صالح ! گوهر ناب کلاس زبان !!!
صالح ۳۰ و خورده ای سالش هست ...
از روز اولی که امدم کلاس زبان برام جالب بود. قیافه ی لاغر مردنی اش را پیش خودم مسخره میکردم و میگفتم خداروشکر من اینجوری نیستم .
اما حالا بعد از دو یا سه ماه .. تقریبا دارم آرزو میکنم او بودم .
سادگی اش برای یک تهرانی که موهایش را تیغ تیغی مدل میدهد و یک تیپ اداری ساده دارد کمی غیر قابل توجیه و عجیب است . وقتی بهش گفتم چرا پروفایل تلگرامش اینقدر به هم ریخته است گفت زیاد این چیز ها برایش مهم نیست .
وقتی معلم گفت چند رمان توی زندگی تان خوانده اید و اغلب بچه ها گفتند هیچی و چند تایی هم مثل من گفتند انقد زیاد که از دستشان در رفته .
ولی صالح جواب ساده ای داد که نمیدانم چرا انقدر تحت تاثیرم قرار داد .
گفت maybe ten
اما لحنش طوری بود که داشت افسوس میخورد که چرا بیشتر نخوانده .
دیروز ازش پرسیدم چند سالشه ..
با تعجب نگاهم کرد ... گفت ۳۲ .
گفتم : واقعا ؟ فکر میکردم ۲۶ اینا باشی ! خوب موندی :))
از کشف کردن ادما خوشم میاد . حس میکنم بین آدم ها گوهر های ناب وجود دارند . ده ها نفر را دیدم که رسما ادعا داشتند با همه فرق دارند . صالح هم دقیقا از همان هاست ، با این تفاوت که انقدر فروتن است که هرگز این حرف را نمیزند .. در پس احترامی که به مخاطب میگذارد یک سادگی ماشین وار دارد . اما اینش نیس که او را خاص کرده .. اینکه حس میکند مطالعه لازم است ، تلویزیون چیز خوبی نیس یک جور حس فرهنگی اینا داره .
البته میدونم داره توسط امیر به راه های مزخرفی کشیده میشه ، امیر که توی کلاس به جز خندیدن کار دیگه ای بلد نیست ... و حتی اونقدر وقاحت داره که به من میگه تو کتاب میخونی که چی بشه ! 😐😐😐
امیر داره از انعطاف پذیری صالح استفاده میکنه در جهت اهداف خودش ! 😐 خوب پس چرا من همچین کاری نکنم ؟ به جز اینکه اهداف من بر خلاف امیر منتهی به قلیون نمیشه :!
سعی میکنم بکشونمش به یه سینمایی جایی و یکم باش حرف بزنم ببینم سر و ته این آدم چیه و چرا من انقدر بهش علاقه مند شدم 🙄 شاید هم بتونم توی داستانم ازش استفاده کنم