میکروبلاگ و حرامزاده ها
راستی
بیزار درسته نه بیذار :) البته اگر این غلط تعمدا نیست :))
خصوصی گذاشتم که به قول خودتون غرور پسرانهتون حفظ شه 😉
نیستی ! نه تو هستی نه من. هردومون بزرگ شدیم ! ولی این کامنت همیشه اینجا هست. شاید تا زمانی که پاک بشه از سرور های بیان...
اون لحظه ثبت شده ! لحظه ای که شبیهش هیچ وقت تکرار نمیشه ! 😃
یادش بخیر.. یه زمانی روابط اجتماعیم مزخرف بود ... ولی مینوشتم . مثل یه نویسنده درست و حسابی . الان نگاهم بکن. شدم یه ادم معمولی .
هیچ وقت ندیدمت :) تو تنها کسی بودی که ندیدم . به معنای واقعی کلمه ! همیشه برام یه ادم مرموز باقی موندی . امیدوارم یه روز برسه که ... بمیرم و نبینمت ! اون موقعه که میتونم بگم زندگی جالبی داشتم ! میدونم منو ببینی یا تو از من بدت میاد یا من از تو . میدونم از اولش همه اینا چرت و پرت بود . میدونم من الان باید بگیرم بخوابم . میدونم دیوانم که دارم به اهنگی گوش میدم که یه ساله گوشش ندادم و روز اول دانشگاه گوشش میدادم و الان روح و جونم داره تو مترو تهران کرج و ون دانشگاه میگذره. روزایی که تنها دلخوشیم دوستایی بود که تو اینترنت داشتم و دوستایی که تو دانشگاه پیداشون کردم.
چه زندگی عجیبی. چقدر مزخرف . چقدر حقیرانه ...
خاطرات میتونه منو حسابی مست کنه ! الان یکی ازون مواقعه. وقتی چرت و پرت میگم ... وقتی دارم از چیزی لذت میبرم که محو شده و همه لذتش تو اون محو شدگیش هست . توی مرموز بودنی که داشت ...