بهاره دختر عمو
نمیدانم غرورم را حفظ کنم و او را از زندگی ام بندازم بیرون ... یا اینکه خودم وارد قضیه شوم و تکلیفم را واقعا معلوم کنم ؟ آن بخش از وجودم که میگه : "یه بار بیشتر زندگی نمیکنی" ، میخواد هی پیام بده بهش هرچند که سین نشه .. میخواد باهاش مذاکره کنه ! نمیتونه اون صد تا پیامی که قبلا رد و بدل کردیم رو فراموش کنه !
اما بخش مغرور چیز دیگری میگه ... میگه تحریمش کن . وقتی به همه سلام میده عین برج زهر مار به چشماش زل بزن ... اینکه صداش توی حالت عادی میلرزه و یه ترس تو وجودش هست بای دیفالت . مطمئنا وقتی با همچین نگاهی مواجه بشه کلمه در دهانش خشک میشه و بیرون نمیاد ...
بهرحال اون شبیه ترین ادمی بهم هست که تو اون دانشگاه هست . حتی بیشتر از پسر هایی که نزدیکترین رفیق هایم را تشکیل میدهند .
مشکل از اونجایی شروع شد که گفت: پس ماری کوری چی ؟
و منم گفتم : اون یه استثنا بوده .
در حالی که نمیدونستم چی میگم و حالا بعد چندین ماه تازه فهمیدم چه توهینی بهش کردم !
نمیدونستم همچین جمله ای در جواب یک فمنیست مثل جرقه ای در انبار باروت عمل میکنه ...
ادم ابلهیه .. میدونم . ولی ادم جالبی هم هست . و خب منم وقت اضافی دارم برای اینجور کارا . سعی میکنم مذاکره رو به ثمر برسونم . قبلش باید کاری کنم که پیام هامو سین کنه !
شاید مجبور شم حضوری باهاش صحبت کنم .
سخت نیست . اونقدر درونگراست که همیشه بعد از دانشگاه تنها برمیگرده ..
همیشه ی همیشه ی همیشه .
و اگر عاقل باشه از حضوری حرف زدن طفره نمیره ...
بهرحال من یه سری اطلاعات ازش دارم پس یه جورایی با بقیه فرق دارم !
اهنگ بی نظیر بهاره دختر عمو از محسن نامجو
دریافت