یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش


بار دیگر موراکامی ! اینبار داستان بلند .
این کتاب اولین داستان ( یا بشود گفت رمان) ای است که از موراکامی خواندم . برنامه دارم بعدن تعقیب گوسفند وحشی را بخوانم .
کتاب بر خلاف انتظارم خیلی عادی بود ... انتظار داشتم با داستان های کوتاه هاروکی فرق داشته باشد ، ولی شاید این هنر نویسنده بود که ثابت کند میتواند دیواره ی بین داستان های بلند و کوتاهش را بردارد !
 قسمت هایی از آن خمیازه آور بود . انگار که کتاب روانشناسی ، علم اقتصادخمیده ، آشپزی یا حتی اصول مد میخواندم . باور کنید من خواننده ی تنبلی نیستم ولی واقعن نمیتوانم مباحث تخصصی را در یک کتاب داستان تحمل کنم !
کسل کننده بودن دیالوگ ها یقینن به این خاطر است که نویسنده تا حد زیادی سعی میکند به دنیای واقعی نزدیک و نزدیک تر باشد . لذا روند پیشبرد داستان در دیالوگ ها کمرنگ است . یعنی میشود بعضی دیالوگ ها را اصلن نخواند بدون اینکه به اصل و پیرنگ داستان ضربه بخورد ...

(پیشنهاد میکنم به ادامه مطلب سر بزنید ،اللخصوص بخش درباب سانسور !)
sina S.M
۲ نظر

موراکامی وارد میشود !

موراکامی نویسنده ی ژاپنی معروفی که سبک خاصی در نوشتن دارد . منتقدان ژاپن او را به خاطر غربگرایی در داستان هایش سرزنش میکنند. 

بله حالا نمیخواهم درباره ی خود ایشان حرف بزنم چون زنده هستند ( هر چند در ژاپن که خیلی از ما دوره و برای رفتن به اونجا باید از کل چین یا از کل آمریکا رد بشی !!) یه جور پرش از مانعه انگار !


در باره ی داستان های کوتاهش ... که از کتابخونه مدرسمون گرفتم . تابحال 3 جلد ازش خوندم که تو هر کدوم چهار پنج تا داستان کوتاه محشر وجود داره ... این داستان ها دقیقن همونجایی که شروع میکنی به عادت کردنو پرسیدن این سوال از خودت که :" حالا که چی ؟! "دقیقن همونجا تموم میشه ... مثل اینکه یه قوطی آبمیوه رو با نی میخوری و همونجا که به نظرت آبمیوه به وسطش رسیده ... همونجا هوووورت تموم میشه ...


و تو نمیدونی تکلیفت باهاش چیه ... چند صفحه ورق میزنی و فکر میکنی ادامه ی داستان توی فصل بعد اومده ولی میبینی فصل بعدی در کار نیست و یه داستان جدید آغاز میشه ...


sina S.M
۷ نظر

بی تاثیری معدل برای کنکور های آینده


دیوان عدالت اداری با صدور حکمی قانون اعمال معدل سال سوم متوسط در آزمون سراسری را که در سال‌های ۹۳ و ۹۴ اعمال شده است، ابطال کرد.

برگرفته از تابناک


شاخ در آوردم ! برای کسی که المپیادی بوده و با معدل 16 فارغ التحصیل شده در حالی که در مدرسه ای درس میخواند که رتبه اول در منطقه را بین مدارس دیگر دارد ... تمام شد ... کسانی که معدل بالای 19 داشتند رفتند پی کارشان ... خدارو شکر ... مدیرمون گفت تا الان هم هرچی تاثیر گذاشتن ... غیر قانونی بوده ... یعنی تمام بچه هایی که کمرشان در این معدل ها شکست .. همه و همه ...


نفر اول مدرسه اخم کرده بود . لپ هایش سرخ شده بود ... هیچ وقت ندیده بودم تا این حد از قوانین کشور گلایه داشته باشد ... جمله ی سنگینی گفت ... گفت هیچ جای مملکت قانون نداره .. حالا اینجا قانون داره ...


بهر حال . . . نمیخواهم بابت همچین پستی ... بعضی ها نظرشان عوض شوبببد ...


ابطال قانون اعمال معدل در کنکور سراسری


پ  

در اینجا جا داره بخشی از شکایت نامه ای که موجب شد این قانون اعمال شود را با هم میخوانیم ... چیزی که قبل تر ها مورد توجه من بود ولی فکر میکردم عمرن کسی به فکرش باشه ::::



ﺩﺭ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺷﺎﻧﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻴﺎﺯﻣﺎﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﺜﻼً ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺩﯾﭙﻠﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻧﻤﺮﺍﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺭﺗﻘﺎء ﺑﺪﻫﺪ، ﺑﺎ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻗﻄﻌﯽ (ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ) ﺩﺍﺩﻥ ﺳﻮﺍﺑﻖ ﺗﺤﺼﻴﻠﯽ، ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻟﻴﻠﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺎﺕ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﭙﺮی ﮐﻨﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻴﭻ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍی ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻁﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺗﺒﺎﻩ ﺷﻮﺩ؟

باید به افتخار این شاکی محترم .... هورا کشید ! کسی که میداند باید در برابر هر مشکلی تخصصی برخورد کرد نه اینکه فقط غر زد !!!
مرحبا !

ببرای بزرگ شدن تصویر کلیک کنید
!

ب

sina S.M
۱ نظر

کمپین حمایت از سریال در حاشیه 2 !!!

درباره پست قبلی ، تعجب ناک بود که نظر مساعدی نسبت به این سریال نداشتید . شاید من بیش از حد جوگیرم ! ولی من از دیدن این سریال لذت وافری میبرم و توی مدرسه هم با تمام بچه هایی که این سریال را میبینند هم عقیده ایم ... مهران مدیری تا بحال به این خوبی سریال نساخته ! این را برای این میگویم که سریال های پر زرق و برقی که تابحال ساخته و استفاده های فرمالی که از زنان در ساخت فیلم میشود ...  به نظرم کمی از نمک کار میکاست ولی اینبار این سریال با استفاده از کمترین امکانات و همینطور کمترین استفاده از زنان ، توانسته صمیمیتی فوق العاده را در بین شخصیت ها به تصویر بکشد طوری که بیننده خود را یکی از آنها بداند ... مخصوصن وقتی هم که پای یک زن در میان است (وکیل زهتاب) با یک شخصیت پلید مواجه ایم ... و این یعنی نهایت سادگی و مردانگی در سریال . در اینجاست که فمنیسم کثیف می آید و به هر چیز سریال انتقاد میکند فقط برای اینکه در این سریال کمترین استفاده از زنان شده ... خب من نظر آنها را نمیخواهم بدانم ... اگر خیلی بلدند. خودشان بروند یک سریال بسازند که مردم واقعن بخندند نه اینکه تحریک شوند ... بهر حال !


نکته دیگر کم بودن شخصیت هاست .کما آنکه با حذف شدن شخصیت سیروس ... متوجه آرامش عجیبی در سریال شدم ! که باعث میشود بیش از پیش به ترک روی دیوار سریال هم بخندم !!

بهر حال مدیری که طبق آمار یکی از شبکه های آمریکایی ، ثروت هنگفتی را مدت هاست در جیب دارد . هدفش از ساخت سریال های بیشتر شاید فقط کسب سابقه و اعتبار باشد ... ولی خوب میداند که اعتبار با رضایت بیننده به دست می آید. کما آنکه خودش هم گفته ترجیح میدهد بیشتر در تلویزیون و با بیننده های مردمی تری باشد تا اینکه در سوپر مارکت ها وبرای قشر مرفه جامعه کما با سود بیشتر ، فیلم بسازد.


گاهی خودم را میگذارم جای یک آمریکایی یا غربی که تلویزیون ما را میبیند و با تلویزیون کشور های همسایه مان مقایسه میکند ... و میبیند که در تلویزیون ما خبری از طنز های تحریک کننده ای که با پخش پس زمینه ی خنده سعی میکنند زورکی مردم را بخندانند نیست و یک جور طنز ناب و خالص است که با رد شدن از فیلتر های قانونی نهایت تلاشش را میکند که مردم را به اراده خودشان بخنداند .

من گرچه از سیستم فروشگاه های ایران . از برخورد مردم در خیابان ها . از طرز رانندگی شان . از مدیریت ناقصشان بیذارم و تمام اینها را به ازای مهاجرت خواهم فروخت ... ولی اگر روزی در آینده از من بپرسند از کدام کشوری ... با افتخار میگویم از آن کشوری که مهران مدیری برایش سریال میساخت !



پ ن : میخواستم این پست را به موراکامی اختصاص بدهم ولی باشد برای بعد ... ! فقط این بخش از داستان کوتاه <معدنچیان در نیویورک (!)> را با هم میخوانیم  :


دوستم رفته بود فروشگاه زنجیره ای نزدیک خانه شان و دو بسته کف ریش و یک چاقوی آلمانی خریده بود . چاقو آنقدر بزرگ بود که میتوانستی گوش یک فیل را با آن ببری ... وقتی رفته خانه . وان را پر از آب گرم کرده و یک بطری اسکاچ را نوشیده . بعد در وان دراز میکشد و رگ خودش را میزند . مادرش جسد او را میبیند و به پلیس خبر میدهد . وقتی پلیس می آید . حمام مثل آب گوجه فرنگی شده بود . پلیس نظر به خودکشی داده چون در ها از داخل قفل بودند .

نمیدانم چرا آن دو تا بسته کف ریش را خریده بود ... شاید میخواست طبیعی جلوه کند ...


اما من میدانم آقای موراکامی ... برای اینکه شما خواستید در داستانتان چنین اتفاق عجیبی رخ بدهد تا کمی باور کردنی باشد . مگر نه چرا باید دو تا بسته کف ریش بخرد ؟! واقعن چرا ؟! خودتان هم میدانید ؟!

sina S.M
۰ نظر

آقایون تنگیله ها توک سرخا گفته واشوم !

سریال در حاشیه 2 به نظرم درخشان ترین اثر مهران مدیری است و باید هم باشد !

در ایران یاد گرفته ایم از تنگنا های قانونی استفاده های حیرت آوری کنیم. کما آنکه رضا عطاران در مصاحبه ای وقتی از او سوال میشود که چرا به آن سوی مرزها نمیرود تا با فراق بال بیشتری طنز بسازد ؟ جواب حیرت آوری میدهد که با دیدن درحاشیه 2 بیشتر به آن پی بردم ! میگوید همین که دست و پایم بسته است موجب بروز خلاقیت میشود !


حالا ما در اینجا مهران مدیری را که زیر بار خشم پزشکان مجبور به تغییر مسیر در ساخت سریال تلویزیونی اش میشود ! اینبار همان طور که جواد رضویان میگوید ... واقعن فقط میتواند با تبهکار ها شوخی کند ! بله این طنز غم انگیز است و مرحبا به مهران مدیری که پیامی کوتاه را با ساخت یک سریال به تمام جهان رساند ...

در کشوری که قوانین همچنون خار در چشم هنر فرو میرود ... قالب سریال طنز چیزی جز مرد هایی با لباس هایی یکسان که 24 ساعته در یک سوله ی خاک خورده سعی میکنند با زبان فارسی ملت را بخندانند نمیتواند باشد.


حالا که از بحث افسوس آور قضیه کنار بیاییم جالب است چند تا از بخش های سریال که خوشم آمد را بگم باشد که دست گاری شویم :دی

(یعنی آنقدر بخندیم که شبیه دسته گاری بشویم !)


ظهتاب یا زهتاب میگه : یه کابل اش تی ام های هه !


نادر اومدن : اومددددددددددن اوممممممدن !


ظهتاب یا زهتاب : باسو باسو ... شی شی میگه ای ...


بینابینی : آقای ظهتاب میگن اومدددددددددن اومددددددددن


ظهتاب : یعنی فک کردی من نفهم هستوموووووو ؟؟؟ نــــــــه یعنی میگی من نمیفهمم ای چی میگه ؟؟؟؟ نــــــــه مونو نگا کن یعنی میگی ...


(ظهتاب 10 بار دیگر هم همین دیالوگو تکرار میکنه و در همین حال نادر اومدن هم دست بردار نیست !) 

نادر اومدن : اومدددددددن اومممممممدن !( ظهتاب در این بین : نههههههه منو نیگا نهههههههههه نهههههههه ) اوممممممممدن !


بینابینی : ددددددد ه هه  شوروشو در اوردین ... بهروز به این دوستت بگو یکم آروم باشه ...


بهروز : آقا تیمور ... چیکارش کنم ! نادر اومدنه دیگه ... باید روزی 10 بار عربده بکشه مگرنه ...


بینابینی به دوربین زل میزند ....: مگر نه چی ؟؟؟؟


بهروز : مگر نه <اومدن دونش> میترکه ...
(بهروز بعد از این گفته ی خود ... حالت بادکنکی به خودش میگیرد !)


در این هنگام تیر طایفه اژدره .. توک سرخا پیداشون میشه و همه بازیگرا ساکت میشن و بهروز بیش از پیش بادکنکی میشه !




اژدر میاد رو در رو میشه با تیمور :: شنیدم میخوای تو قسمت آخر از رو جنازه ی ما رد بشی !!

تیمور بینابینی به دور بین نگاه میکنه و میگه : .....

پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ . . .

یهو همه بازیگرا میزنن زیر خنده و اژدر خان سیبیلشو میگیره که یوقت از صورتش نیوفته !

sina S.M
۳ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان