هولناک نمیرسید


دریافت 

sina S.M
maryam !
۰۶ بهمن ۱۰:۳۶
آهان، منظورتو اشتباه گرفتم، الان حل شد.

ببین سینا خب الان داری مقاومت فرضی می کنی (!) مقابل درگیر شدنت با جمع ‏!!‏ :‏)‏‏)‏
به این بهانه که هیجانو تجربه کنی ‏!‏
البته از یه طرفم نمی تونی خودتو درگیر کنی نه اینکه نخوای و این میرسه به همون حرف خودت که گاهی نمی تونی ...
البته این مشکلم یه راه حل داره ...
که اگه حل شه باید برای بازی کامپیوتری پول بدی‏.
پس می تونی اهمیت بدی به محیط و آدما ‏!‏
پاسخ :
قضیه اینه که این مشکل نیست که بخوام دنبال راه حلش باشم ! 
چیزی که مردم نمیفهمن اینه که من این روش رو دوست دارم ... به جز این نمیتونم زندگی کنم ! 

البته پیشرفت مزحکی داشتم ... کسی نمیدونه سینای ۵ سال بعد ادم افسرده ای هست یا نه :/ امیدوارم نباشم ... بهاش هم اینه که همچنان قلبم یه مسیر تندروی وی آی پی به سمت دهانم داشته باشه کماکان !
پرهـ ـام
۰۶ بهمن ۰۲:۲۸
آره همون اوخر فصل 1. دیگه حال نکردم فصل دومشو ببینم:/
پاسخ :
من امروز قسمت اول فصل دو رو دیدم حدود ۷۰ درصدش رو ... اینقد اشغال بود که همونم به زور تحمل کردم ...

فقط یه سکانس خیلی محشر داره اون قسمت ... 
داره درباره قرن ۲۱ حرف میزنه و میگه هیچی واقعی نیست ... 
میگه از وقتی تکنولوژی اومده دیگه واقعیت هم از بین رفته ... اصلا نابود شدم با اون تیکه از فیلم 
پرهـ ـام
۰۶ بهمن ۰۲:۲۷
یاغی هم خودتی !
:))))
آقا یاغی مگه بده؟ بازم مجبورم از اصطلاحات کشورمون (آمریکا) استفاده کنم!:دیی منظورم از یاغی همون اصطلاح rebel بود یعنی کسی که زیر باز تحکم و هنجار های خشک جامعه نمیره. مثلا والتر وایت(رضوان الله) یه یاغی بود. یه یاغی به تمام معنا!
پرهـ ـام
۰۶ بهمن ۰۲:۲۲
آمریکایی نیستم ولی زبان انگلیسی را دوست دارم!
آره! میگم سریالش اون واخر به گِل نشست.
واقعا بریکینگ بدِ کبیر کجا و این کجا!
پاسخ :
اواخر ؟ اواخر فصل ۱ منظورته دیگه 
راستی کلا چند فصله ؟ نکنه فقط دو تاست !! 
پرهـ ـام
۰۶ بهمن ۰۱:۱۰
1. پ.خ شد! @سینا و مریم چک کنید کامنتدونیتونو
2.@سینا صادقانه بگم صدات تو ذهنم خیلی یاغی تر و بی اعصات تر بود. منتها صدات تو اون پست به درک دکلمه ی آثار سهراب سپهری میخورد:))
3. اتفاقا از دلائلی که با مستر روبات ارتباط گرفتم همین همذات پنداری بود! درواقع غیراجتماعی بودن دلیل دیدن اون سریال بود نه اون سریال علت غیراجتماعی بودن من :/
4.خانواده رو از فامیل و دوستان باید جدا کرد خدایی.....
5.بله دیگه با دلائلی که ذکر کردم بنده در نهایت احترام دعوت شما رفقا را reject میکنم:دییی
پاسخ :
REJECT  

رفیق امریکایی نکنه واقعا امریکایی ؟ در اون صورت طبق محاسبات مریم قرار ملاقات وسط اقیانوس اطلس میشه !! وای چقد رویایی !!!

مستر روباتو دیدم کل فصل یک رو ... اقا چرا یهو بولشت شد ؟ اون یارو هم روحه هم روح نیست ... این دیگه چه مزخرفیه اه 

یاغی هم خودتی ! یادت باشه هر متنی هرچقدرم وحشی باشه ، بازم یه نویسنده اونو نوشته ! و نویسنده  ها هم آر اسپشیال پیپل ! 
maryam !
۰۶ بهمن ۰۱:۰۲
یه خطر در کار نیست، دو تا خطر در کاره، جون پرهام ( میخوای چاقو فرو کنی تو قلبش ‏!!‏ :‏)‏‏)‏ ) و ذهنیتمون :دی
در مقابل درگیر شدن مقاومت می کنی تا خودتو جدا کنی از بقیه ‏!!‏ احساس خفن بودن می کنی اینجوری ؟ :‏)‏‏)‏
کلن سینا، آدم هرچقدر ساده تر باشه و خودمونی تر، راحت تره ‏!‏ اینجوری دیگه نگران این نیست که قلبش میاد تو دهنش‏;‏ و این راحتی هم به جمع منتقل میشه و اینجوری همه راحت تر میتونن خودشون باشن ‏!

عه ؟ چه خوب، پس این بحثو ادامه میدیم همینجا تا قهرمانی که این مطلب بشه پر بحث ترین مطلب بلاگت :دی
پاسخ :
خوبه حالا گفتم من در مقابل درگیر شدن اصلا مقاومت نمیکنم و تو هوا میقاپمش :/ اشتبا خوندی ... البته بعضی وقتا هم که میبینم شانسی ندارم که خودمو درگیر کنم سعی میکنم خودمو بگیرم تا ضایه نشه اوضاع . هدفون در این مواقع به کار میاد و کمک میکنه بتونم انزوامو تحمل پذیر تر کنم ! 

دلم میخواد قلبم بیاد تو دهنم تو چی‌کار داری ؟؟؟ من یه سری المان دارم برای لذت بردن از زندگیم بخوام اونا رو به بهانه راحت بودن ول کنم که دیگه بهانه ای برای ادامه زندگی ندارم ! اصلا دلم میخواد همو ببینیم بعد من از استرس حالت تهوع بگیرم (مثل روز کنکور که صبحش از استرس استفراغ کردم) بعد این حالت تهوعه بهم حس زنده بودن بده و بگه هنوزم میشه هیجانو تجربه کرد تو زندگی و لازم نیست برای بازی کامپیوتری پول داد !!
maryam !
۰۵ بهمن ۲۳:۴۰
این یه ملاقات معمولی نیست ‏!!‏ :‏)‏‏)‏
خب خودتم گفتی قلبت میاد تو دهنت :-/، برا منم جالب و مهمه اینجور دیداری ‏!‏ ( اگر به مرحله ی اجرا برسه با این وضعیت :دی )

یا فقط نگاه می کنی یا از اول تا آخر یه بند حرف میزنی :‏)‏‏)‏ نمی تونم پیش بینی کنم :دی
نه سینا، تو در مقابل درگیر شدن مقاومت می کنی :دی
پاسخ :
خب اره اینم هست ، یهو دیدی سکته کردم چون من کلا اولین بار از هر کاری رو نمیتونم باش کنار بیام ....  :/
ولی اصولا ریسک رو برای وقتی میگن که یه خطری در میون باشه :دی 

...
دقیقا همینه که میگی : حد نرمال ندارم من ... یا زر زر میکنم یا لالم 😂 
بخدا مقاومت نیست ! خیلی جاها شده همه زورمو برای درگیر شدن زدم و اینقد نتیجه برعکس داده که ترجیح دادم کلن دور درگیر شدنو خط بکشم ..  
اگر مقاومتی درکار باشه ، در راستای منزوی نبودنه ... مگرنه هرجا تونستم خودمو درگیر کنم تو هوا قاپیدمش ... یکم حقیرانه است شاید 

چه جالب داری کمک میکنی خودمو بشناسم :دی 

maryam !
۰۵ بهمن ۲۳:۲۰
:‏)‏‏)‏ همون دیگه، غیر قابل پیش بینی ای :دی
پوکر نیستی سینا، یه جور چندش ناکی داری ما رو نگاه می کنی و به حرفامون گوش می کنی :‏)‏‏)‏ یه جور نگاه از بالا به پایین ‏!‏

:‏)‏‏)‏ من حق میدم به پرهام و درک می کنم چی میگه، اما خودم دوس دارم هیجانو، و با وجود اینکه اهل قرار و بیرون رفتنو اینا نیستم‏;‏ اما احساس می کنم با این جمع اوقات خیلی خوشی رو می تونیم داشته باشیم ‏!!‏ :-‏"‏ حالا نمی دونم پرهام اهل هیجان و ریسک هست یا نه ...
پاسخ :
اهل هیجان و ریسک ؟؟ یه ملاقاته دیگه ^_^ 
نمیدونم این نگاه از بالا به پایین رو از رو چی میگی !! من تا این حدم خودمو نمیشناسم :دی 
ولی کلا اینجوری هستم که خودمو involve ماجرا ها نمیکنم زیاد ... همین شاید حس اینو به شخص مقابل بده که من یه جورایی ژست تسلط گرفتم به خودم ! نمیدونم ... :/ 
maryam !
۰۵ بهمن ۲۳:۰۱
سینا،
با همین دو تا خط، یه شکلک بساز، تو همینجوری داری جمعو نگاه می کنی فقط :‏)‏‏)‏
من همیشه جواب میدم، اما گاهی جواب در هاله ای از کلمات پنهانه و فقط افراد لایق بهش میرسن ‏!!‏ :‏)‏‏)‏

فقط منو تو و پرهام نیستیم که ... همه هم که تهران نیستن، باید میانگین بگیریم و فاصله از مبدأ رو بگیریم محل قرار، مبدأ هم دریای خزر باشه ‏!!‏ :‏)‏‏)‏
پاسخ :
خخخ خب برم خودمونی هولدن زحمتش کمتره پس :دی 

کلن پایتخت تهرانه دیگه ... خوددانید ! 
+ اتفاقا من اصلا تو واقعیت پوکر نیستم حس احمق بودن بهم دست میده 
maryam !
۰۵ بهمن ۲۲:۴۰
پرهام،
من برا جمعمون یه فضایی متصور شدم; تصویری از فلاسفه، عارفان و سینا که نمی دونم چیه :)))
اما تک تک بلاگرها رو نتونستم تصور کنم، و کلن ذهنیتی ندارم که بخواد فرو بپاشه ! :دی

آدم های غیر اجتماعی کلن با هیچ جمعی حال نمی کنن یا فقط با افراد خاصی حال می کنن ؟ #پرت از قضیه
پاسخ :
دمت گرم که نمیدونی من چی ام ... اما خب فکر کنم یه چیزی باشم از ترکیب عاقل و دیوونه ! اسکیزوفرنی هم ندارم ... ولی خوب بلدم اداشو در بیارم :دی

بابا این میگه غیر اجتماعی انگار قراره اجتماع تشکیل بدیم !! 
سریال مستر روبات دیده اینجوری شده :دی
پرهـ ـام
۰۵ بهمن ۱۶:۲۰
کلا ب نظر من دوست از فامیل ارزشمندتره یجورایی. دوست خانواده ایه که خودمون انتخابش میکنیم. با این حال خیلی فرصت پیش نمیاد که بخوایم همدیگرو ببینیم. شخصا ترجیح میدم هرروز با شما رفقا توی مجازی درارتباط باشم تا اینکه با یه دورهمی کلا دچار فروپاشی ذهنی بشم! حالا من هیچی، مطمئنم شما هم با دیدن من دچار  این فروپاشی میشید! :D
 به علاوه من خیلی آدم اجتماعی ای نیستم#آنرمال
پاسخ :
از فامیل اره ولی از خونواده نه :) 

الان مخالفتتو رسمن اعلام کردی ، آره ؟
maryam !
۰۵ بهمن ۱۶:۱۹
گذشته از شوخی *
maryam !
۰۵ بهمن ۱۵:۵۶
‏@‏ پرهام،
دوستی وبلاگی میتونه مهم تر از روابط فامیلی باشه ‏!‏ آخه اینجا ما به واسطه ی افکار و عقاید هم با هم در ارتباطیم ‏!‏

پرهام، تازه اگر این فانتزیه من بخواد واقعن اتفاق بیفته باید فاصله هامونو با هم جمع کنیم تقسیم بر تعداد کنیم، هرجا شد همونجا قرار بذاریم ‏!!!‏ :‏)‏‏)‏
ولی گذشته از فکر می کنم یه بار گردهمایی ارزش اینو داره که وقت بذاریم براش ‏!‏ اگر نتیجه ی اون دیدار هم بشه یه هم فکری بزرگ که چه بهتر.
پاسخ :
موافقم !  (خواستن توانستن است !)
فقط من پامو از تهران نمیذارم بیرون ها :)) 
امممم پرهامم فک کنم اطراف تهران باشه ... 
حالا با توجه به شرایط جدید تصمیم بگیر ! 

+ حس خوبی ندارم همه اینا عمومیه :/ 
پرهـ ـام
۰۵ بهمن ۱۵:۰۸
خودکشی مجازی! تصویر ایده آلیه به نظرم. 
من فکر میکنم جامعه خیلی گسترده شده، راه ها دراز و طولانی شدن. شما تو یه شهر دیگه ای هستی ، من یه جا، سینا یه جا. هر کدوممون کار و زندگی خودمون رو داریم. چقدر فرصت پیش میاد واسه اینجور روابط؟ حقیقت اینه که تو این دور زمونه تنها راه ارتباط همین مجازیه. الان دیگه دید و بازدیدهای فامیلی توی عید هم از طریق تلگرام صورت میگیره:/ چه برسه به رفاقت ها.
پاسخ :
؛) دااش قرار باشه قراری  هم صورت بگیره مسلمن در پایتخت خواهد بود :دی 

[خودخواه !!]
maryam !
۰۵ بهمن ۱۵:۰۱
سینا! این :-‏\‏ نوشته ست ؟
چه زبونیه اون وقت ؟ :D
پاسخ :
نوشته نباشه حالا شکل هم نیست ! عاخه گفتی من تو ذهنت این شکلی ام !! به خدا منم دماغ و چشم دارم دو تا خط نیستم که ://////
maryam !
۰۵ بهمن ۱۴:۵۰
@ سینا، اصلن آدم وقتی وارد جمع میشه، نمی تونه خود واقعیش باشی‏;‏ احساس می کنم در مورد اکثر آدم ها این صدق میکنه ... واسه همین نباید ذهنیتت بریزه بهم ‏!‏

@ پرهام، برای خود منم جذابه کم آوردن سینا رو ببینم :دی

راجبه فروپاشی ذهنی هم می تونیم بعد از این دیدار همه خودکشی مجازی کنیم ‏!‏ :‏)‏‏)‏
پاسخ :
من خودکشی نمیکنم ها گفته باشم :دی 
چرا کم اوردن من ؟؟؟ :/// 
دیگه اونجا نمیتونی ج ندی که کلک !
پرهـ ـام
۰۵ بهمن ۱۴:۰۹
@maryam !

چه باحال! خیلی دوست دارم این جروبحثای شما و سینا رو تو واقعیت ببینم:دیییی

 اتفاقا منم خیلی به این فکر میکنم که بلاگر های اطرافم تو واقعیت چجوری اند. شخصیتشون، صداشون، لحنشون، فیزیکشون، ظاهرشون و لباساشون.
 من خودم تو این مدتی که شما دوستان رو میخونم، از همتون یه جور "انگاره" ای تو ذهنم درست کردم. یه جور حضور فیزیکی از شما توی ذهنم. با تموم اون ویژگی های بالا.
بدبختی اینجاست که این انگاره ی من به احتمال زیاد با واقعیت از زمین تا آسمون فرق داره مثلا چند وقت پیش که سینا صداش رو گذاشت تو وبلاگ من یه لحظه دچار فروپاشی ذهنی شدم! انقدر که صداش با تصور من فرق داشت! اینه که شخصا همین رابطه ی مجازی رو ترجیح میدم.

پ.ن.@مریم توصیه میکنم این گفتگو رو با من ادامه بدی تا سینا بفهمه که چت روم کردن کامنتدونی دیگران چه کار بدیه:)))))

پ.ن.@ سینا تو چرا این جوری شدی پای کامنت مریم؟:)))
پ.ن.@ سینا قالب جدیدت خیلی عالیه. مبارک است.
پاسخ :
حیف پروجه دارم ! مگرنه این کامنتا کیف میده برای جواب دادن .. نظراتو باز میذارم چت کنید :دی

...

خب حالا اپدیت میشه :) 
چقد با تصورت فرق داشت خدایی ؟؟ یعنی تو ذهنت صدام نازک تر بود ؟ کلفت تر ؟ دیوونه تر ؟ رسمی تر ؟
پ ن ۲ : ://////////
maryam !
۰۵ بهمن ۱۴:۰۳
سینا! دقیقن تو تصوراتم تو همین شکلی وایسادی یه گوشه :)‏‏)‏

فکر کن تو یکیو تا به حال ندیدی، اما تفکراتشو تا حدودی میدونی، چه خفن و جذابه اینجور گردهمایی ‏!!‏
پاسخ :
دقیقن کدوم شکلی ؟؟ اینجا که همش متنه من شکلی نمیبینم :دی 
برا منم خیلی جذابه ! ولی خب قلب ادم میاد تو دهنش راستش ! -_- 

من یه بار دیدار با ادم مجازی رو تجربه کردم ... یه جور حس جالبی توشه و اینا :| ولی خب جالبیش اونجایی از بین میره که میبینی اونم یه ادمه مثل بقیه ... و اصلا شبیه اونی که توی مجازی هست .. نیست 
maryam !
۰۵ بهمن ۰۸:۱۱
‏@‏ پرهام
جدیدن یکی از فانتزی های من این شده که با بعضی بلاگرها قرار بذاریم و بریم بیرون، یکی از اون بلاگرها هم توئی، می تونیم بریم تئاتر :‏)‏‏)‏
+ تصور کن یه مشت درویش و فیلسوف و عارف و دانشمند و ... جمع شدند دور هم :دی
پاسخ :
://///
maryam !
۰۴ بهمن ۲۱:۳۵
اوه، مشکلت کامنتای خصوصیه ؟ خب چرا اینقد پیچ و تابش میدی ؟ :)‏‏)‏

درس ؟ هنوز دارید امتحان میدید ؟
موفق باشی به هر حال
پاسخ :
خب پیچ و تابش ندم که همینم ول میکنی توی گورستان سکوتت! بذار لاقل ذهنتو درگیر کنه ! :دی 
امتحانا رو دادیم ، یه پروژه ی لامصب گه گذاشتن برامون ... :(
پرهـ ـام
۰۴ بهمن ۲۱:۱۶
من نه تاحالا دختری رو بلاک کردم نه تاحالا با دختری رفتم تئاتر. (چه رقت انگیز) 
با مریم موافقم. پست خوبی بود. هزارآفرین!

پاسخ :
هزار عافرین به خودت !
maryam !
۰۴ بهمن ۲۱:۱۶
منظورم اینه که خواننده های ساکت شاید عمیق تر مطالبو میخونن ( از کجا معلوم ‏!‏ )

جواب کدوم کامنتا ؟
پاسخ :
#خصوصی ها :دی 
ول کن من برم درس . فعلا
N ـــــــ
۰۴ بهمن ۲۱:۰۹

نتونستم بفهمم کنکور چجوری به روابط انسانی و خودکشی وصل شد؟

پاسخ :
کنکور به دانشگاه ختم شد و روابطی که دارم حرف میزنم ازشون تو اونجا شکل گرفت .
maryam !
۰۴ بهمن ۲۱:۰۷
خب لازمه ی بریدن از کلیات، گذشتن از جزئیاته :‏)‏‏)‏
اینجوری هم که تو نوشتی، حس کردم از یه چیزایی گذشتم که نباید میگذشتم ‏!‏ گفتم اگه مسئله ی مهمیه برگردم بهش ‏!‏

+ کامنت نمیذارم و ساکتم‏;‏ اما نمیگذرم که‏. اتفاقن سکوت همیشه عمیق تر از هیاهو ئه :‏)‏‏)‏
پاسخ :
اهان یعنی الان جواب اون کامنتا رو ندادی باید بهم حس عماقت (عمیق بودن) دست بده ؟! بیشتر بهم حس حماقت دست میده تا عماقت ؛)) 

+ اینجا بایدی در کار نیست ... باید هایی که تو ذهنت ساختی شخصی اند. 
هرکی باید های خودش رو داره. اگر بخوای از اون دید نگاه کنی بله خیلی جاها بوده که باید نمیگذشتی ازشون. البته این باید ها تو ذهن من اند ... 
maryam !
۰۴ بهمن ۲۰:۴۵
به جزئیات اهمیت میدادم همیشه، فقط حوصله ی توضیح و تفسیر و بحث کردن رو ندارم :-‏"‏
حالا منظور تو دقیقن چه زمانی بود یا چه جزئیاتی که من ازش گذشتم ؟ :دی

# توضیحش سخته، اما بی ربط نیست :دی
پاسخ :
نمیگم از جزئیات گذشتی ... 

میگم از کلیات گذشتی ... 

اصلا همینکه اومدی و کامنت دادی خودش جای تعجبه . . ‌. 
به نظرم همیشه خواننده ساکتی بودی نه در بازه ای مشخص .. 
#اهان!
maryam !
۰۴ بهمن ۱۹:۴۸
ye sa'at dashti hamin khandaro type mikardi ? :D

chera linke in posto tu historye Gushi neshun nemide ? O_o

# Paradox
# Zaban
پاسخ :
اولش نمیخواستم جواب بدم بعد دیدم زشته بذار یه لبخند بذارم ! از کی تاحالا به جزئیات اهمیت میدی ؟ شما که خیلی وقته از کلیات بریدی ؛-)

نمیدونم چرا واقعا !

#هان ؟؟؟ :دی 
Vladimir Estragon
۰۴ بهمن ۱۵:۱۲
+ با پسری که بلاکش کردم تاتر رفتم. بارها و بارها
پاسخ :
فکر نکنم شبیه به این مورد باشه ... اینجوری که میگی بلاک بعد از تئاتر رخ داده نه به شکل همزمان ! 
maryam !
۰۴ بهمن ۱۵:۰۲
تا جایی که یادم میاد بهتر از این پست نداشتی تا به حال ‏!‏
فارغ از درستی یا نادرستی تفکراتت، یکی از بهترین پست هایی بود که خوندم.
پاسخ :
:))
بلاگر آرام
۰۴ بهمن ۱۴:۵۵
امار خودکشی ربطی به تکامل روابط انسان با دیگران نداره. اغلب به علت تکامل نیافتن روابط انسان با خودشه که به پوچی میرسه هدف نداره درکی از زندگی نداره و چه و چه
و نهایتا خودکشی میکنه
ضمنا اینکه با دختری که بلاکش کردی بری تاتر اصلا عجیب نیس مگه ندیدی تو این فیلما عشق از لجبازی و دعوا شرو میشه:))))
ماموتها هم انسانها منقرض نکردن به علت تغییر اقلیم و اب و هوا و اینا انقراض یافتن
حالا فکر میکنم اگه شد باز ازت ایراد علمی میگیرم :پی
پاسخ :
شکار بی رویه هم جزو عوامل انقراض ماموت ها بود فقط خروج از عصر یخبندان نبود . ولی توی این دنیای پر از پارادوکس این اشتباهو تو پستم قبول کنید 
Some experts hold that mammothswere hunted to extinction beginning some 10,000 years ago by the species that was to become the planet's dominant predator -- humans. Others argue that climate change was more to blame, leaving a species adapted for frigid climes ill-equipped to cope with a warming world.
Seeker.com

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان