یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

شرم + مرگ کمند

هشدار : این پست میتواند زندگی شما را به هم بریزد. اگر سن کمی دارید. اگر کنکوری هستید. اگر از آن دسته افراد حساس هستید (مثل من) لطفن سراغ این پست نروید.


اما اگر حس میکنید با افزایش اطلاعات خودتان میتوانید در یک جنبش همگانی تنفر از red room شریک شوید بسم ا... 


.... 


شرم دارم ... وقتی از این فضا استفاده میکنم. 

حتی گاهی از انسان بودنم خجالت میکشم. نمیدانم باید از که خجالت بکشم. الان که دارم اینها را تایپ میکنم بغض ترسناکی گلویم را گرفته و وقتی به بسته تردیلای مقابلم نگاه میکنم میخواهم بالا بیاورم. 


تغذیه ام دچار اختلال شده. وقتی به لپ تاپم نگاه میکنم سر درد میگیرم. و حالم خوب نیست. وقتی میبینم دارم به وای فای وصل میشوم. 


حالم از آن بدتر میشود وقتی میبینم دارم در رشته کامپیوتر تحصیل میکنم. 


و بغض میخواهد گلویم را پاره کند. وقتی خودم را در این عصر می یابم. قرن ۲۱ ... بشر به تمام آرزو های خود رسیده ... حال باید رویاهای گم شده اش را از لابلای پوست و استخوان یک نفر دیگر بیرون بکشد. و به تن زشت و اهریمنی خود بمالد تا لذت برد. 


اگر باهوش باشید و اهل مطالعه باید بدانید میخواهم درباره چه چیز حرف بزنم. 

چیزی که به خاطرش میخواهم چند وقت را از نت دور بمانم. ترسیده ام. عمل تایپ کردن دیگر برایم آنقدر اغواگر نیست. دیگر نمیخواهم به این ابزار دیجیتالی نزدیک شوم. اما خب ... امیدوارم این تب فروکش کند و باز گردم به این فضا... احساس میکنم معصومیت بر باد رفته ام دارد نقشه میچیند تا از من یک هیولا بسازد. چطور میتوانم بروم زازو ... وقتی ... 


امروز در کلاس ریاضی استاد ابله شروع کرد از خاطراتش گفتن . اینکه دیشب چکار میکرده. کاش لال میشد و نمیگفت که دیشب در اینترنت دنبال سوال بوده ... 


خب این طرز حرف زدن درباره استاد صحیح نیست. ولی آنقدر متنفرم از این جریان که دلم میخواهد هر باعث و بانی ای را که امروز مرا به این وضع انداخته با خاک یکسان کنم.


آرامشم را گرفته این موضوع .. اما به صورت درونی ... انگار ضربان قلبم دیگر نمیزند. خیلی خشک و بهت زده ام. هی میخواهم چک کنم ببینم درست است یا نه. و وقتی میبینم درست است. بغض میخواهد گلویم را از چهار جهت جغرافیایی جر بدهد و بیاید بیرون . اشک هایم هنوز سرازیر نشده اند ولی در دروازه های شیشه ای را میکوبند ٬ به امید اینکه جاری شوند. 

و من میدانم شب زیر پتو ٬ آن موقع است که معمولن اشک هایم جاری میشن . امشب دریای اشک سرازیر خواهد شد. البته اگر نوشتن نتواند از بار غم سنگینی که روی دوشم است کم کند. 


نوشتن. چه کار حقیرانه ای دربرابر آن ظلم ترسناک ... آن ظلم انسانی ... نه حیوانی .. نه حیوان ها پاک تر از آنند که نام انسان بگیرند. این کثافت و گه ای که اسمش شده انسان ... این موجود ٬ حتی سنگ های کف رودخانه ها هم از اینکه نام او را یدک بکشند ابا دارند ... 


نمیتوانم باور کنم جهان به کار خود ادامه میدهد ... حس میکنم من تنها کسی هستم که این ظلم را میبیند و به خاطرش بغض میکند ... من تنها کسی هستم که در این کره خاکی نمیتواند زندگی کند. با دانستن این حجم سرسام آور از پلیدی ٬ زشتی ٬ ستم ٬ رنج دادن و سادیسم. 


داشتم قضیه استاد ریاضی را میگفتم .. چون نوشتن بیشتر فقط روانی ترم میکند و باعث میشود بیشتر در بحر قضیه ننگ آور امروز فرو روم. 


امیدوارم خیلی صبورانه متن را بخوانید همانگونه که صبورانه داستان هایم را خواندید ٬ و اگر اهل خواندن متن های طولانی نیستید لطفن انتظار نداشته باشید با شما همدردی کنم. این قضیه به شدت افسرده ام کرده و ممکن است هرکسی که نزدیکم شود را با نانچیکو بزنم ناکار کنم. 


استاد ریاضی گفت : دیشب دنبال یک سوال بودم در اینترنت 


این جمله برای اذهان منحرف بهانه ی خوبی است. بغل دستی ام ... علی حرفی زد که نشنیدم ولی اشاره داشت به اینکه اصولن شب ها در اینترنت چه کاری متداول است و آن را ربط داد به استاد و خواست مثلن مزه ای بپراند . 


وقتی حرفش را کامل نشنیدم. سینای فضول درونم به جای آنکه بپرسد : چی ؟ 

پرسید : تو شبا چیکار میکنی تو اینترنت ؟ 


جواب گنگی داد ... من گفتم : عاره دیگه همه میرن سایتای زیست شناسی ... 


و پوزخندی رو ضمیمه کارم کردم. اصولن اگر علی یک فرد عادی بود. همانجا میخندید و به ادامه درس گوش میدادیم. اما متاسفانه. علی یک فرد عادی نبود. و جواب شوخی مرا با لحن جدی ای داد ... 


گفت : نه ٬ من دنبال محتوای پ.نو گرافیک نمیرم. 


شاخ درآوردم از این رسمی حرف زدنش و گفتم : چه اسم علمیشم به کار بردی ! 

و دوباره مرا با اموجی خنده و اشک تصور کنید  :/ 

و پرسیدم : پس چیکار میکنی ؟‌


گفت : rr (مخفف چیزی مخوف که در ابتدای پست نامش آورده شده)


گفتم : حالا چی هست این rr 

خیال کردم یک گهی هست مثل سیمپسون ها یا مثلن دانلود سریال یا مثلن یک سایت کد نویسی و کسب اطلاعات. چون علی تیریپ جویای تکنولوژی داشت. زهی خیال باطل. علی ای که امروز صبح من شناختم ... کاملن با این توضیحات فرق داشت. 


گفت : rr تا بحال نشنیدی ؟

من توی کنکور از دنیای مجازی دور بودم به خاطر کنکور و مسلم بود ندانم . 

گفتم : نه راستش نشنیدم. حالا که چی .. عوضش مناظره ترامپ و کلینتون رو از برم ! 


بعد ازش خواستم توضیح بدهد که RR چیست. 


و توضیح داد ... 


هول برم داشت. هنگ کردم. زمان ایستاد . زمان شخصیت درونم. یک لحظه خودم را پاز نمودم و با شخصیت اوتوپایلوتم به مکالمه با علی ادامه دادم. شخصیتی که میخندید. اما خنده اش معنای جهل و بهت زدگی داشت. خنده برای ادامه بحث و کسب اطلاعات بیشتر . . . 


نمیخوام با ذکر جزئیات فضای وبلاگم رو گه آلود کنم ... (حاضرم هزار بار کلمه گه توی وبلاگ به کار بره ولی درباره جزئیات rr بهتون چیزی نگم) 


یه سری مطلبم هست که باید بگم تا از اعتراضات احتمالی جلوگیری کنم : 


۱. وبلاگ رسانه شخصی است . قرار نیست اخبار با تمام کم و کاست در آن نقل شوند. همانطور که یک نفر درباره ی عشق حرف میزند ولی به جزئیاتش اشاره نمیکند و مثلن نمیگوید که طرف چند سالش بوده و اینها .


۲. شاید بخواهید از طریق پیام خصوصی و اینها بخواهید بدانید که قضیه این پست چیست. از همین الان بگویم که خودتان آستین بالا بزنید کمتر حرص میخورید. چون این مطلب خط قرمز شخصی خودم است و دلم نمیخواد هی به زبون بیارمش ...


۳. چند لینک قرار میدهم که به زبان فارسی است. اگر به زبان انگلیسی مسلط هستید بسم الله .. آن قدر مطلب درباره ی rr به زبان انگلیسی هست که حد ندارد . . . 


لینک ۱ از یک وبلاگ 

لینک ۲ از ویکی پدیا 

لینک ۳ از آپارات (۴:۴۰ مربوط به rr است)


۴. شاید یک خدافظی موقت وسط این پست کردم. که بهتر است جدی نگیرید. ولی اتفاقن اگر بروم گم شوم به نفعتان است تا اینکه اینجا بمانم و جواب کامنت هایی که به مزاجم خوش نمیاد رو با بی احترامی و عدم رعایت سن و جنس شخص کامنت گذارنده بدم. ببخشید. سعی میکنم اینطور نباشه. 


۵ . راستی گفته بودم کامنتا تاییدی شدن ؟! این ویژگی یادگاری از کمند بود. (اولین خواننده ی ثابت این وبلاگ) حالا کمند مرده (: یادگار هایش هم بروند بمیرند

sina S.M
۳۹ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان