یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

هان ای دل عبرت بین ، از دیده عبر(نظر) کن هان / ایوان مدائن را آیینه عبرت دان

هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان

ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان

یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن

وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران

خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی

کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان

بینی که لب دجله کف چون به دهان آرد

گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان

از آتش حسرت بین بریان جگر دجله

خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان


...


در ادامه ی همین شعر اندکی جلوتر شاعر میفرماید  : 



مست است زمین زیرا خورده است بجای می

در کاس سر هرمز خون دل نوشروان

بس پند که بود آنگه بر تاج سرش پیدا

صد پند نوست اکنون در مغز سرش پنهان




* منظور بیت آخر : انوشیروان روی تاج پادشاهیش یه پندنامه حک شده بود . 

 شاعر در مصرع بعدی اشاره داره به اینکه انوشیروان حالا زیر خاکه و صد ها پند جدید  به جای اینکه روی تاجش پیدا باشه ، در داخل سرش پنهانه ، که با خودش به گور برده . 


قصیده ایوان مدائن ‌/ خاقانی 

sina S.M
۶ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان