پست جدید
اگر خیلی خوش شانس باشم ماهی یکبار یه ترک پیدا میکنم که تاثیر باور نکردنی ای روم میذاره. همون موقعست که میگم باید احساسمو در مورد اون لعنتی بنویسم.
از ساوند کلاود این تیکه رو پیدا کردم. احتمالا خیلی معمولیه. معمولی تر از اونی که آدم بخواد جدی جدی بهش گوش بده و متوجه رمز و راز هاش بشه. . .
همینجور توی لیست آهنگایی بود که لایک کرده بودم. بعد موقع نقاشی بود و این داشت پخش میشد. که یه لحظه یقمه ام رو گرفت. اونجایی که صدای انسان وار پخش میشه. ریتمش شبیه به ریتم نفس های آخر یه ماهیه که از آب بیرون افتاده و با همون ریتم داره هوا رو میبلعه. در کنار بیت های عجیب و غریب کنارش یه ترکیب خیلی وحشتناک رو بوجود اورده. منظورم از وحشتناک به معنی غیر قابل تحمل نیست. بلکه وحشتناک از جنبه ی اینکه نمیتونی هیچ احساس دقیقی رو براش پیدا کنی که بشه بهش مرتبط کرد. برام مثل معجونی از شادی و خوشحالی ناشی از بیخیالیه. ولی این بیخیالی ریشه در افسردگی و پوچی میتونه داشته باشه و این معجون غم و شادیه که منو میلرزونه. رعشه ی شعف و ناامیدی و وحشت و لذت . یه چیز آخر الزمانی ...