یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

معلم عزیزم . روحت شاد

استاد عزیزم ... بیش از دو سال از رفتنت میگذرد . سال هاست ندیدمت . ولی یادم نمیرود با من دست دادی . آن موقع که معلم ها با شاگردان دست نمیدادند . یادم نمیرود که خل بازی در میاوردی . انگار میخواستی از اخرین لحظات زندگی ات استفاده کنی . بهت گفته بودند سرطان داری . 


قبل تر درباره ات پستی گذاشته بودم ولی هرچه وب را میگردم پیدا نمیکنم ... با برچسب "مرگ" تو را به یاد می اورم .. 


تو اولین نفری بودی که با مرگش گریه کردم . با اینکه میدانستم دیگر تو را نخواهم دید . نمیدانم برای پدر بزرگم هم همینقدر گریه خواهم کرد یا نه . اما لاقل او بیشتر عمر کرده ... تو جوان تر از این حرف ها بودی لعنتی 


یادم است زیاد حرف میزدی . درس زندگی و این حرف ها ... کاش یکی از حرف های خوبت یادم مانده بود . کاش به جای یادداشت دیفرانسیل ، حرف های غیر درسی ات را یادداشت کرده بودم ... 


میدانستم توی عقاید هیچ دخلی به هم نداریم . حتی توی سیاست . توی اوضاعی که تقریبا همه ، یک نظر داشتند . تو نظرت با همه فرق داشت . حتی مدیر مدرسه ! اما باز هم میشد باهات گپ زد ... 


بس است . خواستم بگم ... احتمالا امشب من تنها شاگردت هستم که هنوز به تو فکر میکنم . فکر کنم گاف بزرگی بود ولی فکر نمیکنم اشتباه باشد . 


به یاد تو بودن من هیچ دردی از تو دوا نمیکند . فقط شاید به من و کسی که این متن را میخواند کمک کند . 


که انسان ها ... انسان ها را باید دید . باید به یادشان سپرد ... چون انها تا همیشه نیستند . باید دانست که زندگی بازی ای نیست که مرحله اخرش بهمان جایزه بدهند .. 


ممنون ازت . ممنون که قدر اخرین روز های زندگی ات را دانستی و یک ادم کسل کننده هم برای خودت و هم برای شاگردانت نبودی و باعث شدی بیشتر از هر کسی ... توی ذهنمان باشی ..





sina S.M
۳ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان