یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

۳۰ روز نیستم به خاطر ف . ع


بخاطر ایشون ! ف.ع . 


امیدوارم دشمنان عزیزم برن پیش ایشون و دست بوسیشونو کنن که واقعا منو ناک اوت کردن . 


یک ماه وبلاگ تعطیل رسمیه . :) پامو توی بیان نمیذارم .


میدونم یه سری خوشحال میشن مثل کازیموی بدخواه و مریم پارادوکس 


دشمنان قدیمی هم اجازه خوشحال شدن دارن . تد رو منظورمه و اون پسره حسین مداحی . اها مستر مرادی بی شخصیت هم هست . کسی که تنها کامنتی که ازش تو وبم دارم اینه : چرت و پرته چقد پستات !


 :)) 


بذار ببینم دیگه کیا خوشحال میشن 🤔 اهان سولانژ که زبان فرانسوی بلده . 


آیدین و لونا و زهیر هم به نوبه خود شادی کنند . 


تو این مدت یکم کتاب میخونم . میخوام اثار سارتر رو بخونم . 

بعدم رو کتابی که قراره چاپ کنم کار میکنم . یه مجموعه داستان.


دوستان حقیقی من به طرق مختلف با نویسنده این وبلاگ در ارتباطند . پس رابطم با اونا قطع نمیشه . 


فکر کنم روز اول آبان پیدام بشه . البته اگه به آرامش نرسیده بودم تا آذر و شاید حتی دی بکشه این قضیه . 


بهرحال فعلا دوستان . 


و لعنت بهت ف.ع مرموز :) 


sina S.M
۹ نظر

از آمدنم نبود گردون را سود

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
sina S.M

Feel it still



واقعا به این اهنگ میاد که درباره یه صبح روز تعطیل باشه ! 


ولی واقعا یه چیز دیگست . 


یعنی آخرین چیزی که فکر میکردم این اهنگ یه ربطی بهش داره دیوار برلین بود. 


دریافت




sina S.M
۴ نظر

شما در گوش من میگویید و من بلند اینجا فریاد میزنم ! البته فقط بخش کوتاهی از آن بدون ذکر نامتان ^_^


کامنتای خصوصی ! در اینجا بخش های کراپ شده ای رو از کامنتای خصوصی میبینید . اگه تونستید برای خودتونو پیدا کنییید ^^ 


 هیچ دو عکسی متعلق به یه نفر نیس :) پس هر عکس نماینده یه خواننده است . 


دو تا عکس آخر دقیقا دو تا نظر مخالف همن ! 



/////


######

######

######

######

######

######



######

######

######

######

######

######

######


sina S.M
۱۸ نظر

خدافظ دوست من 😢

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
sina S.M

لانوزی

عنوان : La Nausée 


نام اصلی اثر سارتر ، تهوع ! خیلی خوشم میاد از اسمش . خب دیگه وقتشه که بخونمش. ( یه چیز جالبی در باره کتاب خونی وجود داره اینه که یادت میره تو الان برای خوندن متن های سنگین بزرگ شدی ! و دیگه خوابت نمیبره وسطش. )


مثلا یادمه چند سال پیش سعی کردم رمان ابله رو بخونم ولی توی صفحه ۳۰ سرم داشت گیج میرفت انقدر اسما قاطی پاتی شد. الان ولی اگه برم سراغش سر بلند بیرون خواهم آمد !



-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


یه داستان دارم مینویسم. ( یکی که سهله تو این هفته ۴ تا داستان بلند مشتی رو به سر انجام رسوندم ) ولی خب این داستانم هنوز سر انجامی نداره هرچی مینویسم تموم نمیشه. تا الان شده ۲۲ صفحه و فکر میکنم میتونم ۲۰ صفحه دیگه هم بهش اضافه کنم ولی باید یه جوری قیچیش کنم. 


بعدم بهش یه ته مایه پست مدرنیستی میدم تا پایان قیچی شدش خیلی رو مخ نباشه . البته نظریه دومی هم وجود داره اونم اینکه تهش بنویسم : ادامه دارد . 


بعد کلا اینو تبدیلش کنم به یه مجموعه بلند مثل سرزمین اشباح که ۱۲ جلده ! ولی خب باید همین ۲۰ صفحه رو یه جوری منتشر کنم ببینم واقعا خواننده داره یا نه ... البته اینجا که نمیشه منتشرش کرد ولی اگه منتشر شد حواسم به دوستان صاحب نظر هست بهرحال. 



-------------------------------------------------------------------------



این پست احتمالا ادامه دارد . در موضوع همین داستان ۲۲ صفحه ای. 






----------------------------------


قبول دارم وبم بی سر و ته شده . زندگیم هم بی سر و ته شده . الان چند وقتیه اسامی جدیدی بین کامنت دهنده ها میبینم . ولی هیچ ایده ای ندارم که اینا کی اند و از کجا آمده اند . یه زمانی یه خواننده که اضافه میشد کلی پی گیرش میشدم الان بیشتر یکی اضافه شده گویا ولی من عین خیالم نیست!


