یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

در حاشیه باکس دنبال کنندگان _دو اسطوره : ف ع و میم کاف ! به طور همزمان در یک باکس !!!

دو اسطوره بعد از قرن ها فراز و نشیب ... 

هردوشون با هم .

 در باکس دنبال کنندگان غیر خاموش ! 


میم کاف + ف ع 


البته هردوشون در هر حالت اینجا رو میخونن . چه دنبال کنن چه نکنن . 


راستی هربار با هم کامنت رد و بدل میکنن مثل غریبه ها با هم رفتار میکنن :) 


در حالی که هر کدوم از دیگری اطلاعات زیادی در اختیار داره . 


و این جریان اطلاعات یا واسطه ای که این وسطه کسی نیست به جز نویسنده این سطر ها 😂😂😂😂


خب اینجا روی صحبتم با شماست دو دوست عزیز : دیگه با هم غریبه نباشید ! 


انگار این پست باید نوشته میشد تا به رو تون بیارم این پدیده رو . 


اخه مگه میشه جفتتون از طریق من هم دیگه رو بشناسید و از این موضوع که طرف مقابلتون هم این رو میدونه آگاهید و باز هم به روی هم نمی آورید و خیلی ارام با هم کامنت رد و بدل میکنید ! البته من دقیقا درجریان جزئیاتش نیستم ولی ازین به بعد که یکیتون خاست به اون یکی پیام بده حواسش باشه خلاصه :))) 





sina S.M
۲ نظر

جشن آزادی




به خودم یه فلافل کثیف هدیه دادم سر صبحی .. (حوالی ۱۱ صبح ) 
به مناسب ازادی از یونی ! تا باشه ازین ازادی ها 😌 

جالبه بدونید قیمتش برابر همون نوشدنی کنارشه ! دو تومن 🤓 

واقعا این غذاست ! ارزون و خوشمزه !!! اون طرف مرز ، جایی که از استخون کتف سگ هم غذا میسازن ، خاور دور رو منظورمه ، باید ۸ برابر این پول میدادی که بهت یه شیرینی بدن . بعد تو به خودت میگی ، خب دیگه تو شیرینی که نمیشه رید ، یه گاز بزرگ ازش میزنی و مخلوطی از بوی موش و برنج خیس شده و کمی آروغ گاو میاد سراغت و تو دنبال یه سطل آشغال میگردی که محتویات دهنت رو خالی کنی توش ... بعد ارون طرف میبینی یه بابای چینی خیلی خونسرد جلو ۱ میلیارد آدم چینی دیگه شلوار بچشو میکشه پایین و توی پیاده رو میشاشوندش :/// 

ولی اینجا با ۴ هزار تومن بهترین غذای این ماهو خوردم 😂 
انقدر خوشمزه که خواستم مشماشم بخورم (مشماشم = مشما اش را هم )

با همه اینا دلم برای چین تنگیده -_- کشور کثیف بدمزه ی رنگی پنگی با ادمایی که تو جیب جا میشن 😊😊😊


(پست قبلی  هم وجود داره !)

sina S.M
۸ نظر

یک عدد جوگیر که Taxi Driver را دیده :)

عاخه خیلی بد است آدم یک فیلم را دانلود کند که تویش صحنه های خونبارش سانسور شده :/ 

عاخه خیلی بد است آدم یک فیلم را دانلود کند بعد در ازای ضربه ای که به حجم اینترنتش خورده بیاید و هیچی نگوید درباره ی فیلم :/

عاخه خیلی بد است که ... امممم آهان .. خیلی بد است کلن آدم یک فیلم را برود دانلود کند :! کلن در دید من دانلود فیلم همانقدر ضربه به روحیه میزند که موتور دیزل کامیون به محیط زیست :/ اصلن آدم دودکش کامیون را که میبیند با خودش میگوید : بیا .. بعد میگن چرا لایه اوزون سوراخ شده ... اصلن اگر بشر در کل دوران حکومتش یک کامیون بیشتر نمیساخت ... همان یه دانه کافی بود برای سوراخ کردن لایه اوزون ... بعضی وقتا که توی جاده کامیون از کنارمان رد میشود و دودش از لای درز شیشه ماشین می آید و حس تریاک کشیدن بهم دست میدهد... آن موقع است که با خودم میگویم ... چرا بشر تا الان تونسته دوام بیاورد ؟؟ چرا این دود سمی که هر روز میلیون ها تن از آن وارد هوا میشود ٬ تابحال کلکمان را نکنده ؟؟ چرا دود کامیون کره زمین را از حیات خالی نمیکند واقعن ؟؟؟ 


خب انگار از موضوع اصلی منحرف شدیم :/ قرار شد یه پست بدون متن باشد .. چه وضعشه ؟ جلوی خودتو بگیر باو (خنده الکی !) 

با توجه به گند و کثافت کاری هایی که اخیرن در وبلاگ پیش آمده ... با یک پست سمعی بصری آمدیم خدمتتان که خلاصه بشوره ببره (!!)


واقعن اگر تاکسی درایور را مثل من خز بازی در اورده اید و ندیده اید پیشنهاد میکنم با اولین اینترنتی که آمد دستتان دانلودش کنید. یعنی با دیتای موبایل شده حتی ! 


چه معنی دارد آدم برای سخنرانی کسی که قرار است ترورش کند دست بزند ؟! اونم توی شرایطی که هیشکی به آدم نگاه نمیکنه و دست نزدن موجب جلب توجه نیست ! خب این نشانه ی روانی بودن ایشان نیست ؟ روانی ... یا دیوانه .. یا هرچی ... 


سعی کردم تو اسکرین شات هام زیر نویس معلوم نباشه ... ۷۰ درصد ایرانی ها فیلم را با زیر نویس فارسی میبینند ... اما باز هم خجالت داره به نظرم :/ 

ولی سه تا عکس بعدی اتفاقن برعکس ٬ میخواستم زیر نویسش بیفته :)


مراجعه شود به ادامه مطلب ... چون خیلی screen shot ها زیاد و خز است و اینها :|


sina S.M
۱۳ نظر

کمپین حمایت از سریال در حاشیه 2 !!!

درباره پست قبلی ، تعجب ناک بود که نظر مساعدی نسبت به این سریال نداشتید . شاید من بیش از حد جوگیرم ! ولی من از دیدن این سریال لذت وافری میبرم و توی مدرسه هم با تمام بچه هایی که این سریال را میبینند هم عقیده ایم ... مهران مدیری تا بحال به این خوبی سریال نساخته ! این را برای این میگویم که سریال های پر زرق و برقی که تابحال ساخته و استفاده های فرمالی که از زنان در ساخت فیلم میشود ...  به نظرم کمی از نمک کار میکاست ولی اینبار این سریال با استفاده از کمترین امکانات و همینطور کمترین استفاده از زنان ، توانسته صمیمیتی فوق العاده را در بین شخصیت ها به تصویر بکشد طوری که بیننده خود را یکی از آنها بداند ... مخصوصن وقتی هم که پای یک زن در میان است (وکیل زهتاب) با یک شخصیت پلید مواجه ایم ... و این یعنی نهایت سادگی و مردانگی در سریال . در اینجاست که فمنیسم کثیف می آید و به هر چیز سریال انتقاد میکند فقط برای اینکه در این سریال کمترین استفاده از زنان شده ... خب من نظر آنها را نمیخواهم بدانم ... اگر خیلی بلدند. خودشان بروند یک سریال بسازند که مردم واقعن بخندند نه اینکه تحریک شوند ... بهر حال !


نکته دیگر کم بودن شخصیت هاست .کما آنکه با حذف شدن شخصیت سیروس ... متوجه آرامش عجیبی در سریال شدم ! که باعث میشود بیش از پیش به ترک روی دیوار سریال هم بخندم !!

بهر حال مدیری که طبق آمار یکی از شبکه های آمریکایی ، ثروت هنگفتی را مدت هاست در جیب دارد . هدفش از ساخت سریال های بیشتر شاید فقط کسب سابقه و اعتبار باشد ... ولی خوب میداند که اعتبار با رضایت بیننده به دست می آید. کما آنکه خودش هم گفته ترجیح میدهد بیشتر در تلویزیون و با بیننده های مردمی تری باشد تا اینکه در سوپر مارکت ها وبرای قشر مرفه جامعه کما با سود بیشتر ، فیلم بسازد.


گاهی خودم را میگذارم جای یک آمریکایی یا غربی که تلویزیون ما را میبیند و با تلویزیون کشور های همسایه مان مقایسه میکند ... و میبیند که در تلویزیون ما خبری از طنز های تحریک کننده ای که با پخش پس زمینه ی خنده سعی میکنند زورکی مردم را بخندانند نیست و یک جور طنز ناب و خالص است که با رد شدن از فیلتر های قانونی نهایت تلاشش را میکند که مردم را به اراده خودشان بخنداند .

من گرچه از سیستم فروشگاه های ایران . از برخورد مردم در خیابان ها . از طرز رانندگی شان . از مدیریت ناقصشان بیذارم و تمام اینها را به ازای مهاجرت خواهم فروخت ... ولی اگر روزی در آینده از من بپرسند از کدام کشوری ... با افتخار میگویم از آن کشوری که مهران مدیری برایش سریال میساخت !



پ ن : میخواستم این پست را به موراکامی اختصاص بدهم ولی باشد برای بعد ... ! فقط این بخش از داستان کوتاه <معدنچیان در نیویورک (!)> را با هم میخوانیم  :


دوستم رفته بود فروشگاه زنجیره ای نزدیک خانه شان و دو بسته کف ریش و یک چاقوی آلمانی خریده بود . چاقو آنقدر بزرگ بود که میتوانستی گوش یک فیل را با آن ببری ... وقتی رفته خانه . وان را پر از آب گرم کرده و یک بطری اسکاچ را نوشیده . بعد در وان دراز میکشد و رگ خودش را میزند . مادرش جسد او را میبیند و به پلیس خبر میدهد . وقتی پلیس می آید . حمام مثل آب گوجه فرنگی شده بود . پلیس نظر به خودکشی داده چون در ها از داخل قفل بودند .

نمیدانم چرا آن دو تا بسته کف ریش را خریده بود ... شاید میخواست طبیعی جلوه کند ...


اما من میدانم آقای موراکامی ... برای اینکه شما خواستید در داستانتان چنین اتفاق عجیبی رخ بدهد تا کمی باور کردنی باشد . مگر نه چرا باید دو تا بسته کف ریش بخرد ؟! واقعن چرا ؟! خودتان هم میدانید ؟!

sina S.M
۰ نظر

آقایون تنگیله ها توک سرخا گفته واشوم !

سریال در حاشیه 2 به نظرم درخشان ترین اثر مهران مدیری است و باید هم باشد !

در ایران یاد گرفته ایم از تنگنا های قانونی استفاده های حیرت آوری کنیم. کما آنکه رضا عطاران در مصاحبه ای وقتی از او سوال میشود که چرا به آن سوی مرزها نمیرود تا با فراق بال بیشتری طنز بسازد ؟ جواب حیرت آوری میدهد که با دیدن درحاشیه 2 بیشتر به آن پی بردم ! میگوید همین که دست و پایم بسته است موجب بروز خلاقیت میشود !


حالا ما در اینجا مهران مدیری را که زیر بار خشم پزشکان مجبور به تغییر مسیر در ساخت سریال تلویزیونی اش میشود ! اینبار همان طور که جواد رضویان میگوید ... واقعن فقط میتواند با تبهکار ها شوخی کند ! بله این طنز غم انگیز است و مرحبا به مهران مدیری که پیامی کوتاه را با ساخت یک سریال به تمام جهان رساند ...

در کشوری که قوانین همچنون خار در چشم هنر فرو میرود ... قالب سریال طنز چیزی جز مرد هایی با لباس هایی یکسان که 24 ساعته در یک سوله ی خاک خورده سعی میکنند با زبان فارسی ملت را بخندانند نمیتواند باشد.


حالا که از بحث افسوس آور قضیه کنار بیاییم جالب است چند تا از بخش های سریال که خوشم آمد را بگم باشد که دست گاری شویم :دی

(یعنی آنقدر بخندیم که شبیه دسته گاری بشویم !)


ظهتاب یا زهتاب میگه : یه کابل اش تی ام های هه !


نادر اومدن : اومددددددددددن اوممممممدن !


ظهتاب یا زهتاب : باسو باسو ... شی شی میگه ای ...


بینابینی : آقای ظهتاب میگن اومدددددددددن اومددددددددن


ظهتاب : یعنی فک کردی من نفهم هستوموووووو ؟؟؟ نــــــــه یعنی میگی من نمیفهمم ای چی میگه ؟؟؟؟ نــــــــه مونو نگا کن یعنی میگی ...


(ظهتاب 10 بار دیگر هم همین دیالوگو تکرار میکنه و در همین حال نادر اومدن هم دست بردار نیست !) 

نادر اومدن : اومدددددددن اومممممممدن !( ظهتاب در این بین : نههههههه منو نیگا نهههههههههه نهههههههه ) اوممممممممدن !


بینابینی : ددددددد ه هه  شوروشو در اوردین ... بهروز به این دوستت بگو یکم آروم باشه ...


بهروز : آقا تیمور ... چیکارش کنم ! نادر اومدنه دیگه ... باید روزی 10 بار عربده بکشه مگرنه ...


بینابینی به دوربین زل میزند ....: مگر نه چی ؟؟؟؟


بهروز : مگر نه <اومدن دونش> میترکه ...
(بهروز بعد از این گفته ی خود ... حالت بادکنکی به خودش میگیرد !)


در این هنگام تیر طایفه اژدره .. توک سرخا پیداشون میشه و همه بازیگرا ساکت میشن و بهروز بیش از پیش بادکنکی میشه !




اژدر میاد رو در رو میشه با تیمور :: شنیدم میخوای تو قسمت آخر از رو جنازه ی ما رد بشی !!

تیمور بینابینی به دور بین نگاه میکنه و میگه : .....

پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ . . .

یهو همه بازیگرا میزنن زیر خنده و اژدر خان سیبیلشو میگیره که یوقت از صورتش نیوفته !

sina S.M
۳ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان