Tess
خطر اسپویل (لوس شدن :دی! میدونم)
+ خطر حرص خوردن ... متن بدون ویرایش است !!
Tess فیلمی از رومن پولانسکی
به خاطر پولانسکی بودنش دانلود کردم. ماه تلخ را دیده بودم و البته فکر میکردم این هم توی مایه های اون باشه ... ولی خب .. فیلم بر اساس یه رمان بود و عملن خیلی کارگردان در داستانش کاره ای نبوده... داستان از پیش نوشته شده بود..
۱۹۷۹
میخوام یکم بنویسم دربارش ... خیلی ناراحت میشم از چیز های قدیمی ... گذشته آنقدر افسرده کنندست که حد نداره .
هر نشانه ای از گذشته .. ته دلمو خالی میکنه .. یک راهرو اداری که بعد از تعطیلی اداره سوت و کور شده .. یک اتاق قدیمی که صاحبش خیلی وقته اونو ترک کرده ... یک آهنگ که منو ببره تو زمان های قدیم ...این چه مرضیه دیگه ... من ۲۰ سالم هم نشده .. ولی دیدن مجلاتی که مال ۴۰ سال پیش اند ... میتواند مرا به گریه بیندازد.
حال .. یکی از غمناک ترین نشانه هایی که در گذشته بوده اند ... فیلم های قدیمی اند .. وقتی اسم بازیگر ها را سرچ میکنی و میبینی شبیه آنی که توی فیلم بوده اند نیستند .. این وضعیت میتواند بدتر شود .. وقتی آن فیلم قدیمی در یک فضای قرن ۱۹ امی و در حوالی ۱۸۰۰ میلادی نقل میشود .. گندش بزنند ..
وقتی هیچ ارتباطی با فیلم نداری .. چه به لحاظ زمان ساخته شدن چه به لحاظ کشوری که تویش داستان میگذرد .....
همش بار غمناکی دارد .. غمش از آن نوع افسرده کننده ای است که باید گریه کرد تا تخلیه شد ..
در فیلم تس که بر اساس رمانه ولی خب هنر کارگردان مشهود تر از هنر نویسنده بود .. فضای رمانتیکی را شاهدیم که کمترین نوع تنش و اضطراب بر آن حکمفرماست .. مناظر بکر .. جنگل های سبز .. دشت های وسیع .. ساحلی که تا بی نهایت امتداد دارد .. و فضاهای مه آلود روستا های انگلستان. همه اینها مانع به وجود آمدن تنش در فیلم هستند ...
به اینها بوسه های پی در پی را هم اضافه کنید .. فیلم زیباست .. کلش زیباست .. حتی وقتی که بلا های متعددی نازل میشود .فرزند ناخواسته . عشق برباد رفته .. کار سنگین در مزرعه ..
در فیلم تمام شخصیت ها آدم هایی دوست داشتنی و قابل درک اند. حتی مردی که توسط تس کشته میشود ..
باز هم فیلم آنقدر ملایم پیش میرود که در نهایت .. وقتی در ۲۰ دقیقه نهایی ... شخصیت محبوب و پاکدامن و سختی کشیده (تس) تبدیل به یک قاتل میشود .. دلمان نمیخواهد باور کنیم ... مغز به طور ناخودآگاه همان جریان ملایم را پیش میگیرد .. با خود میگوید : اصلن به درک که قتلی رخ داده و پلیس دنبال تس است . خودم را اینطور دلداری دادم که انگلستان قرن ۱۹ جایی نیست که قاتل نتواند قسر در برود . در همین خوش فکری ها .. زمان میگذرد. دشت ها دریا ها بوسه ها و عمارت های چشم نواز دوباره می آیند ... اما .
جایی که فیلم می ایستد .. تس و شوهرش فی مابین فرار از قانون .. به استون هنج میرسند ... دیالوگ های افسانه ای رد و بدل میشود .. بیننده فکر میکند فیلم در این سکانس آرام و عاشقانه به خوبی تمام میشود..
اما هنوز ۵ دقیقه ای مانده .. .. تس روی یکی از آن تخته سنگ های باستانی میخوابد .... و در اینجاست .. در گرگ و میش سپیده دم .. که قانون همزمان با طلوع خورشید سر میرسد .. میگویند در سرتاسر کشور به دنبال اویند .
و او را برای اعدام میبرند.
تس به بدترین نوع ممکن به پایان میرسد.. یک پایان کاملن بسته .. فیلمی که تمام بغض هایش را در لحظه آخر با هم میترکاند . یعنی همانجا که به علت اعدام ، دیگر تسی نیست ..
و تا زمانی که تس بود میشد بغض ها را خورد ..
باید باز هم ببینمش ...