یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

موج های مخالف

زندگی توی تابستون دقیقا چیزی شده که من میخواهم ... 


ورزشم سر جاش 


روابط اجتماعیم سر جاش 


کتابم سر جاش 


سینما و فیلمم سر جاش 


اما ... یک چیزی سر جاش نیس ...


یک چیزی که در تمام عمرم ازش فراری بوده ام و هستم و خواهم بود ... 


خلائی که در درونم ایجاد کرده وحشتناک است ... اگر تابستان یک ماه دیگر هم ادامه داشت حتما کارم به خودکشی میرسید. به خاطر آن خلا ناشی از آنچه که من بهش میگویم موج مخالف ! 


موج مخالف .. چیزی که در تابستان تجربه نکردم . یا شاید خیلی خفیف بود ... کلاس زبان شاید یک جورهایی موج مخالف بود ‌‌ . اما کلاهمان را بخواهیم قاضی کنیم واقعا من ازین کلاس ها لذت میبردم . نمیشود گفت یک موج مخالف واقعی بود . 


بگذارید بگویم موج مخالف چیست ... یعنی مسئولیت سنگین ! یعنی ۵ صبح از خواب بیدار شدن با بدن درد و اعصاب خوردی و رفتن به دانشگاه . یعنی تحمل کلاس وقتی پلک هایت یک کیلو گرم سنگین شده اند . یعنی کوفت کردن ناهار در ساعتی مقرر یعنی کثیف شدن زیر ناخن ها یعنی غر زدن به سیستم دانشگاه یعنی ... یعنی خسته شدن در راهی که لزوما علاقه ای بهش نداری . فقط یک چماق میخواهی بالا سرت .. آن موقع است که مزه مطالعه توی تاکسی را زیر زبانت حس میکنی (!) آن موقع است که یک موسیقی ملو و آرام گوش میدهی بدون انکه منتظر باشی یک نت خشن یا هیجان انگیز تویش پخش شود ... 


بقیه انسان ها را نمیدانم ولی من به یک موج مخالف احتیاج دارم تا زندگی ام را با اسکلت بندی آن بنا کنم ... من از زمره کسانی هستم که بهشت برای من یک دنیا رفاه و اسایش نیست . بلکه بهشت برایم یک سر سوزن رفاه در میان موجی از سختی هاست ! البته منظورم موج است . نه سونامی های ترسناکی مثل بیماری یا مشکلات جانبی بزرگ ... 


 فکر میکنم این آب راکد زندگی بی دغدغه و بهشت وار دارد تبدیل به لجنزار میشود ... حتی رفتن به باشگاه یا کلاس های سنگین تاثیری بر این راکد بودن ندارد به جز چند دست و پای ساده زدن در آب و چند موج کوچک .. 


برای همین نیازم به شروع دانشگاه یک نیاز اورژانسی است ... یک نفر دستگاه موج ساز را روشن کند و من تازه یاد بگیرم شنا کردن چطور است ..


سلام بر استرس های جدید و سلام بر چیزی که ذهنم در جهت مبارزه با آن شکل بگیرد ... 


فیلم kong: skull island رو دیشب دیدم واقعا من عاشق این سبک فیلم هام که توش طبیعت به طرز وحشیانه ای علیه انسان دندان تیز میکنه . اصلنم از ربات اینا خوشم نمیاد ! 

اون قسمتیش که به کلنل پکارد تلفن میکنن و ماموریت رو بهش محول میکنن ، انتظار میره که غر بزنه (چون باقی نیرو ها دارن برمیگردن به کشور ولی به گروه پکارد ماموریت محول میشه) ولی تازه خوشحالم میشه و تشکر میکنه ازینکه بهش ماموریت دادن . البته کاراکتر پکارد در نهایت به یک ضد قهرمان تبدیل میشه ولی این خوب نشون میده که فرمانده اصلا خوشش نمیاد بره گوشه خونه و استراحت کنه ! استراحت براش معنایی نداره اصلا ! 


فک کنم اون فیلمو دیدم یکم این موضوع برای خودمم متجلی شد . 



sina S.M
۷ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان