یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

این پست را بخوانید #عامریکا

آن یار از آمریکا آمد آی وله ... ! :دی 


کلیک کنید !! مهجور ترین پست محبوب و همچتین محبوب ترین پست مهجور


(محبوب از نظر خودم مسلمن!) 

با تشکر از پرهام برای یاداوری این پست ! 

واقعا لحنم رو ستایش میکنم در اون پست ! عمرا الان بتونم همچون متنی بنویسم . . . (جمله ناتمام است ، کلی کلنجار رفتم برای این بخش .. اخرم به این پرانتز ختم شد ! :") 


راستی ای افرادی که به نظر سنجی رای منفی دادید. همانا بدانید و آگاه باشید که ما بین شما جاسوسانی داریم !!! و نیز تعدادتون کمتر از حدی است که به چشم بیاید :پی


+ باتشکر ویژه از : همراز :) 

و تمامی عزیزانی که مارا در این ... همراهی کردند 

sina S.M
۷ نظر

یونی ، اخبار دپرس کننده

جدیدن گروه کوچک و مرموزی به رهبری ح تشکیل دادیم ‌... اصلن خوشم نمیاد ازین کارا و متاسفانه اخبار بدی در باره روابط توی کلاس به دستم رسید.


گروه حاج و دار و دسته اش تعداد اعضایش را برده بالا .. با وجود اینکه با حاج خیلی دوستم ولی خب  آویزانش نبودم و بچه های آن اکیپ هرکاری میکنند به جز درس خواندن و این باعث شد ازشان کناره گیری کنم هرچند من جزو معدود افرادی هستم که با وجود اینکه عضوشان نیستم ، به تک تکشان دست میدهم.. آن هم به خاطر خرده رفاقتم با حاج است ..


اما این خبر بد نبود که حاج دار و دسته اش را به ۷۰ درصد کلاس گسترش داده .. خبر بد آن است که تمام نیم مثقال دختر توی کلاس را هم عضو خودشان کرده اند و این یک فاجعه تمام عیار است. این پدیده که یک جبهه بندی بر اساس لات و لوت بازی که قوانین خاص خودش را در عضوگیری دارد ، برای دختر ها قوانینش را کنار بگذارد و همه شان را عین گاو راه بدهند توی گروهشان ...


آنچیز که شنیده ام از اول ترم تا الان با هم سینما پارک و جاهای دیگر هم رفته اند :/ شت .. امروز هم داشتند مافیا بازی میکردند !


ح از همه بیشتر میسوخت ، از ۳۰ درصد باقی مانده ی کلاس توانسته عده معدودی را دور خودش جمع کند و علیه آنها اقدام کند ... از بد ماجرا من هم در آن گروه ناخواسته به عضویت در آمدم ... این چیزی فراتر از یک فاجعه است ..


سابقه نداشته تا این حد در یک جنگ داخلی کثافت بار درگیر بشوم 


 مساله آنجاست که هر کس در گروه ح نیست یک آدم غیرعادی محسوب میشود 

یک نفر خیلی خرخوان است ، دیگری سایلنت ، دیگری بدنام ، دیگری مشنگ است و تو باغ نیست .. اما از زاویه خوشبینانه اش بخوایم نگاه کنیم ، ما افراد مستقلی هستیم :/


اخلاف طبقاتی به طرز ترسناکی حکم فرمایی میکند . اعضای حاج هستند که با طرز نگاهشان طرز راه رفتنشان و طرز حرف زدنشان، معیار های خوب و بد را در کلاس تعیین میکنند.


کافی است با یکی از آنها دشمن شوی تا مثل شراره آتش در انباه کاه نفرت از تو تدیل به یک جور مد یونی شود.. بعنوان کسی که اصلن عضوشان نبوده ام با کوری تمام ، از تک تک مد هایشان پیروی کردم . در این حد جذاب اند ! 


حال که دختر ها را هم صاحب شده اند دیگر رسمن نمیشود با هیچ دختری حرف زد... این جزیره سازی فجیع به گفته ی بندر ، به زودی با لرزه هایی شدید و بنیان کن همراه خواهد بود...


هنوز هیچ میانترمی مشخص نشده .. آنجا شاید اختلاف طبقاتی رنگ و بوی دیگری به خود بگیرد. آنجاست که امید میرود جمعیت ۷۰ درصدی حاج ، دوشقه شود ، درس بلد و درس نابلد ... (مثل آمریکا که الان احتمال میرود دو شقه شود) شاید به زودی با پس لرزه هایی مثل ریزش ترم اولی ها همراه خواهیم بود ..شاید به زودی موقع آن میرسد که به افراد تاپ کلاس روی اورده شود کسانی که مسلمن جزو ۳۰ درصد مستقل کلاس هستند ...

شاید لرزه ها بر اندامی بیفتد که تعریفش از دوستی کاملن متمایز است...


اما همه اینها شاید است ..

و در آنطرف قضیه یک شاید کلی تر وجود دارد ، آن هم اینکه این روال به همین منوال پیش برود و با لرزه های بنیانکن مواجه نشویم ..  گروه حاج به همین قوت ادامه دهد ، و هیچ نیازی نداشته باشد تا برای بچه های دیگر دعوت نامه بفرستد !! و تمام دختر ها را هم تصاحب کند ... در آن صورت ، همانطور که گرگان پیشبینی میکند ،آینده ی ورودی های امسال ، چیزی فراتر از یک دیزاَستر تمام عیار است ... یک فرا دیز اَستر ... 

چیزی که گرگان بهش میگفت : گه شدن کلاس ...




ارتباط خاصی بین وضعیت کلاسمان و وضعیت کنونی آمریکا میبینم ... :/

لسان الغیب میگه : 

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند 


                                                          جوانان سعادتمند، پند پیر دانا را 


اولن که نه من جوان سعادتمندم نه شما پیر دانایی ! 

دومن امیدوارم گرفتین چی گفتم 


+(نقاشی از خودم)

یادگاری روزهای پر استرس کنکور و پناه بردن به نقاشی 

با تمام بد بودن ان روز ها .. تنها پناهم نقاشی بود ... حتی داستان نویسی  هم نه .. فقط نقاشی .. این روز ها پناهم شده سه تا شبکه اجتماعی که این وبلاگ هم جزوشان است ... پروسه ی غمناکیه  

sina S.M
۱۷ نظر

nobody has more respect for women than i do

از اظهارات جناب ترامپ ۷۰ ساله است در مناظره ی اخیر ! 


کسی که ۱۱ سال پیش یعنی در ۵۹ سالگی خیلی راحت گفت : 

اگر یه ستاره باشی میتونی هر غلطی روی یه زن انجام بدی ! 


و حالا میخواد رئیس جمهور آمریکا بشه ! الحق که نوش جانش اگر بشود. چون کمتر کسی در ۵۹ سالگی آنقدر ذخیره برایش مانده که بخواهد درباره ی زن ها فکر کند چه برسد بخواهد آن جملات شهوانی را درباره شان بگوید :/ 


.

..

...

....


فکر نمیکردم یکی از ابله ترین خواننده هایم را در جریان پست قبلی از دست بدهم. کسی که حاضر نشد بگوید مرد است یا زن ! بعد از من رمز میخواست. 

این است که میگویم ما ایرانی ها ترشی نخوریم یه لیته ای میندازیم بیرون ... والا ... 


این را کمتر کسی نشنیده : 

لینک دانلود : دریافت

...


خب داشتم میگفتم ... 


داریم با جناب معلم زبانمان مناظره را تحلیل میکنیم. جمله به جمله و اینها ...

و من نگران پنج شنبه ی هفته ی بعدم که قرار است مناظره را کار کنیم و قطعن به آن بخش های جنسی اش میرسیم. تا بحال به شکل آکادمیک وارد این مسائل نشده بودم. حالا باید یه جوری این بخش را بپیچم ... ولی این را هم بپیچم با اختلاف زمانی ۷ دقیقه بعدش ٬ دوباره ترامپ شروع میکند درباره گذشته جنسی بیل کلینتون وراجی کند و من آنجا را هم باید بپیچم اللخصوص آن فعلی که ترامپ به کار میبرد درباره ی عملی که کلینتون روی یک بچه ۱۲ ساله انجام داده ... فعلی که آنقدر بد است که خود گوگل حالیش است به خدا :( 


××××


راستی اگر هم طرفدار آهنگ غربی هستید و گناه نمیدانید که در این ایام محرم گوش کنید ... این هم بد نیست .. تو فضای دهات های آمریکاییه .. درباره ی ماجرای یه قتله .. لیریکش رو بخونید اگر خواستید و اگر فهمیدید برا ما هم تعریف کنید. (عادت بدیه که به خودم میگم ما ! من خیلی خود پرست هستم به لحاظ لفظی حداقل ... همشم به خاطر تعاریف مدیر و معلم و ناظمه توی دوران کودکی ... که میگفتن بابا تو چقد خفنی ... حالا اومدیم بین یه سری که منو ندیده میگن : تو هیچ پخی نیستی ! هیییییییییی ) 



نام آهنگ carolina drama  (: 
از کاورش میشه فهمید چه محتوای غمناکی داره ! 

مخصوصن وقتی اون قرمزی روی شیشه شیر به خون مربوط میشه ... 




لینک دانلود : دریافت


راستی چرا ایرانی های خارج از کشور نمیان به وبلاگ ها سر بزنن ؟ مام ازشون چارتا سوال بپرسیم. خیر سرمون ... اه ... گندشون بزنن. من اگر برم خارج کلی توی بیان چرخ میزنم. علت اینکه توی بلاگفا چرخ نمیزنم هم اینه که بوی خرمالوی گندیده میده ...

sina S.M
۲۰ نظر

مناظره انتخاباتی عی که پوکوند !!

این مناظره تنها مناظره ای بود که من واو به واوشو دیدم و گوش دادم ! (البته نه به زبون انگلیسی !‌ :دی) البته الانم داره انگلیسیش با کیفیت ۷۲۰ دانلود میشه تا بتونم ازش در یادگیری زبان سود ببرم و اینکه دوبله فارسیش خدائیش یه چیزی در حد ریدمان بود (: 


ترامپ یه سره به رقیب از راه به در شده ی کلینتون اشاره میکرد (سندرز) و یه جمله ی سندرزو در دفعات متمادی بیش از ۱۰ بار تکرار کرد. اون جمله هم این بود که کلینتون قوه تشخیص نداره. 


بهرحال مناظره فانی بود. خیلی جاهاش قهقهه بود که از دهن من میریخت روی مانیتور ...  

 مقایسه فیگور ها ٬ بادی لنگوییج و مواضع کلینتون نسبت به ترامپ ... 

ترامپ خیلی راحت بحث های تخصصی ای رو که نیازمند سواد حقوقی و اینا بود رو میکشوند به یه سری بحث بچگونه که درکش برای هر کسی راحت بود. انگار دقیقن یک شومن بود .. که شاید روش موثری هم باشه. 

یاد مسابقه استندآپ کمدی بین مهران غفوریان و اون یارو سیبیلو عینکیه افتادم ... که با وجود پیام داشتن استند آپ کمدیش و کلی دستک دنبک و اتو کشیده بودن و اینا ولی مردم همه به غفوریان که دلقک بازی در اورد رای دادند. 


الانم میترسم مردم آمریکا به ترامپ رای بدن. فقط به خاطر شخصیت بامزه اش. به خاطر قول های رویایی اش. به خاطر تیکه هایی که به کلینتون و دو تا مجری مینداخت ! 

ایشان اصلن معلوم نیست برنامش چیه ... درباره ی یه چیزای بنیادی ای نظر های رادیکال میده که انگار قراره پادشاه آمریکا بشه نه رئیس جمهورش ! 


و مساله جالب توجه دیگه ... اولین سوالی که مجری برنامه از ترامپ کرد (در رابطه با ویدئوی ۱۱ سال پیش که توش ترامپ سخنان جنسی و ضد زن زده بود ) ترامپ خیلی غیر ماهرانه و کاملن کشکی مساله رو به داعش ربط داد و در واقع فحش های جنسی اش رو با این جمله توجیح کرد : من داعش رو نابود میکنم . 


البته تاکید ماهرانه اش روی این جمله هم جای بحث دارد. ولی بهرحال میتواند هرچی آدم تحصیل کرده هست را متوجه کند که ایشان یه تخته اش کم است . لذا دعا میکنم لاقل اکثر رای دهنده ها تحصیل کرده باشند. ( همانطور که مجریان مناظره هم تحصیل کرده بودند و هی زیر پوستی از هیلاری کلینتون دفاع میکردند و البته این موضوع از چشم دونالد مخفی نماند و اینجا خداییش دلم به حال ترامپ سوخت.) 

مناظره بعدی حتمن بیشتر میترکونه و من امیدوارم لاقل اون رو بتونم به شکل آنلاین ببینم و نرم دانلود کنم :/ 

این مناظره توی توئیتر با هشتگ debate بازخورد داشته و تعداد هشتگ ها از ۱۷ میلیون گذشته که توی تاریخ توئیتر رکورد محسوب میشه! 


باید دید مردم آمریکا چه تصمیمی میگیرن. اصلن احتمالش هست یه دعوایی هم بشه این وسط . . . چون مناظره دیشب به طرز وحشیانه ای درگیری لفظی وجود داشت بین طرفین و حتی میتونستم ببینم که هیلاری داره توی دلش فحش خوار مادر میده به ترامپ ولی همچنان لبخند پلاستیکیشو حفظ میکرد. 


و حق با ترامپ بود که گفت سرسختی هیلاری قابل ستایشه هرچند با مسیرش مخالفم . . . 


به علت حساسیت این موضوع نظرات تاییدی اند. پس بدانید چی مینویسید. :) 


پ ن : 


وقتی اسم یه نفر اومد و طرف سر و کلش پیدا شد بعضی ها یه طوری میگن : حلال زاده است.  ... که انگار بقیه که موقع گفته شدن اسمشون سرشون بند بوده و نتونستن حضور بیابند خدایی ناکرده حرومزاده بودن ... این است که میگم فرهنگ ایرانی ترشی نخوره یه چیزی میشه. :( 

sina S.M
۱۸ نظر

طرح مگی برای بچه دار شدن

این متن پیش نویس است .. الان در ساعت یک و چلوپنج نوشته میشه 


فیلم طرح مگی maggie's plan را دیدم .. فیلم کمدی-رمانتیک آمریکایی درباره قشر تحصیل کرده و نه البته مرفه آمریکاست ... تضاد شدید فرهنگی رو در فیلم شاهد هستیم ... شاید برای کسانی که میخوان مهاجرت کنن یک آلت خوبی برای تمرین های سخت باشد.  و برای کسانی که میخواهند به غرب بتوپند ٬ دستاویزی برای متوصل شدن ... این است که میگویم برای همه جور سلیقه ای خوب است چه از نوع مخالفش چه از نوع موافقش 



اینکه میبینیم یک مرد خیلی راحت یکی در میان با دو زن در ارتباط است و ۳ بچه هم این وسط ولو هستند. البته فیلم درواقع نمیخواد بگه این در فرهنگ آمریکا پذیرفته شده است. بلکه میخواد تضاد ها و اتفاقات احمقانه ای که در پس این اتفاق نادر رخ میدهد را نشان دهد. 


نقد فیلم را خواندم ولی چیزی نفهمیدم ... بهترین قسمت فیلم یک جور هایی با بدترین قسمتش رابطه تنگاتنگی داشت. بدترین و چندش آور ترین قسمت فیلم بخشی بود که مگی از دوست دوران کالجش میخواد ژن هاشو در اختیارش بذاره تا بتونه با کمک اون و به روش مصنوعی بچه دار بشه ...


و دوست دوران کالجش صاحب یک کارخونه خونگی ساخت خیارشوره ... این مرد به چندش ترین حالت ممکن به تصویر کشیده شده . ریش بلند زرد .. خیارشور و اینها ...


اما در بخش آخر فیلم (بهترین بخش ... به نظر بنده ی حقیر !) میبینیم همین دوست خیارشوری که ژن هاشو در اختیار مگی قرار داده بود داره از افق میاد به سمت جلو و مگی با نگاه خاصی داره بهش خیره میشه و فیلم در این نگاه تقریبن عاشقانه تمام میشه ... 


این یعنی این وضعیت مرد دو زنه قرار نیست تا ابد برقرار بمونه و مگی قراره بره و با این خیارشوریه ازدواج کنه !


خیلی فیلم خوبی بود کلن ... ولی بهرحال باید سی دیشو قایم کنم .. چون هیچ بلایی بدتر از این نیست که خانواده این فیلم سرتاسر جنسی رو ببینن ... 

sina S.M
۶ نظر

آن یار از آمریکا آمد آی وله ... ! :دی

اسمشو نمیارم .... :دی ولی دیشب یک مهمان وی آی پی داشتیم ... از بت خانه ی من ... آمریکا !!

الان برای اولین بار از نشستن روی مبلمان خانه مان احساس غرور میکنم ... چون دیشب شخصی که گرد و خاک آمریکا بر تنش بوده روی این مبلمان نشست ... برای همین این مبل ها ارزش پرستیدن را دارند !!



باشد ! میدانم خیلی وحشیانه به ستایش آمریکا پرداختم ... :دی اما به هر حال نمیشود کتمان کرد دیشب یک مهمان از آمریکا داشتیم ... خانمی بود که البته من ندیدمش ... فکر کنم آخرین بار حدود 5 سال پیش دیدمش ... فرصت دیگر همین دیشب بود که من از دستش دادم ... گفتم خسته ام و فردایش کلی کار دارم . راست هم میگفتم ... آن موقع از خستگی کارد میزدی خونم در نمی آمد ... چه برسد بخوام پیژامه ام را با یک شلوار کتان ، عوض کنم بعد هلک و هلک پاشم برم آنجا فقط برای اینکه جواب سوال هایی مثل : اونجا با خارجی ها خوبن ؟! یا کدوم شهر آمریکا به درد من میخوره ؟!  یا مثلن این سوال اساسی  : فوق فوقش چقدر هوش لازمه تا من رو با یکم پولی که میدم دستشون قبول کنن ؟! آخه توی ماهواره یه مرتیکه میگفت 12 سال طول میکشه یه آدم یه لا قبا رو راه بدن ... حالا میخوام بدونم من چند درصد برای دولت آمریکا یه لا قبا محسوب میشم ؟


رو پیدا کنم !


امروز با پرس و جو متوجه شدم همان بهتر که دیشب به ضیافت آن مهمان عالی مقام نرفتم ... ! چون از قرار معلوم ایشان خیلی از آمریکا بد گفته اند ... از مردم پرخورش نالیده اند . از غذاهای ناسالم... از آب و هوایی که در آن فقط میشود گوشت خوک پایین داد ، از مهمانی ها و پارتی های لختی که اگر آنها را نروی ، زیر بار کار و مشغله ،ستون فقراتت می آید توی دهانت ...  از تنهایی و غربت از اینکه زندگی در ایران یک جور اشرافی گری محسوب میشه ، از خوبی های نظام خانواده و صله ی ارحام که در ایران رسم است و همه این خوزعبلاتی که ایرانی های مقیم خارج تا پایشان را میگذارند آنور آب بلغور میکنند.



اما من با همه فرق دارم !! اصلن نمیدانم غربت چه میتواند باشد !! وقتی تلفن هست ... چرا غربت ؟! شاید همان اسکایپش هم برایم زیادی باشد. البته همه این ها حرف است ... معلوم نیست بعد از دو سه سال بودن در آنجا آدم دچار غربت و اینجور چرت و پرت ها شود یا نه ... ولی من تلاشم را میکنم که نشود !


مهمان وی آی پی گفت تصمیم دارد گرین کارتش را بگذارد توی یک جیب و کارت ملی اش را بگذارد توی جیب دیگر و در همین ایران داغان خودمان چادر بزند و بست بنشیند ... دلیل سیاسی هم داشت خیر ندیده ... مثل اینکه ایران امن ترین کشور دنیاست ... و وقتی ازش پرسیدن : یعنی از آمریکا هم امن تره ؟!

در کمال خیانت گفته : والا چه عرض کنم ... همه این داعش ماعش زیر سر آمریکاست... باید هم اونجا امن باشه ...


والا ما که شاخ در آوردیم .. تابحال ندیده بودم یک ایرانی لائیک اینقدر از آمریکا بد بگوید ... بعد فهمیدیم ریشه ی این تنفر کجاست ... که البته به خودم هم ربط ندارد چه برسد به نیم مثقال خواننده ی اینجا {بخوانید ... مثقال !}



گفتم ایرانی لائیک ... آمار جهانی یونیسف اعلام داشته که ایران بعد از بلاروس ، دارای بزرگترین جامعه ی لائیک در دنیاست ... کافیه به زندگی یه ایرانی نگاه بندازی ،

بساط انواع و اقسام مسکرات که فراهمه ... به قول برادر مدیری : سه شنبه به سه شنبه ، میرن شمال ، جوج میزنن با نوشابه (نوشابه هم که همه میدونن چیه !)
، پدر بزرگ یه خانواده اگر تو جوونی تریاکی حرفه ای نبوده که کلن خاندان اون ایرانی به فنا رفته محسوب میشه ...

ماشالله هزار ماشالله هم که نمازخونه های عمومی سراسر کشور جاییه برای جوراب در کردن و چرت زدن ...

مساجد برای مراسم ترحیم و برگذاری کلاس های آموزش گره زدن بند چکمه های سربازان آمریکایی از راه دور ...

خیابونم که راه برید ، صدای بوق و نگه داشتن و زیر چشمی نگاه کردنو سوار شدن و ... فت و فراوونه .

چیزای دیگه هم که توی خیابون فراوونه ... یه توریست بیاد خیابونای تهران فکر میکنه داره فشن تی وی مسخره کردن حجاب در رقاص خونه های تل آویو رو میبینه ...

بعد میری سلمونی ، یارو داره با رفیقش خاطراتی رو تعریف میکنه که طبق قانون اساسی کشور مجازات این کارا پرت شدن از کوه و بسته شدن به چهار تا اسب از چهار جهت جغرافیایی رو شاخشه .. نمیدونم این سلمونیه چطور زندس الان !


همه اینا رو گفتم تا به این نتیجه برسم ... ----> آمار ثابت کرده ما ایرانی ها لائیک ترین موجودات زمینیم ...


با این حساب تو برو تو بند اعدامی های زندان یاقسور آباد ، بگو وحشی ترین آدم بیاد ، بعد بهش بگو : جناب ، تو به خدا اعتقاد داری؟!

همچین برات سخنرانی میکنه فکر میکنی دوربین مخفیه ، برات درباره ی خدا ، ضرورت وجود دین در تاریخ بشر و ... به قدری سلیس صحبت میکنه که یهو فکر میکنی کثیف ترین انسان زمین هستی ... در حالی که گناهای این آدمای خدا باور ، از خودت بیشتره ...


موندم والا ... اگر به گناه اعتقاد دارین پس این چه وضعشه ...

اگرم ندارین ... پس این بساط چیه علم کردین ؟!


از جنگ های صلیبی جز ویرانه های فیزیکی و چند نقاشی چیزی باقی نمانده ... نه کینه ای در دل هاست نه شادی ای که ناشی از فتوحات آن جنگ قرون وسطایی باشد ...


به جز یک پیام شاید

پیامی که این جنگ برای بشریت داشت ، حتی به گوش یک نفر هم نرسید ... و نخواهد هم رسید ...

sina S.M
۳ نظر

مایکل براون و وندالیسم + یک داستانک

-به هر حال اگر روزی برسه که من دارای شاخ باشم . مجبورم که ... 

-بس کن احمد ! این موضوع رو دیگه مطرح نکن ، باشه ؟ 

زن احمد این جمله را در حالی فریاد میزد که شیر آب به طرز فلاکت باری باز بود. فلاکت بار برای روزی که ذخایر آب تهران چیزی در چنته نداشتند . و مسلمن وقتی این ذخایر خالی شوند ، تهرانیها یقینن منقرض میشدند . 

احمد در حالی که لمیده بود و تقریبن سعی میکرد با نگاه های خاص به در و دیوار خودش را مشغول نشان دهد تا به زنش احساس " خانه دار " بودن دست ندهد بلند داد زد : اما ... 

همان لحظه زنش از آشپز خانه آمد بیرون ، اینبار صدایش واضح تر از همیشه شنیده میشد : اما نداره عزیزم ! ما باید تا زمانی که امکانات شادی در اختیارمون هست ، شاد باشیم . اگر روزی رسید که تو دارای شاخ بودی آنوقت میتوانیم راجع به این مسئله حرف بزنیم . 


احمد بد جور افسرده بود . احساس میکرد هرچقدر دیر تر شاخ در آورد او مدت بیشتری استرس خواهد داشت . هر روز با ترس اینکه شاخ داشته باشد و نتواند آن روز را عادی زندگی کند از خواب بیدار میشد . قبل از آنکه چشم هایش را باز کند سرش را کمی در بالش میغلتاند. اما هر روز که میگذشت وحشتش بیشتر میشد ، با خود میگفت " امروز را شانس آوردی ، ولی فردا چی ؟ " 


ماجرای شاخ چه بود ؟ لابد میگویید احمد یک نیمه انسان نیمه گاو است ! نه ماجرا کمی سیاسی-ملی بود . تهران در وضعیت اضطراری بود . تکنولوژی عجیبی به دست مجمع الجزایر خزر افتاده بود . آنها با ماهواره ی "خز" توانسته بودند بخشی از پایتخت قدیمی ایران یعنی تهران را با اشعه ای که از ژن "گوزن سیبری" تقویت شده بود مورد حمله قرار دهند . دولت به این اقدام عجیب واکنشی عجیب تر نشان داد . آنها نه تنها نیروی کمکی به تهران اعزام نکردند ، بلکه تهران را در قرنطینه شدید قرار داده و مین های از راه دور ( تکنولوژی بسیار جدید که هر کشور تنها میتواند در داخل مرز های خود از آن استفاده کند ) را در تهران تعبیه کرده و ارتش منتظر است تا در هر شرایط نامساعدی آن مین ها را فعال کند . 


اما در تهران ... همچنان زندگی عادی جریان دارد ، البته با این تفاوت که هر روز تعدادی از شهروندان شاخ در می آورند . آنها باید هر طور شده از شر شاخ هایشان خلاص شوند مگر نه با ارتش داوطلب تهران مواجه میشوند . نیرویی شامل افرادی با لباس ضد اشعه و تفنگ آتش زا که به شکل داوطلبانه از اصفهان ، تبریز و لرستان اعزام شده اند . آنها موظفند هر شهروندی که شاخ دارد را در عین مشاهده شان به آتش بکشند . 

یکی از مطبوعات داخل تهران با آنها مصاحبه ای داشته به شرح زیر : " 

-چرا و چطور به این عمل وحشیانه تن داده اید ؟ سوزاندن افراد بی گناه برایتان لذت بخش است ؟ 

-افراد بی گناه ؟ خنده دار است . چه گناهی بالا تر از شاخ داشتن ؟ 

-چرا ؟ مگر شاخ داشتن چه گناهی دارد ؟ 

-چقدر شما بد مصاحبه میکنید . مگر نمیدانید همین خود شمای خبرنگار اگر روزی شاخ داشته باشید موظفید که خودتان را معرفی کرده و سوزانده شوید ؟ 

خبر نگار اندکی مکث میکند ، او دارد به عواقب حرف هایی که قرار است بزند فکر میکند در همان لحظه عضو داوطلب فریاد کنان میگوید :

 چی طو شد ؟ ( یادتان است که در بین این نیرو ها اصفهانی هم هست ) مگر من سوال سختی پرسیدم که مکث کرده و فکر میکنید ؟ 

خبرنگار وحشت کنان گفت : نه نه ، واضح است که اگر من خودم شاخ در آوردم موظفم بیایم و سوزانده شوم . این مکث بیشتر نوعی تحقیر خودم بود . تحقیر اینکه تهرانی هستم. 

اصفهانی لبخندی تحقیر آمیز میزند و میگوید : درسته ، این بار ما اقشار غیر تهرانی هستیم که به تهرانی نبودنمان میبالیم . یادتان است چه جوک هایی برایمان میساختید ؟ حالا ما برای شما جک میسازیم ... یه روز یه تهرانیه شاخ در میاره ، میسوزه ... هاااار هار ها . 

نیروی داوطلب چنان از جک بی مزه و غیر انسانی اش کیف کرده بود که قهقه کنان شکم خود را گرفته بود و مدام روی میز میکوبید . 

خبرنگار ضبط صوتش را خاموش کرد و در داخل کیفش قرار داد و در حالی که چشمانش را لایه ی نازکی از اشک پوشانده بود از پای میز مصاحبه بلند شد و رفت . 

  

+ مایکل براون 

+ vandalism 

قضیه این وندالیسم چیه ؟ اگر نمیدونید چیه در ادامه حتمن متوجه میشید ! من متوجه شدم به طرز عجیبی وندال هستم . یک موجود وندال در درون من وجود دارد ! نمیدانید چقدر کیف کردم وقتی کتابخانه مدرسه را داغون کردم و کامپیوترش را هک ! (دربارش قبلن نوشتم تو همین وب) یا اینکه وقتی به نمازخونه راه پیدا کردم و با دوستم فرقون آوردیم جایی که ملت نماز میخوندن :دی 

البته اینا برای خیلی وقت پیشه و انتظار نداشته باشین من رفتار های وندالی اخیرم رو براتون تعریف کنم ! (البته خدا رو شکر موردی اخیرن وجود نداره ) راستی یه بار هم از مدرسمون گچ برداشتم و اومدم خونه و دیوارای خونه رو با شعارای ضد استقلالی پر کردم و بعد با یه دستمال نم همرو پاک کردم ، این قضیه رو هنوز به کسی نگفتم ولی الان وسوسه شدم بگم به خانواده چون اون قضیه برای 5 سال پیشه و الانم کل دیوارا کاغذ دیواری شده :دی 

حالا حتمن میدونید وندالیسم یعنی چی ! یعنی خراب کاری های ملت روی چیزی که در دسترسه . یک جور عقده ی کودکانه . مثلن خراب کردن تلفن عمومی که خیلی وسوسه کنندست ! البته این عمل وقتی مورد بررسی بسیار جدی قرار میگیره که به عنوان اعتراض از مسئله ای عمومی هست . مثلن اعتراض به ماجرای مایکل براون . :/

نمونه هایی از وندالیسم : 


در ادامه ... یک چراغ وندالیز شده (A vandalized light ) ( عجب اصطلاحی ! )

و در ادامه ، کسی که مدام بهش گفتن این کار بده اون کار بده و اونم با این کارش میگه : بابا من اصلن بدم ! خوب شد ؟ 

sina S.M
۳ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان