چرت و پرت
صدای بوق تاکسی مرا از خواب آشفته ام میرهاند .
پنجره را باز میکنم اما تاکسی نمیبینم
در وسط یک دریا از ماشین های سری k هستم . آپارتمانم همان است اما . کشورم جایی دیگرست
اینجا ژاپن است . غول شرق . نه . نمیتوان به آن غول گفت . مخصوصا با آن ماشین های سری k که توی جیب جا میشوند .
باید بروم جیزی بخورم . اما فهمیدم اشتهایم از کابوس سهمگینی که دیده ام کور شده .
یک کابوس وحشتناک .
مردی بلند قامت . که یک سر عروسکی سگ روی سرش گذاشته بود . داشت در خیابان به یک کودک تعرض میکرد .
آنقدر خواب پریشانم کرد که وقتی فهمیدم همه اش یک خواب بوده خواستم از خوشحالی رگم را بزنم .
با خنده از این جهان رفتن
شاید هم واقعا رفته ام . مگرنه عادی نیست که در ژاپن باشم .
آیا هنوز خواب بودم . شاید هم تازه به خواب رفته ام .
شاید بیداری من همان دنیایی بود که مرد با سر سگی عروسکی داشت به کودکی تعرض میکرد ....
نمیدانم چرا رادیو چرت و پرت میگفت ..
صدایش را بلند کردم . سخنرانی پر شتابی بود به زبان ایتالیایی . هرگز در عمرم ایتالیایی یاد نگرفتم . ولی تمام آن سخنرانی را مانند آب خوردن فهمیدم
موسولینی بود . مردک پفیوز ...
"ما جنگ را به نفع خود تغییر خواهیم داد . در صورتی که ژاپن حمایتش را از ما از سر نگیرد با جواب کوبنده ای مواجه خواهد بود "