یک سکوت و یک احترام بر باد رفته
راستی مثل کنکور ..
حرفم را قورت میدهم ... چون موج سنگینی از افسردگی و کسالت از جانب او بهم برخورد میکند ..
آمدم دوباره جمله ام را بگویم ..
آره مثل کنکو .. عع
قیافه اش را نگاه میکنم .. تیری زهر آهگین را میبینم که بر صورتش نشسته .. حالت قبل از تشنج .. درد .. عاری از قدرت بغض کردن ..
اما هنوز میتواند حرف بزند :
... اسمش رو نبر ...
سکوتی ده ثانیه ای بینمان شکل میگیرد .. سکوتی غیر مقدس .. سکوتی حرامزاده وار ..
آن کلمه .. در ذهن هردویمان .. به صورت یک زن مسخ میشود .. و در فی مابین آن سکوت .. هر دو ما ، در تخیل خویش ، به او تجاوز میکنیم ...
این سکوت با همه سکوت ها فرق دارد ... مخصوص کنکور ۹۵ .. پدیده ای بس منحصر به فرد.. در این سکوت هر چه رد و بدل میشود .. از سوالات غیر قابل حل شیمی .. تا گندی که در قلمچی رخ داد ..
هر چه که غیر قابل توصیف است .. از جوانی بر باد رفته .. تا ..
هرچه هست ... در این سکوت همه چیز معنا دارد ....
به جز یک چیز که در بقیه سکوت ها هست .. اما در این یکی نیست ...
...احترام ...
+ مهنا هنوز میای اینجا ؟!