به خدا تعیین عنوان از فوتبال بازی کردن هم سخت تره
" داعش که یک گروهکه ! "
این چیزی است که از منطق اسطوره وار مصدق بر جای مانده .
خیلی مسخره است که من از مصدق بدم می آید . این همان انسان است به خدا . همانی که توی نمایشگاه کتاب زد روی یک شانه ی آخوند و گفت : داداش میدونی نشر فلان کجاست ؟
همونی که وضو گرفتنش را نماز خواندنش را و قنوت گرفتنش را آنقدر مسخره کردیم و مسخره کردیم که ...
یک زندگی پر از غرور لعنتی کوفتی . بعد به خودت می آیی و میبینی 80 سالت است ، مجبوری درمانده دیگران بشوی ، مجبوری حالت التماس به خود بگیری .
وا مصیبتا اگر آدم مغروری باشی ، چه بخواهی چه نخواهی باید تمام غرورت را مثل مشتی شن در برابر نسیمی تابستانی ، زره زره از دست بدهی . یکهو به خود می آیی و میبینی شده ای یک بادکنک خالی از باد ، یک تکه تن لش که روزگاری آنقدر باد تویش بود که میتوانستی آنطرفش را ببینی .
دادائیسم چیزی است من خیلی بهش پایبندم . دوری از زرت و زورت روزمره یا همان هنجار ها . حالا کاری به ریشه ی دادائیسم و اینکه مختص اروپایی های مجنون است ندارم . بیشتر ذاتش است که من را مجذوب خودش کرده . اینکه چه معنی دارد همه چیز خط کشی ها صاف باشد ؟ چه فرقی دارد موهامونو شونه بزنیم ؟ چه فرقی دارد اگر وسط غذا خوردن حرف بزنیم یا چه معنی دارد که باید غلط املایی نداشته باشیم ؟
البته دادائیسمی که توی ویکی پدیا نوشته محدود به ادبیات و هنر میشود ، مثلن یک شعر دادائیسمی این است که من الان از خودم میگویم :
کالبد پنجره رنگ آمد و میخ در غرق خزینه شدن از پنچر گاو
(نحوه ی ساختن این اشعار این است که کلمات به صورت رندوم می آیند نه با قواعدی از پیش تعیین شده و یا معنی دار )
البته حقیقت تلخی که راجع به دادائیسم وجود داره اینه : جنون محض !
دادائیسم نوعی اعتراض به هنجار های روزمره و خشکی بود که در اروپای قبل از جنگ جهانی اول بشدت وجود داشت. خب پس از بلبشوی جنگ ، عمل به این رفتار ها نوعی مسخرگی به حساب می آید مگر نه ؟ مثلن :" هیچ نقاشی ای نباید بی مفهوم باشد " این جمله قبل از جنگ تا حد زیادی منطقی بود ولی بعد از جنگ کم نبودند کسانی که حاضر بودند هرکسی را که چنین حرفی میزند دهنش را سرویس کنند . (همین الان من خیلی هوس کردم یکی از این آدمها را بیندازم توی دریا ! )
یک نمونه دادائیسم . ترکیبی بیرحمانه از دو نقاشی مشهور