نمیدونستم کنکور دادن به این جور پارادوکس ها ختم میشه :///
روابط بین ادما پارادوکسه ... زبان اختراع شد برای جمع شدن در قبیله های کوچیک ، دربرابر ببر های دندان خنجری و ماموت های پشمالو ...
بقیه کاربرد های روابط انسانی فقط خرده اضافاتی هستند که بشر در این چند ده قرن اخیر از خودش در اورده .. ما انسان ها برای روابط اجتماعی اینچنینی تکامل نیافته ایم ...
مگرنه این روابط عامل خودکشی میلیون ها انسان در هر سال ، نبود .
فکر کنم اگر هنوز در قبایل زندگی میکردیم. هم ببر های دندان خنجری و ماموت ها منقرض نمیشدند هم آمار خودکشی در جهان به این حد هولناک نمیرسید
دوباره دارم میخوانمش. از معدود کتاب هایی که بعد از کنکور خواندم قبل از آنکه حسابی درگیر اسمارت فونم بشم.
یکی از گنگ ترین کتابایی بود که خواندم. شاید به خاطر اینکه جزو یک مجموعه سه جلدی از موراکامیست. شاید به خاطر سانسور.
باید دوبار خواند تا واقعا این کتاب عجیب را فهمید ...
با وجود تخیل بی حد و مرز و گنگی های متعدد در کتاب ، این اثر یک شاهکار به تمام معناست ...
بخشی کوتاه :
همه عکسهای تنهایی که از او توی آلبوم بود، کنده شده بود. عکسهای دو نفرهمان، بریده شده بود و قسمتهایی که او در آن بود با دقت جدا شده و عکس مرا تنها گذاشته بود. عکسهایی که من در آنها تنها بودم یا عکسهای کوهستان، رودخانه و گوزن و گربه دست نخورده مانده بود. سه آلبوم عکس به یک گذشته تجدید نظر شده تبدیل شده بود. انگار از بدو تولد تنها بودم، همه روزهای زندگی ام را تنها بودهام و تنها هم خواهم ماند.
یک زیرجامه، دستکم میتوانست یک زیرجامه باقی بگذارد.
این انتخاب او بود و انتخابش همین بود که هیچ ردی باقی نگذارد. میتوانستم، همانطور که فکر میکردم قصد او هم همین بوده، آن را قبول کنم یا خودم را متقاعد کنم از همان ابتدا هم وجود نداشته. اگر او هیچ وقت وجود نداشت، پس زیرجامه اش هم وجود نداشت.
قضیه اینجاست که وقتی اینو دانلود کردم هیچ علاقه ای بهش نداشتم . نمیدونم چی شد که سیوش کردم ... ولی چند وقتی هست که کشفش کردم ...
به خودم اومدم و دیدم تو کل نیم ساعتی که دارم توی پارک قدم میزنم این لامصب تنها چیزی عه که تو گوشم پخش میشه ... به نظرم بسترش اونقدر وسیع و گلوباله که میشه هر احساسی رو بهش نسبت داد و همدردی دونست . یه جور داریم خودمونو گول میزنیم ... ولی حقیقت ترسناک اینه که جواب میده .. لاقل برا من که داده
در راستای تقویت زبان و نیز عاشنایی با فرهنگ اروپایی با این خانم چت کردیم. اول قیافشو ببین و سنشو حدس بزن ...
بهش نمیاد سی باشه ؟؟؟ بعد این ادم ۳ سال از من بزرگتره ... ناموسن این ۲۲ نمیاد باشه ! حالا بگذریم قضیه اینه که نباید به خانم های خارجی درباره ی سنشون تصورات واقعیتونو بگین چون توهین تلقی میکنند ! :/
الباقی در ادامه :/ ببینید این خانم یک بار بهش گفتم به نظر سی ساله میای ، بعد قشنگ دهن مارو سرویس کرد از بس به این موضوع اشاره کرد. بخش های اشاره شده قرمز شدن :/
از هولدن خوشم نیومد ... شباهنگ رو یه پستشو نتونستم کامل بخونم ... آقا گل رو تا وقتی که واجب شد نرفتم تو وبش ... مترسک کی هست اصلا ؟! سروش هم یه زمانی خواننده ثابتم بود ... اهان داشت یادم میرفت . وبلاگ کمی تا قسمتی طنز که یک زمانی اولین وبلاگ بود تو صفحه برتر های بیان ... باهاش دعوام شد و صاحبش بی اف دوستمه :/ (البته الان اونجا پوکیده)
یه سری لیست سیاه هم دارم که همینجوری دلم خواسته نرم تو وبشون . مثل فلانی که نظراتش همه جا هست و عکس پروفایلش هم خیلی به لیست سیاه شبیهه !
دیگه اینکه ... آهان این یکیو نمیشه گفت :پی ... لاقل الان ...
حقیقت اینه که دنیای بیان انقدر کوچک است که باید حواست باشد بیش از حد سرگرمش نشوی ... مگرنه میبینی که او سرگرم تو شده .
+ خب حالا جایزه بهترین ادمی که تو بیان میشناسم نه میرسه به پاییز که قدیمی ترین خواننده ثابتمه نه میرسه به معدود اساتید سلبریتی که خواننده اینجایند و دستشان را میبوسم و نه میرسه به پرهام که هر دو هفته یه بار اسباب کشی میکنه یه جایی و متفکر ترین کسیه که من تو مجازی دیدم ! نه حتی میرسد به دشمنان عزیز تر از جانم که تعدادشان فکر کنم سرجمع ۱۰ تا هم نمیشود ...