فکر میکنم به بخشی از زندگی کوفتی رسیدم که مجبورم از یه چیزایی رد بشم با وجود اینکه بهشون علاقه دارم. قبلا هیچ وقت اینجوری نبودم . تا یه چیز جالب میومد تو هوا میقاپیدمش. .. . .. . .. . الان ولی نه . اونقدر کتاب و فیلم و علاقه دارم که نمیدونم به کدومش برسم. .. . . و خیلی هاشونو قربانی خیلی های دیگه میکنم .... چند تا آدم مجازی رم خیلی بیرحمانه از زندگیم شوت کردم بیرون. ... . . .. . . .. ... .... .. .. واقعا وقتی میبینیم صحبت با یه نفر بهمون چیزی اضافه نمیکنه و دیگه لذت بخش نیست چرا باید باش بحرفیم :/   


اینم جمله ای از استاد سارتر از کتاب اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر که البته نمیدونم چقدر این کارم درسته که یک جمله از یک کتاب صد صفحه ای رو نقل میکنم بدون مقدمه چینی های قبلش و نتیجه گیری های بعدش : 


صفحه ۵۶ : آنچه در مورد آدمیان تفاوت نمیپذیرد ضرورت در جهان بودن، در جهان کار کردن ، در جهان میان دیگران زیستن و در آن فانی شدن است . 



صفحه ۴۴ : من در دایره امکان ها قرار دارم اما تا جایی میتوانم به امکان ها امید وار باشم که به طور دقیق این امکان ها در حیطه عمل من قرار گیرند ولی از لحظه ای که مسلم شود که امکان هایی که در برابر من قرار دارند در حیطه عمل من نیستند ، باید از آنها قطع امید کنم 

sina S.M
۱۶ نظر

سارا و آیدا (قورباغه خانم)


با اون پوسترش ادم فک میکنه یه فیلم عاشقانه پر خنده و اینا میبینه ! 


اما حجم بلا و بدبختی ای که تو این فیلم هست رو حتی تو رگ خواب هم شاهد نبودیم ! البته رگ خواب نصفش پر از خوبی و خوشیه ولی اون شوک اخرش کلا تر زد به هرچی خوبی توی فیلمه ! 


فیلم  کلا با بدبختی و مشکلات دست و پنجه نرم میکنه و ازون لبخند های توی پوستر سرجمع شاید ۲۰ دقیقه فیلم رو هم تشکیل ندن .


خیلی وقته از اکران فیلم میگذره پس فکر کنم اسپویل کردنش بد نباشه .


توی ۲۰ دقیقه اول فیلم که یه پیرزن بیچاره رو میفرستن زندان اوین . بعد یه پول ۵۰۰ میلیونی قرض میگیرن که از همون اول میدونیم این پول قراره کلا همه اینا رو به ف* بده . دقیقا هم همین میشه بعد میبینیم مصطفی زمانی اصلا با اون آیدا هه برا این رل زده بود که میخواست توی مناقصه تقلب کنه ... بعد کلا این بدبختیا انقد ادامه داره که حتی تا مرگ آیدا هم پیش میره ! عجیب بود . 


البته توی تابستان داغ هم مرگ یه کودک رو میبینیم ولی واقعا مرگ آدم بزرگ توی سینمای ایران یه مدت چون ازش دور شده برا خودم عجیب بود . مثلا مگه میشد یه دختر خل و چل یهو بمیره ! :/ 


فیلم به خاطر زیاد بودن شخصیت ها اصلا فرصت کاراکتر سازی رو پیدا نکرده بود برا همین بیننده یه جورایی با طرف ارتباط برقرار نمیکرد و نمیتونست با غم اون هم ناراحت بشه ... البته فقط یه قسمت خیلی کوتاه کاراکتر فرعی اتفاقا خوب در اومده بود (به قول فراستی!) اونم عروس خونواده رو منظورمه . که توی خونه داشت غر میزد از وضع زندگیش و کارش به گریه میکشه . این شخصیت به خاطر پر حرفیش توی همون سکانس کوتاه تونست در بیاد به نظرم ... اما جالبه که شخصیت اصلی که خیلی کم حرفه اصلا اونقد برای من ملموس نبود که شخصیت فرعی عروس بود . 


خلاصه اینکه از بین فیلمهای غیر طنز ۲۱ روز بعد و رگ خواب فیلم های بهتری بودن ... البته من هنوز چند تا فیلم پرفروش امسالو ندیدم مثل نگار و پاتو کفش من نکن


+ اسم شناسنامه ای آیدا بود طاهره ! پس در واقع اسم اصلی فیلم : سارا و طاهره هست . که با وجود اینکه اسم جذابی برای یه فیلم نیس ولی خیلی عجیب و حتی طنزه ! 


++ یه قسمتش طلکبار به آیدا میگه قورباغه خانم که به نظرم برای پگاه آهنگرانی عنوان برازنده ایه .

 برا همین اسم دیگه فیلم میشه باشه : سارا و قورباغه خانم


sina S.M
۳ نظر

موج های مخالف

زندگی توی تابستون دقیقا چیزی شده که من میخواهم ... 


ورزشم سر جاش 


روابط اجتماعیم سر جاش 


کتابم سر جاش 


سینما و فیلمم سر جاش 


اما ... یک چیزی سر جاش نیس ...


یک چیزی که در تمام عمرم ازش فراری بوده ام و هستم و خواهم بود ... 


خلائی که در درونم ایجاد کرده وحشتناک است ... اگر تابستان یک ماه دیگر هم ادامه داشت حتما کارم به خودکشی میرسید. به خاطر آن خلا ناشی از آنچه که من بهش میگویم موج مخالف ! 


موج مخالف .. چیزی که در تابستان تجربه نکردم . یا شاید خیلی خفیف بود ... کلاس زبان شاید یک جورهایی موج مخالف بود ‌‌ . اما کلاهمان را بخواهیم قاضی کنیم واقعا من ازین کلاس ها لذت میبردم . نمیشود گفت یک موج مخالف واقعی بود . 


بگذارید بگویم موج مخالف چیست ... یعنی مسئولیت سنگین ! یعنی ۵ صبح از خواب بیدار شدن با بدن درد و اعصاب خوردی و رفتن به دانشگاه . یعنی تحمل کلاس وقتی پلک هایت یک کیلو گرم سنگین شده اند . یعنی کوفت کردن ناهار در ساعتی مقرر یعنی کثیف شدن زیر ناخن ها یعنی غر زدن به سیستم دانشگاه یعنی ... یعنی خسته شدن در راهی که لزوما علاقه ای بهش نداری . فقط یک چماق میخواهی بالا سرت .. آن موقع است که مزه مطالعه توی تاکسی را زیر زبانت حس میکنی (!) آن موقع است که یک موسیقی ملو و آرام گوش میدهی بدون انکه منتظر باشی یک نت خشن یا هیجان انگیز تویش پخش شود ... 


بقیه انسان ها را نمیدانم ولی من به یک موج مخالف احتیاج دارم تا زندگی ام را با اسکلت بندی آن بنا کنم ... من از زمره کسانی هستم که بهشت برای من یک دنیا رفاه و اسایش نیست . بلکه بهشت برایم یک سر سوزن رفاه در میان موجی از سختی هاست ! البته منظورم موج است . نه سونامی های ترسناکی مثل بیماری یا مشکلات جانبی بزرگ ... 


 فکر میکنم این آب راکد زندگی بی دغدغه و بهشت وار دارد تبدیل به لجنزار میشود ... حتی رفتن به باشگاه یا کلاس های سنگین تاثیری بر این راکد بودن ندارد به جز چند دست و پای ساده زدن در آب و چند موج کوچک .. 


برای همین نیازم به شروع دانشگاه یک نیاز اورژانسی است ... یک نفر دستگاه موج ساز را روشن کند و من تازه یاد بگیرم شنا کردن چطور است ..


سلام بر استرس های جدید و سلام بر چیزی که ذهنم در جهت مبارزه با آن شکل بگیرد ... 


فیلم kong: skull island رو دیشب دیدم واقعا من عاشق این سبک فیلم هام که توش طبیعت به طرز وحشیانه ای علیه انسان دندان تیز میکنه . اصلنم از ربات اینا خوشم نمیاد ! 

اون قسمتیش که به کلنل پکارد تلفن میکنن و ماموریت رو بهش محول میکنن ، انتظار میره که غر بزنه (چون باقی نیرو ها دارن برمیگردن به کشور ولی به گروه پکارد ماموریت محول میشه) ولی تازه خوشحالم میشه و تشکر میکنه ازینکه بهش ماموریت دادن . البته کاراکتر پکارد در نهایت به یک ضد قهرمان تبدیل میشه ولی این خوب نشون میده که فرمانده اصلا خوشش نمیاد بره گوشه خونه و استراحت کنه ! استراحت براش معنایی نداره اصلا ! 


فک کنم اون فیلمو دیدم یکم این موضوع برای خودمم متجلی شد . 



sina S.M
۷ نظر

Bjgfjktddbkoyfbkhfbkjfvbnyfvyffb

قطار از جلوم رد میشه . باقی پول خورد تو جیبم سنگینی میکنه . کیف پول رو برمیدارم که پول رو برگردونم توش . که بغل دستیم از صندلی بلند میشه و به سمت قطار میره . بیخیال پول میشم و به سمت قطار میرم . به شمت در سمت چپی میروم . که ادم های کمتری دورش جمع شدن . 


هوای سرد از داخل واگن به صورتم میخوره . 

میشینم روی یک صندلی چهارتایی . نزدیک تلویزیون . روی تلویزیون نوشته توهین به کارمندان دولت از ۲ ماه تا ۲ سال حبس در پی دارد . 


بعد زیر نویس دیگری می آید که میگوید توهین به اطفال و زنان در اماکن عمومی دو ماه تا ۲ سال حبس در پی دارد . 


یعنی اطفال و زنان و کارمندان دولت نباید فحش داد و به بقیه میشود . 

sina S.M
۱۲ نظر

Wannable!!!

دریافت

sina S.M
۲ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان