وبلاگ همچنان زنده و سر حال
خود سانسوری ... همیشه حاصل دیگر سانسوری است.
ما دائم در حال محدود کردن دوروبری هایمان هستیم. دائم به آنها گیر میدهیم. طوری نگاهشان میکنیم که بفهمند باید این بخش از وجودشان را پنهان کنند. ببرند پشت پرده ای جایی قایم کنند.
خودسانسوری ... اجتناب ناپذیر است. حتی ضروری مینماید. و این پدیده از وقتی شروع شد که برای دستشویی ها ٬ در ساختند.
ما همیشه باید بخشی از خودمان ٬ فقط برای خودمان باشد.
همیشه بزرگترین بلا ٬ همان بلایی است که وقتی برای نزدیک ترین انسان های زندگی ات تعریف میکنی. فقط بهت پوزخند میزنند و میگویند این چیز ها را نمیگفتی بهتر بود. همان است. همانی که باید با خودت به گور ببری . همانی که فقط خودت میدانی ... نه حتی خود دوران پیری ات ... بلکه خود الانت. فقط و فقط یک نفر هست که میتوانی باهاش درد دل کنی ٬ از هرچه دلت میخواهد بنالی و بعد در آخر مجبور نباشی به کسی جواب پس بدهی . آن یک نفر خودت هستی ...
میتوانی در درد و دل هایی که با خودت داری ٬ از کسانی که با آنها پیمان و عهد بسته ای گلایه کنی . عهد و پیمان ها را بشکنی ... به آن ها ایراد وارد سازی و از تمام زوایا او را زیر سوال ببری ... به پدر و مادرشان فحش دهی همینطور الکی ... پا را فراتر نهی ... تمام حرف هایی که نمیتوانی بزنی را به آن شخص بزنی .. ولی فقط توی ذهنت. و با خودت بگوییی ..
ببین .. درباره ات چه فکر میکنم.
ببین که نمیتوانی حرفی بزنی ... چون همه اینها در ذهنم است. و هنوز بیرونشان نریخته ام. که بخواهم بابتش مواخذه شوند.
و چه پتوی گرم و نرمی است ذهن. میتوانی وقتی معلم توبیخت میکند. در آن پتو دراز بکشی ... و تا میخورد بزنی اش. میتوانی به تمام دوستانت فحش بدهی ... فقط چون صبح کمی سرد با تو احوال پرسی کردند. میتوانی حرام زاده خطابشان کنی ... بدون آنکه حرام زاده خطاب شوی .
چون اغلب افراد .. فکر میکنند هرچه در ذهنشان میگذرد ٬ باید انتشار یابد. پس وقتی کسی بهت نمیگوید حرام زاده ای ... خیالت راحت باشد که در ذهنش هم این چنین به تو نخواهد گفت. چون این خلاقیت منحصر به فرد را ... فقط خودت داری.
تصویر : باورتان میشود برای دانلود این عکس ناچار به استفاده از فیلترشکن شدم ؟! این دیگر اسمش جهان چهارم است ...