بیشعور نباشیم ۲
تصویر اولی مربوط به دیشبه و دومی مربوط به همین امروز .
این اخرین پستی هست که درباره این موضوعه . و واقعا قرار نیست ادامه بدم
برخلاف قضیه پرتقال که هیچ وقت تموم نشد . 😂 البته خب ابعاد فاجعه یکم فرق داره منطقیه !
خب میدونم خیلی از شما ها هستید که ازین پست من بدتون میاد . به خاطر اینه که درکی از این جور موقعیت ها ندارید . اکثرا هم دخترید .
خب معلومه منم دختر بودم تو هر وبی وارد میشدم تاجی از گل بر سرم میذاشتن و یه چقدر جالب پای پستا مینوشتم و طرف کلی قربون صدقم میرفت و میگفت : عسیسم ممنون که اومدی !
خب اره ! برای همین برای خودتون پیش نیومده این مسائل و درکی ندارین ازینکه به یه وبلاگ داستان نویسی میری و یه کامنت طولانی میدی و کامنتتو میخورن و یه آبم روش . بله خب وقتی درک از موقعیت ندارید لطفا اظهار تنفر نکنید ازین کار من . گناه من این بود که فقط آنچه بر سرم اومد رو ذکر کردم چون موضوعات دیگه به ذهنم نرسید که پست کنم و اکثرا موضوعات شخصی اند . این موضوعم به نوعی شخصیه . ولی از اون نوع که من دلم خواسته تو وبلاگم نشر بدم ...
خب دیگه روضه خونی بسته 😁
وبلاگ این شخص خبیث رو هم میذارم اینجا که برید اگر خواسایت متنهای زیباشو ببینید و این تناقضی که با اخلاق گند و قرون وسطاییش داره رو به عینه شاهد باشید ...
همانا که مسافری بر ماشین زمانی و از قلب قرون وسطی به تهران آمده ای ... امیدوارم به زودی به دیار خودت بازگردی و ریختت را نبینیم 😂
delamah.blog.ir