یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

مشترک مورد نظر (من) به چپش هم نیست

نمیدونم چرا از اولش انقدر سخت میگرفتم !! من نمیتونم خودم نباشم ! برای همین انقدر همه راحت ازم بدشون میاد برای همین فقط آدمای خاصی باهام هم کلام میشن. من ماسک نمیزنم. سعی میکنم وقتی چیزی خنده دار نیست الکی نخندم. به معنای واقعی کلمه نمیتونم ادای کسیو در بیارم که همسن خودمه ! درسته حدود بیست سالمه ولی همصحبتی با یه آدم سی ساله رو ترجیح میدم به گپ زدن درباره ی چیزای مزخرفی که توی کله یه جوون همسن خودم پیدا میشه :! البته میدونم دارم تند میرم و همه اینجور نیستن و حالا اروم بگیر و این حرفا ! :دی 

پریروز باهاش رفتم بیرون و کاملا روز خوبی بود و اینها ! اونقدری که استرس داشتم براش کاملا بیخود بود. کلی حرف زدیم و قرار شد بازم همو ببینیم (یا لاقل اینو به من گفت صرفا ).

 نفهمیده بودم که نقطه ضعف من ملاقات های دو نفره نیست بلکه جمع های سه نفر به بالاست ! آره خلاصه دو روزی که تو دانشگاه دیدمش اصلا حرف نزدیم و در حد دو سه دقیقه بود. انقدر ناراحت بودم که براش نوشتم که آره من درگیر بودم و ببخشید حرف نزدیم. گفت عذرخواهی لازم نیست مجبور نیستیم هرروز حرف بزنیم . 

ولی این جوابو خیلی دیر داد. انقدری جا داشت حرص خورده بودم. حتی پیامش رو جواب ندادم و فرداش سعی کردم باهاش یکم حرف بزنم ولی باز وقتی دوستاش هستن نمیتونم ! برای همین در حد دو سه دقیقه شد گپمون که بیشترش اصلا با خودش نبود بلکه با دوست ترکیه ایش بود.  

و الان این موضوع تاحدی اذیتم میکنه ! نمیدونستم باید چجوری برم جلو و خودم رو بچسبونم بهش :)) 

دوباره براش نوشتم که آره نقطه ضعف من اینه که نمیتونم راحت بات حرف بزنم توی دانشگاه وقتی دوستات دور و برت هستن و اینها ! و بهتره که یبار دیگه خصوصی ملاقات کنیم این جوری به درد من نمیخوره ( البته این بخش آخرشو نگفتم مسلما :دی ) و هنوز جوابمو نداده ولی میدونم خونده. لابد داره فکر میکنه. (فیسبوک نه تنها خاصیت پاک کردن پیام ارسال شده وجود نداره بلکه طرف میتونه خیلی راحت پیام رو بخونه بدون اینکه روش کلیک کنه و یه جورایی معلوم نیست برا خودمم که آیا واقعا دیده اش یا نه ! ) 

و منم دیگه بیخیال حرص خوردن شدم. لاقل حرفم رو بهش زدم . الانم به قدری رو این قضیه فکر کردم که نمیتونم رو چیز دیگه ای تمرکز کنم . کاملا گه وار شده روزم :دی 
باز خدا رو شکر سرم گرمه به این کارآموزی ای که دارم .. مگرنه امروز که دانشگاه نداریم میخواستم صبح تا شب یه گوشه تنها بشینم و غصه بخورم :! (الان پشت لپتاب و توی لباس بیرون درحالی که چایی توت فرنگی میخورم و روی برنامه نویسی کار میکنم خیلی سخت تر میشه غصه خورد :دی )


پس یه نصیحت خوب همیشه یادتون باشه : هر غلطی میخواهید بکنید تا زمانی که سرتون شلوغه چون وقت ندارید به عواقب بدش فکر کنید ! رسما به معنای واقعی کلمه وقت ندارید ! شبم که میرسید خونه خوابتون میاد و میخوابید و صبح پا میشید و تقریبا پنجاه درصد ناراحتیتون یادتون رفته ! 


بله ... یه دوست خوب دارم که وقتی بهش گفتم درباره ی واکنش هام به این قضیه بهم گفت : لاقل تو خودت هستی و این خوبه ! 

آره . لاقل ! همیشه اینجوره که یه چیز خوبی هست تو زندگی من ! :دی 

بفرمایید چایی با طعم توت فرنگی :/ 
sina S.M
۵ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان