یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

اسب حیوان نجیبی است

اصلا باید آب دستتون هست بذارید زمین و این فیلمو ببینید . 


با بازی فوق استثنایی رضا عطاران ! با کلی ماجرا و داستان ، نحوه روایت خاص و منحصر به فرد ، باید یه برنامه بذارم و تمام فیلم های عبدالرضا کاهانی رو ببینم ! 
همینطور فیلم پر از بازیگر های مطرحه و در کنارش از افراد نه چندان معروف هم توی نقش های اصلی استفاده شده و کلا فیلم خیلی خاصیه از این لحاظ ! 

این فیلم رو خیلی وقت پیش دربارش خونده بودم ، و اینکه مهران احمدی توش نقش یه ترنس رو بازی میکنه همیشه گوشه ذهنم بود ، تا اینکه اخر سر بنا به دلایلی موقعیتش پیش اومد فیلم رو با خانواده ببینم و بسیار مورد پسند واقع شد :/ 


البته من هنوز نرفتم نقد هاشو بخونم چون میخوام اول نظر اصلی و واقعی خودمو بنویسم و بعد برم سراغ نقدش . 

چیزی که توی فیلم خیلی جذاب بود نحوه روایتش بود ، خیلی شبیه خوندن یه کتاب منحصر بفرد بود . ماجرایی که توی یه شب اتفاق میفته ، نه فلش بک داریم نه تغییر سکانس نه چندان خاص ، همه فیلم توی کوچه ها (دقت کنید کوچه ، نه خیابون ) و بن بست های تاریک تهران میگذره . یه شب طولانی و هفت هشت تا آدم که دور هم جمع شدن و سر گردونن . هرچند این سرگردونی بیش از حد طنز و فکاهی هست و خب اینو میشه بعنوان یه نقد به فیلم در نظر گرفت . مثلا این قبیل گفت و گو ها رو توی فیلم کم نمیبینیم : 

- خب چرا نمیرید خونه هاتون . دنبال من راه افتادین که چی ؟ 
- حالا هستیم دور هم !


این یکم غیر منطقیه چون فیلم فضای نسبتا دارکی داره و خب اینکه انقدر طنز و الکی میگن « هستیم دور هم » یه خورده مسخرست ولی خب بازم به تصمیم کارگردان احترام میذارم به نظرم میشه از این ایراد چشم پوشی کرد. 


اینکه داستان از بعد خطی چی هست برا خود منم سواله ولی اونچیزی که خود کارگردان براش مهمه اون روال خطی نیست بلکه داستانهای پشتشه و اون روال خطی حکم اسکلت داستانو داره . (‌یه سری ادم مجبورن کل شب کنار هم باشن و توی کوچه ها تهران بگردن ، و حالا اینکه چه دیالوگایی به هم میگن و رابطشون با هم چطوره یه جورایی اصل داستانه ) 

نکته های ریز به قدری توی داستان فراوونه که میخوام بار ها و بار ها ببینمش . 

مثلا توی ثانیه های اول فیلم (بعد از تیتراژ ابلهانه و ساده البته !) میبینیم که یه نفر با تسبیح از پیاده رو داره رد میشه و به رضا عطاران سلام میکنه . و بعد از ۵ دقیقه میبینیم که همون فرد با یه تفنگ بادی از در یه خونه خارج میشه و رضا عطاران بهش میگه : بادیه ؟ 
و اون فرد سر تکون میده . 

اون فرد یه بازیگر سیاه لشکر بود ولی میدونم این نقشی که بر عهده گرفت توی ذهن کارگردان حتما یه منظوری توش بوده و صرفا به قصد پر کردن فاصله و خلا بین دو تا سکانس نبوده . 

یا مثلا سکانسی که پارسا پیروز فر و مهتاب کرامتی توی ماشین بودن و پارسا داشت سعی میکرد سی دی رو داخل ضبط بندازه و از دیالوگ ها معلوم شد این ها قبلا با هم سر و سری داشتن و خودش یه نکته گنگ بود ... مثل حرفی که پیروزفر میخواست به کرامتی بزنه ( احتمالا میخواست بگه حالا که از پیمان طلاق گرفتی بیا دوباره ادامه بدیم رابطه رو ، ) ولی از گفتن حرفش پشیمون میشه و کرامتی توی کف میمونه که اون چی میخواست بگه . 

یا اینکه باران کوثری برای عطاران داشت تعریف میکرد که مادر و پدرش طلاق گرفتن ولی پیمان وقتی داشت ماجرا رو به پیروز فر میگفت یه داستان خیلی متفاوت تری از پدر و مادر باران گفت . حالا من نمیگم چی گفت ! ( اگر میخواین مسخره کنید خب کنید به اسفل السافلین !) 

یا اینکه با وجود اینکه اون کچله (حبیب رضایی) لنگ دو میلیون بود برای اجاره خونش ، ولی خب کدوم صاحب خونه ای نصفه شب پی گیر پولشه و مامان حدس زد این پول رو برای چیز دیگه ای میخواد . (واقعا اون صحنه ای که حبیب رضایی پای تلفن به طلبکارش میگه : بیشتر پولو جور کردیم یکم دیگه بقیشم جور میکنیم . ( در حالی که هیچی جور نکرده بودن ) . و بعد جلو دهنشو محکم میگیره و گریه میکنه و وقتی طلبکار ازش میپرسه گریه میکنی ؟ اون جواب میده : نه سرده  . 

اون صحنه واقعا جیگر آدمو کباب میکرد ! :////


فیلم پر این نکات ظریف بود واقعا فیلم نبود یه کتاب بود . به مسائل مهمی هم پرداخت ، طلاق ، اعتیاد ، مشروبات الکی ، رشوه گرفتن ، ازدواج سفید ،‌ مساله ترنس ها توی ایران ، مشکلات مالی و فقر . همه اینها توی یک و نیم ساعت با چاشنی و نمک طنز نشون داد (جاهاییش بود که بعد از ۳۰ ثانیه تازه میفهمیدی چی شده و خندت میگرفت یعنی از کلک های خیلی زیر پوستی برای خندوندن استفاده میشد گاهی ! ! ! ) 

 ، رضا عطاران نشون میده که یه کمدین واقعیه به نظر من توی ورود آقایان ممنوع یا رد کارپت یا گینس و طبقه حساس نتونست اونقدری از پتانسیل واقعی خودش استفاده کنه که توی این فیلم استفاده کرد !! 

(این آدم هنرش توی سکوت کردن و نگاه های معنا دارشه و زمزمه های زیر لبی هنرمندانه که فضا و اتمسفر فیلم رو یک تنه به سطح افراد کوچه و خیابون میاره ، توی این فیلم کاراکتر عطاران یه کاراکتر آروم و کم حرفه که پیش زمینه ی خیابونی بودن داره و خب توی بقیه فیلماش که ادم وراجیه نمیتونه واقعا اون طنزی رو که هنرش رو داره به عرضه بگذاره ، این نظر من بود ! شاید لزوما درست نباشه ) 


بخش های بی مزه هم کم نداشت مثلا باران کوثری در کنار بازی خیلی خوبش ولی واقعا دیالوگ طنز بهش نمیومد . (کلا اینو کم نشنیدم که میگن زنا نمیتونن طنز باشن !) 

فیلم تامل بر انگیزی بود ، فکر میکردم پنج عصر اولین طنز تلخ یا کمدی دارک سینمای ایران باشه ولی حس میکنم «اسب حیوان نجیبی است» که شش سال پیش ساخته شده ، قبل تر این گوی رو از آن خودش کرده بود ! 

خوشحالم که فیلم رو توی چنین سنی دیدم ، شاید اگر حتی دو سال پیش میدیدم نمیتونستم اونقدر ارزشش رو بفهمم که الان ! 


اونایی که فیلم رو دیدن و فکر نمیکنن که اینقدری که من تعریف کردم خاص بود لطفا ضد حال نزنن (پیشگیری بهتر از درمان :)))) ) 
sina S.M
۵ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان