بس پند که بود آنگه ... راستی سلام
پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۰:۰۸
سلام ! چقدر دوست دارم بنویسم ! چقدر از اینکه بعد از ماه ها به این وبلاگ قدیمی خودم میام خوشحالم ! چقدر پست قبلی ام خوب و پرمایه بوده !
خب الان ساعت ۲۳ و چهل دقیقه هستش ( و من یکی از منحرف ترین موجودات روی زمین هستم) با آدمی که دفعه قبلی این وبلاگو ترک کرد زمین تا آسمون که نگیم ولی یه خورده تغییر کردم ...
درس خوندن فوقالعاده زیاد و معاشرت روزانه با قریب به ۵۰ نفر انسان مختلف با سلایق مختلف میتونه مهم ترین تغییرات رو تو کل عمر یک شخص بوجود بیاره .
مثلن نمیدونم شما م.صدق رو میشناسید یا نه ! اگر میشناسید بدونید که حالا حتی ازش متنفر هم نیستم (این یعنی اوج بی توجهی به یک عادم ! :دی )
اگر م.صدق رو نمیشناسید چه بهتر !چون نمیدونست من چه متن های م.صدق پرستانه ای مینوشتم ! اوووووووق
این چند ماه درس و معاشرت من رو به کلی تغییر داده (خب حالا چند بار میگی ؟!) و من رو بیش از پیش به انسان شناسی رسونده. انسان ها که همان میمون های اخمالوی باهوش هستند ! (بوی پست قبلی آید همی !)
راستی میدونید الان در چه وضع هولناکی ام ؟! مامان و بابا هردو اینجان . مامان داره درس میخونه و بابا هم طبق معمول داره می.رینه به زندگیش :دی ببخشید کمی عامیانه حرف زدم . چیکار کنم ؟ من از ایشون متنفرم ! ایشون وقتی از محل کارش برمیگرده دایم گوشی سگ مصبی دستشه و داره تلگرام میکنه ! (بله درست خوندین !)
من از تلگرام بدم نمیاد ! بلکه خوشم هم میاد ! میدونید چرا ؟ چون تلگرام مثل سیاهچاله ایه که همرو درون خودش میکشه . از معلم ادبیاتمون گرفته تا نفر اول و آخر مدرسمون ، همشونو به خودش درگیر میکنه ... به جز من ! همه درگیر ماجرای ف.تا بودن و من تا زمانی که خودم پرس و جو نکردم نمیدونستم چی بود اصن !
(خب لابد میپرسید اگر من درگیرش نیستم چرا پرس و جو کردم ، فکر کردن به جواب این سوالتون رو به خودتون محول میکنم باشد که دستگاری شوید :دی )
داشتم میگفتم ، من از تلگرام خوشم میاد چون همه رو عالوده میکنه به جز من . پس من جلای بیشتری نسبت به بقیه خواهم داشت و بقیه همه عادت میکنند بدون کتاب خواندن اطلاعاتشون را بالا ببرند ! اونوقت اطلاعاتشون سطحی میشه و اونوقت من میپرم وسط و باهاشون درباره ی جزئیات انقلاب شوروی حرف میزنم و اونا فقط بلدن یه مشت اطلاعات ویکی پدیایی تحویلم بدن !
(ببخشید بابت املای سختم... این لحن بیان آزار دهنده برای اینه که نمیتونم با سرعت و پر سر و صدا تایپ کنم چون دو والدین بنده هردو عین روباه مکار و خرس وحشی اینجا هستن و دنبال کوچکترین نشونه هستن برای اینکه بفهمن من الان در سایت کوفتی قلمچی در حال تست زدن نیستم و دارم داستان مینویسم ! اوه اوه چی بشه !!! تا دو نصفه شب فقط باید عربده بکشیم سر هم ... بله من تجربه ی چنین شب هایی رو داشتم ! )
با توجه به پرانتز قرمز (با پس زمینه صورتی اما !) (عه صورتی تو لیست نیست. به جاش زرده )
من باید این متنو تموم کنم . ولی در انتها شعرای نابی از خاقانی قرار میدم ...
یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
(معما : مصراع دوم را معنی کنید (اگر نمیدانید <مصراع> یعنی چه یا اگر نمیدانید مصراع اول معنی اش چی میشود یا اگر نمیدانید مدائن کجاست یا اگر نمیدانید چرا شاعر از مدائن با حسرت یاد کرده یا اگر نمیدانید خاقانی در چه قرنی بوده (اینو خودمم نمیدونمم :دی ) لطفن بروید بیرون و با تلگرامتان بازی کنید ... اینجا به درد شما نمیخورد :دی )