آیا من یک دزد هستم ؟!
آقای ابریشمی این روز ها هر کامنتی را که جواب میدهم بدنم میلرزد که : بیا یک کامنت دیگر را جواب دادی و باز هم کامنت ابریشمی را پشت گوش انداختی..
حقیقتن اینطور نیست ... ( این جمله وقتی از دهان کسی بیرون می آید یعنی : حقیقتن اینطور است :( )
بهرحال نمیدانم کی قرار است آن را جواب دهم.. شاید هرگز. ولی این پست این را میگوید که خودت گفتی
تک تک چیز هایی که ازشان میترسی روزی بر سرت خراب میشود و اینها.
شاید دیروز این اتفاق افتاد دوبار حتی
ما در دریا بودیم .. مادرم ناگهان گفت : برو به داداشت بگو بیاد .. داداش گرامی رفته بود آنقدر جلو که حتی انگار نگهبان آنجا هم نمیدیدش.. موج های ترسناک هرچه از دریا دورتر شوی بزرگتر میشوند و بیش از پیش فریاد میزنند : داری از ساحل دور میشوی ..
برادرم با هر موجی که بر سرش می آمد شعف از خود بروز میداد .. دریغ از آنکه یکی از این موج ها به زودی می آمد و در در انتهایش سر برادرم به نشانه شعف از آن باا نمی آمد.
یک جرعه حرام زاده از آن آب بدبو و سمی کافی بود وارد ریه های برادر ۱۲ ساله ام شود تا او دیگر رمقعی برای آن یک مثقال شنایی که بلد بود ، نداشته باشد.
فکر کردید چند درصد کسانی که طعمه دریا شده اند شنا بلد نبوده اند ؟ لاقل در دهسال اخیر که جهان به سمت گلوبال ویلیجیت قدم بر میدارد کمتر کسی است که شنا بلد نباشد.. اما خیلی هایشان غرق شدند. همین دیروز یک نفر در کارون غرق شد و کسی که برای نجاتش دل به کارون زد و مسلمن شنا هم بلد بود ، غرق شد. جفتشان طعمه آب شدند..
گویا دیروز برادرم هم در حین همین عمل بود که من وارد قضیه شدم :))
آره من رفتم جلو .. قدم زنان در دریا پیش رفتم .. ولی دیگر دریا اجازه قدم زدن نداد.. موجی آمد و من رفتم زیر آب .. اول از همه کلاهم به باد رفت.. آخر آنقدر عجعه داشتم که کلاهم را در نیاورده بودم.
اما فاجعه چیز دیگری بود ...
کسی راجع به آن مستطیل حرام زاده چیزی یادش است ؟؟
+
اینستاگرام .. باز هم اینستاگرام لعنتی کار دستم داد .. رفیق صمیمی دوران کنکورم مسئول کتابخانه را پیدا کردم... همین چهل دقیقه پیش بک داد. (یعنی جواب فالویم را با فالو داد... اگر معنی دیگری دارد بگویید ما هم مستطیل شویم)
مسئول کتابخانه بک داد ولی نمیداند من که هستم. بین اسانید سوال است که عایا من در اینستاگرام دخترم یا پسر اصن :))
میخواستم آشنایی بدم که ناگهان متوجه مساله حادی شدم .. از تیر ماه .. چهار پنج تا کتاب پدرومادر دار از کتابخانه گرفته ام و پس نداده ام.. حال در آستانه شروع سال تحصیلی .. کسی در آن مدرسه نمیتواند از عقاید یک دلقک بهره مند شود .. چون آن کتاب مستهجن دست من است ... همان بهتر.. چرا یک بچه مدرسه ای باید چرندیات یک دلقک را بخواند که دائم فکر و ذکرش همخوابی با یک کاتولیک یبس دهاتی است.
این شد که مسئول کتاب خانه از اینستاگرامم خبر دارد.. ولی از خودم .. نه
# چرا نظر نمیدهی ؟!
##تصویر تقدیم به تو :/