یک پست معمولی٬ روزی که گذشت :)
سلام ...
اول از همه اینکه ناشناس جان اگر جواب کاملی میخواهی باید بگم فعلن سرم شلوغه. امروز از ساعت ۶ و نیم راه افتادم و ساعت پنج و نیم رسیدم خونه ... فردا هم برای یک ساعت کلاس باید مسیر طولانی ای رو برم که اصلن نمیصرفه به رفتنش ... ببخشید یکم بداخلاقم :دی
امروز توی راه برگشت برنامم بود که توی مترو بخوابم. ... ولی یکی از قشنگ ترین اتفاقای زندگیم افتاد ! من و دو تا امیر حسین و پویا ... با هم رفتیم و ۶ تا صندلی های مترو رو اشغال کردیم که البته یه نفر غریبه هم اونجا افتاده بود از بد شانسیش ...
آقا بحث با آمریکا شروع شد... موضوع مورد علاقه ی من !
امیر حسین از سیستم انتخابات اونجا تعجبش برده بود و اینکه هر ایالت جداگونه رای گیری داره و اینا ... :دی
بعد اون یکی امیر حسین گفت : ایران سیستمش چجوریه ؟ ایالتیه ؟ ... منم گفتم که ایران اونقدر همه جاش یکپارچه است که الان قشم .. بعنوان بزرگترین جزیره ی غیر مستقل جهان شناخته شده !
این شاید عنوان دهن پر کنی باشه و مایه افتخار به نظر بیاد ! ولی وقتی در قضیه ریز میشیم... میفهمیم معنیش اینه که هر جزیره ای به بزرگی قشم بوده .. تو سراسر جهان .. الان یه مدیریت مستقل برای خودش داشته ..(نه اینکه لزومن کشور جدایی باشه .. ولی خب یه جور ایالت جدا !)
مثلن جزیره ی سیسیل که برای ایتالیاست . بخش از این کشوره .. ولی خیلی بیشتر از اینها مستقله و شورای خاص خودش رو داره و اینا !
بعد پویا بحث رو کشوند به مسائل آته ایستی و من اصلن خوشم نیومد ... چون اونجا تقرین توی شعاع ۵ متری مترو ... شنونده ای نبود که به حرفای ما گوش نده .. به جز چند نفری که هدفون داشتند البته ..
منم بهش گفتم اینجا آمریکا نیست که اینقدر راحت داری نظراتت رو داد میزنی ..
بعد گفت : مگه اینجا کجاس ؟؟
گفتم : اینجا ایرانه عزیزم :))
خلاصه .. به ایستگاه قفت۴ل که رسیدیدم اون غریبه برگشت گفت : شما هم اینجا پیاده میشین ؟
ما : نه ...
اون غریبه هه با حالت پوکر فیس از جاش پاشد و از قطار رفت بیرون ... بعد همه هر و کر راه انداختیم که بابا مخ طرف رو خوردیم با این حرفا و این الان میره خودکشی میکنه (چون توی حرفامون زیاد درباره ی هدف خلقت و اینا هم حرف زدیم !)
بعد چیز جالب اینکه برای هم سن و سالام نظریه داروین یه چیز غیر عادی بود ! امیر حسین گفت : خاک تو سرت که فکر میکنی ما از نسل میمون ها هستیم ...
واقعن چی باید گفت ؟ منم جمله داروین رو تحویلش دادم که میگه : اگر ما بدنمون از جنس طلا و نقره بود ... شاید آنوقت ربطی به حیوانات نداشتیم .. ولی ما هم مثل ها گوشت و پوست و رگ داریم ..
بعد امیر حسین اصلن سرش رو برد اونطرف :دی
کلن یه بحث قرن ۲۱ امی خوب بود .. ۴ نفر با ۴ عقیده ی متفاوت ! و همینکه شعور بحث با هم رو داشتیم و شبیه این افغانیا که روی آنتن زنده کتک کاری میکنن نبودیم٬ خودش یعنی میشه امیدوار بود به آینده ی زبان فارسی ! :دی