یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

چرا هیچ وبی برام جذاب نیس ؟

واقعا چرا ؟؟ اگر وب جذابی میشناسید معرفی کنید . هیچ کی پیدا نمیکنم که خالصانه بنویسه و چیزای بی ربطو به هم ارجاع نده ‌

sina S.M
۱۷ نظر

جلوی یک خودکشی را بگیریم !

http://dark-ness.blog.ir


با پیام هاتون بهش امید بدید . وضع ایشان بحرانیست 


وظیفه خودم دونستم بگم . شاید شما هم بد نباشه بگید تو وبتون . جون یک انسان خیلی مهمه . 

sina S.M

She ain't all that


Just asking ! 


دریافت



sina S.M
۱ نظر

تلخون چرت بود

تلخون رو خوندم از صمد بهرنگی 



واقعا چرت بود . نخونیدش 

sina S.M
۴ نظر

اولدوز و کلاغ ها

از صمد بهرنگی کسی خونده ؟ 


نویسنده ماهی سیاه کوچولو . تبریزی بود و سیاسی . (مثل اکثر نویسنده های آن دوران ) و اینکه توی ۲۹ سالگی غرق شد و علت مرگش هنوزم سواله و توی کتابای زیادی به مرگش اشاره شده (اینا رو از ویکی اوردم باو) 


نکنه شوخی میکنید با من ؟ ایشون که کلا تو فاز بچه دبستانیه داستان هاش 😐 البته من فقط اولدوز و کلاغ ها رو خوندم و ناخنکی ام به داستانای دیگش زدم مثل اولدوز و عروسک سخنگو یا کچل کفتر باز . 



به نظرتون ارزش داره اون بقیه داستانای کودکانشم بخونم یا یه راست برم سراغ بزرگونه هاش ؟ فکر کنم تلخون لاقل به لحاظ موضوعی برای بزرگتر ها باشه مخصوصا اون قسمتیش که میگه : 


بدن گوشتالو و شهوانیشان، آب در دهن جوانان محل می انداخت. برای خاطر یک رشته منجوق الوان یک هفته هرهر می خندیدند، یا توی آفتاب می لمیدند و منجوقهایشان را تماشا می کردند. گاه می شد که همان سر سفره ی غذا بیفتند و بخوابند. مرد تاجر برای هر یک از دخترانش شوهری نیز دست و پا کرده بود که حسابی تنه لشی کنند و گوشت روی گوشت بیندازند. 



اگه کسی صمد بهرنگی شناسه لطفا برام بگه ویژگی هاش چیه و نظر خودشو بگه به داستاناش .



راستی این داستان اولدوز و کلاغ ها درسته برا بچه ها بود ولی تکه های عجیبی هم توش بود مثلا دو تا بچه برای نجات دادن یه بچه کلاغ یه سگ گنده رو میکشن !! 😐 بعد اولدوز به یاشار میگه : گناه داره ! 

بعد یاشار میگه : گناه چیه ؟ 


دیالوگی که قبل تر هم در ابتدای داستان از زبان ننه کلاغ گفته شد وقتی اولدوز بهش گفت دزدی گناه داره ... و ننه کلاغ گفت : گناه اصلا چیه . گناه اینه که بچه من از گشنگی بمیره . 



....



داستان جالبی بود . یک ساعته خواندم حدود ۶۰ صفحه میشد. البته من کلا خیلی کند میخونم و تمرکزم پایینه موقع خوندن و اینم بگم که متن روان و کدوکانه داستان بی تاثیر نبود روی سرعتم . (سرعتی که حتما خیلی از شما بهترش رو دارید ) 


sina S.M
۴ نظر

کیا بیدارن 😕

محض کنجکاوی

sina S.M
۱۳ نظر

در حاشیه باکس دنبال کنندگان _دو اسطوره : ف ع و میم کاف ! به طور همزمان در یک باکس !!!

دو اسطوره بعد از قرن ها فراز و نشیب ... 

هردوشون با هم .

 در باکس دنبال کنندگان غیر خاموش ! 


میم کاف + ف ع 


البته هردوشون در هر حالت اینجا رو میخونن . چه دنبال کنن چه نکنن . 


راستی هربار با هم کامنت رد و بدل میکنن مثل غریبه ها با هم رفتار میکنن :) 


در حالی که هر کدوم از دیگری اطلاعات زیادی در اختیار داره . 


و این جریان اطلاعات یا واسطه ای که این وسطه کسی نیست به جز نویسنده این سطر ها 😂😂😂😂


خب اینجا روی صحبتم با شماست دو دوست عزیز : دیگه با هم غریبه نباشید ! 


انگار این پست باید نوشته میشد تا به رو تون بیارم این پدیده رو . 


اخه مگه میشه جفتتون از طریق من هم دیگه رو بشناسید و از این موضوع که طرف مقابلتون هم این رو میدونه آگاهید و باز هم به روی هم نمی آورید و خیلی ارام با هم کامنت رد و بدل میکنید ! البته من دقیقا درجریان جزئیاتش نیستم ولی ازین به بعد که یکیتون خاست به اون یکی پیام بده حواسش باشه خلاصه :))) 





sina S.M
۲ نظر

لعنت به ثنا تبری

طرفداران فانتزی 


فف 


ثنا تبری 


لعنت به ثنا تبری . 


ثنا اگر اینا رو میخونی بدون خیلی عوضی ای 


ثنا طبری یا هر گ*ی که هستی 

sina S.M

قالب جدید + ژاپنی

پست قبل هم فراموش نشود ^^ دو نصفه شب پست گذاشتم :))


جالبه اون ساعت شب ۱۲ نفر آنلاین شدن تو وبم O_o


از اول تابستون کیبورد ژاپنی ریختم چون تصمیم داشتم این زبانو بخونم 

ولی این کیبورد و دیدن این حروف پیچیده ی کانجی که از زبان چینی وام گرفته شده کلا منو از یادگیری ژاپنی منصرف کرد . راستش قبلش خیال میکردم کل ژاپنی همون الفبای هیراگاناست (اون کاراکتر هایی که خیلی ساده و خوانا هستن غالبا جزو هیراگانا حساب میشن مثل あなたゆうしょく ) ولی بعد فهمیدم نزدیک هزار حرف کانجی هم باید یاد گرفت که در عمل خیلی تفاوتی از نظر سختی با زبان چینی نداره . کانجی اون حروف وحشتناکه که اصلا از فاصله دور قابل خوندن نیس مثل 時間興異鵜 مثلا این سمت راستیو بخوای بنویسی هر بار انگار داری مونالیزا میکشی ‌!!! توی چینم که بودیم از هتل خواستیم برامون ادرس یه پارک معروفو به چینی بنویسه که ما بدیم به راننده تاکسی . من قشنگ چیزی که با خودکار نوشت رو با نسخه چاپیش تو گوشیم تطابق دادم . قشنگ همون ریز ترین خط ها رو کشیده بود فقط انقدر سریع این کارو کرده بود که اصلا چیزی که نوشته شده بود زمین تا آسمون فرق داشت با نسخه چاپی :/ اصن دلم به حالشون سوخت که تو مدرسه این چیزا رو یاد میگیرن.

 (بدی چینی اینه که همون الفبای ساده ی هیراگانای ژاپن رو هم نداره و کلا با کانجی زندگی میکنن 😂)

お鵜雅注言賀芽餓葉中三ざっし出践ん


راستی تا اینجا اومدین زشته دست خالی برید . یکم ژاپنی یاد بگیریم . 


نیهونگو = 日本語 = یعنی "ژاپنی" 


نیهون = 日本= ینی "ژاپن" 


کی یو (البته اینو باید از هوای بینی و ته حلق و اینا بگی مثل فارسیا نباید گفت :/) = きょう= ینی "امروز " 



خلاصه اینکه برم سراغ روسی بهتر نتیجه میگیرم . چون الفباش محدوده نه نامحدود :/ الفبای یه زبان گام اوله توی یادگیری و در مورد ژاپنی گام اولت رو به جهنم باز میشه ! :/ هرکی از این هیولای الفبا جان سالم بدر برده تو گام های بعدی مثل گرامر و لغت و اینها سربلند بیرون اومده چون توی گام اول قشنگ فولاد آبدیده شده ! :///





sina S.M
۷ نظر

عنوان به ذهنم نمیاد.

امروز یک نفر بهم گفت : ناراحت که نشدی ؟

گفتم نه .

یک لبخند هم زدم. البته توی تلگرام نه توی واقعیت .

بعد گفت : مطمئنی ؟

و من سکوت مزحکی را که تمام این سال ها در برابر این سوال حفظ میکردم شکستم ... قاطعانه گفتم : راستشو بخوای ناراحتم . همینو میخواستی بشنوی ؟

گفت : بیخیال بابا .

برایش توضیح دادم که کاش به همین راحتی بود و اینکه دست خودم نیست و فکر نکن از سر پدر کشتگی ازت ناراحتم ، ازت ناراحتم چون ازت ناراحتم . و خب منم گفتم بیخیال ! خودت با پرسیدن « مطمئنی» آن بیخیال را زنده به گورش کردی و جواب اصلی را از دلم کشیدی بیرون.

کمی گذشت و دوباره گرم گرفتیم. بعد گفت میخواهم یک اعتراف کنم .

گفتم باشد. بعد گفت : از اعتراف پشیمان شدم و خسته تر از این حرف هام و بهتر است بروم.

بعد با لحنی که انگار جواب سوالش را میداند پرسید : ناراحت که نشدی ؟

و من دقیقا همان جواب دفعه قبل را دادم : چرا ناراحت شدم چون اصولا خوشم نمیاد یه چیزی میگن و زود منصرف میشن.

و گفت ، حرفش را زد.

فکر میکنم کم کم دارم یاد میگیرم با انسان های لعنتی آنجوری رفتار کنم که به مذاقشان خوش بیاید. هرچه باشد خودم هم برای دیگران یک انسان لعنتی ام ، پس کافی است فقط مثل خودشان پررو باشم. وقتی پرسیدند ناراحتی یا نه ، عوض دروغ گفتن و تظاهر به شادی ، بگویم : آره ناراحتم ، حالا تو بگو ببینم چه غلطی میخوای بکنی در قبال ناراحت نبودن من ؟

این اصلش است ! باید پررو باشی باید همه حست را بریزی بیرون تا بتوانی گفت و گو را روی غلطک بیندازی. تا قبلش فکر میکردم رک بودن همه حس ها را میریزد بیرون. ولی جنبه هایی از رک بودن بود که متوجهش نشده بودم. مثل وقتی که حالت بد است و ازت میپرسند خوبی و تو رک باید بهشان بگویی نه خوب نیستم.

 

به من گفت : تو با این روحیه حساست بهتره با کسی باشی که زود رنج نیست. ( یک جورهایی منظورش خودش بود)

 

بهش گفتم : البته یک راه حل بهتر هم هست ، اینکه کلا با کسی نباشم.

 

(اینجا فعل بودن فقط به معنای گفت و گو کردنه لطفا ذهنتان جای مزخرفی نره)

قشنگ زدم توی ذوقش . بعد دو سه دقیقه متوجه شدم و گفتم البته قدر زودرنج نبودنت را میدانم و اینها .

 

- - - -  - - - - --

 

 

 

 

 

sina S.M
۳ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان