یازده نظر تایید شد
دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۲۲:۵۷
بله خب درگیر بودم نمیشد جواب بدم . امیدوارم همتون راضی شده باشید و اینها :) (الان اگه مسیریکا بود میگفت : اع از کی تاحالا مهربون شدی !چقد بهت نمیاد !)
یعنی هر وقت اینو گفته دلم خواسته با یخ شکن بزنم جمجمشو منفجر کنم مثل همون کاری که فرستاده ی استالین با تروتسکی کرد .
یه فیلم شبیه سازی شده از اون صحنه دیدم رسما وحشت کردم . ( اصطلاحاات مثبت هیجده را هرجا دلتان خواست بذارید ، ننوشتن اون اصطلاحا به معنای این نیست که خیلی پاستوریزم و بلدشون نیستم 😂 صرفا میخوام همبن دو مثقال خوانندمو از دست ندم ! )
تو اون فیلمه یارو وقتی یخ شکن رو زد تو سر تروتسکی ، تروتسکی عین زامبی شد یهو . خون فواره زد از کلش و عوض اینکه بیهوش بشه یهو از صندلیش بلند شد و یه جیغ زنونه خوفناک زد و بعد کتابای روی میزو پرت میکرد سمت قاتلش . قاتل (البته هنوز یکم مونده بود تا واقعا قاتل محسوب بشه ) خودش شلوارشو خیس کرده بود و قشنگ این از بازی محشرش پیدا بود .
بعد تروتسکی انقد جیغ زد که کلی ادم اومدن و قاتلو گرفتن . ولی اون صحنه رو دیدم اصلا خوابم نبرد اون شب (البته خوابم برد ولی خب این یه ضرب المثله !)
===
ببخشید وقتی بعضیا ناراحتن من پست طنز میذارم .
===
اقاجونم کر تشریف دارن . یکب از گوشاش به طور کلی ناشنواست . تو بچگی زدن در گوشش . اون یکی گوشش هم هر سال بدتر میشه و دیگه یک سالی هست که سمعک نمیزنه .
برای حرف زدن باهاش باید یه جمله رو انقدر واضح براش بیان کنی بعد اون خودش جملات ممکن رو تکرار میکنه و بعد تو با سر تایید میکنز که اره منظورم این بود .
براش سهتار زدم . به دروغ گفت میشنوه . ولی فقط داشت به سیم ها نگاه میکرد .
۴ جلسه یا حدود سه هفتس میرم سهتار . یه سری اهنگ از خودم ساختم بعدا وویساشو میذارم اینجی !
+++ قبل اینکه برش داری ذخیرش کردم :) هرکی زیر حرفش میزنه . مثل تو :)
+
خبر جدید : اولین داستان بلندمو دارم مینویسم ! یه تیکه کوتاه ازشو میفرستم برای کسانی که میتونن نظر بدن ! مثلا خانم حریر :دی
لطفا اگر شما هم میتونید نظر بدید بگید که براتون بفرستم اون تیکه از داستانو .
تو انار کوچکی بودی
در کنار باغ فین کاشان
همانجا که امیر کبیر را رگش را زدند .
انگار خون وزیر در خاک رفته و تو را بدنیا اورده
بعد از یک قرن همچین چیزی امکان دارد ؟
اگر هم اینطور نباشد ولی باز هم خون امیر بود که مرا به اینجا کشاند
باعث شد ملاقاتت کنم
یک سال پیش بود . یا شاید هم بیشتر
عاشقت شدم
از هر زاویه ات عکس انداختم
انار من
بعد از ملاقاتت نمیخواستم دست کس دیگری به تو برسد
نمیخواستم بپوسی . در بی توجهی ، وقتی مرا نداری ، تو بدون من ، من بدون تو ، یکی مان باید برود ،
برای همین نابودت کردم ..
گاهی وقت ها فکر میکنم
امیر را رگش را زدند
فقط برای اینکه
تورا ملاقات کنم
انار من :)