مامان میگه برو حمام
گفت برو حمام .
گفتم دو تا دلیل بیار تا برم .
گفت : فردا باید بری بیرون + دیروزم لیف نزدی !
منم گفتم : اینا جفتش یه دلیله اونم اینکه من کثیفم ! خب دلیل دومت چیه 😐
😉
یعنی من بدشانس ترین ادم کره زمینم . چه تو یزد باشم چه تو کپنهاگ ، همیشه وقتی تنهایی میرم رستوران ۴ تا میز که بعد از من اومدن غذاشونو زودتر میبرن ولی برا منو نه !
یادی کنیم از کافه عدسی پناهنده توی یزد که ۵ هزار تومن منو گرفتن و ۳۰ دقیقه منو علاف کردن به خاطر یه املت اخرشم از رو صندلیم بلند شدم و رفتم .
توی کوچه های سقف دار یزد اون اقایی که سر میز من نشسته بود پیدام کرد و گفت نیمروتو اوردن منم گفتم برن گم شن بابا .
اونقدر اعصابم خورد بود که توی کوچه سر دو تا خانم داد زدم 😂 دیدین اینایی که راهتونو میبندن و اروم راه میرن ؟ همیشه اینجور ادما رو مخم بودن ! حالا این دفعه اینا رو دیدم بلند گفتم : خانم ببخشید برو کنار .
بعد زنه همچین کپ کردا ! گفت ببخشید ببخشید . بعد جولو ملاسشو جمع کرد تا من رد بشم . !
اینکه تو یزد (شهر خودت) یه نفر با لهجه تهرانی سرت داد بزنه چیزی نیست که دو بار تو زندگی برا ادم اتفاق بیفته . 😂
یکم از خشمم تخلیه شد سر اون زنه داد زدم ولی بازم هنوز تخلیه نشده مگرنه الان این پستو نمینوشتم همراه با اسم اون کافه .
امیدوارم بدتر تبلیغش نشه (وای یعنی من انقد بدشانسم اینجوری میشه حتما ) 😂