چند خبر خوب
۱ امروز درس خواندم. رفتم سراغ فیزیک. سه ساعتی شد !
۲ بابا از تعطیلات بوجود امده در هفته بعد نهایت استفاده را کرده و یکشنبه به زازو میرود
۳ چالش باحال گوگولی بلاگر که قراره مریم (missx.blog.ir) و دالتون وارن رو بکشم توش :)
۴ خبر خوب تر از اینها اینکه مموری ۱۲۸ گرفتم و لازم نیست هر هفته با استرس اینکه گوشیم تا خرخره پر شده برم و یه سری عکسو پاک کنم یا به کامپیوتر منتقل کنم. تازه تو برنامم هست که تمام فیلمامو بریزم رو گوشی ! وای چقدر فانتزی میشه ! مثلا هر روز میتونم taxi driver یا tess یا tangerine رو توی مترو ببینم !!!
در واقع اصل خبر ۴ بود الباقی حاشیه بودند علی الخصوص ۵ امی :
۵ . با یکی از دختر های کلاس وارد مکالمه شدم ، اونم با چه وجه اشتراکاتی ! همان ها که با مصدق داشتم ! #داروینیسم ، البته رابطه فعلن در پی وی است ولی خب این حجم از پی وی با دختری که توی کلاس است بی سابقه است . علی الخصوص آنکه تعداد دختر ها یک سوم پسر ها باشد ! اووق
۶. توی کلاس داستان نویسی عاشق یه خانومی شدم ! 😂
یعنی باورم نمیشود! حتی نمیدانم با آن صدای گرفته و صورت در حال میانسال شدن، ۴۰ ساله است ، یا اینکه با آن ادبیات کودکانه و شور و تاب صدایش و نگاه کنجکاوش به همه چیز ، ۲۵ ساله ! البته هر سنی باشد . باید تا زمانی که حسابی باهاش رفیق نشده ام بحث سنش را پیش نکشم !! چون مسلمن ناراحت میشه !
ولی خب نشانه های عشق را بهش بروز دادم ببینیم بعدش چه میشود 😅lol
حالا هم برایم یکی از داستان هایش را فرستاده که نقد کنم . میخواهم یه نقد بلند و بالا برایش بفرستم که کیف کند 😜 love
پ ن : وقتی خوشحالم نویسندگی را میگذارم کنار (مثل این پست) و وقتی غمگینم حس میکنم توی فاز نوشتن هستم و خوب مینویسم (پست قبل) ..