عکس کودکی بنده + یک غرغر در قالب یک پست
بابا میخواهد برود یکی از کشور اسکاندیناوی .. که کاروبار ایمیگریشن را ردیف کند ...... از معادل فارسی ایمیگریشن بدم میاد... حس اینکه ما حیوان یا پرنده باشیم را برایم تداعی میکند. حس یک کار اجباری .. معادل فارسی ایمیگریشن یک جور هایی حس فرار را القا میکند . در حقیقت فراری در کار نیست ما بدنبال کشف دنیایی بزرگتر هستیم .. جایی که فیلم زیبای تس ساخته میشود جایی که موسیقی های خفن تولید میشود نقاشی های پر روح کشیده میشوند .. جایی که همیشه از قاب فیلم و سریال و کتاب و اخبار میدیدیم.
حرف زیاد است.. فعلن بیخیال (چرا اینطور نگاه میکنید ؟ باید برای پست های بعدی ام هم سوژه داشته باشم یا نه ؟؟؟)
خلاصه اینکه بابا قرار است به آن کشور برود که کارها روی غلطک بیفتند :!
کشوری در اسکاندیناویِ یخبندان ...
چیه ؟ اسم آن کشور را میخواهید بدانید ؟؟
یادم است یک بار از یه نفر در بلاگ که ساکن خارجه پرسیدم کدام کشور است ؟ گفت سرزمین چشم بادامی ها .
بعد گفتم یعنی چین ؟
گفت نه .. یه جای انگلیسی زبانه :|
از عانجا که خیلی حوصله اینجور بادمجون دور قاب چین هارو دارم ، باهاش قطع رابطه کردم
در وبلاگی که یکی از خواننده هایش حاضر نیست بگوید مرد است یا زن .. آن یکی نمیگوید ریاضی میخواند یا تجربی ...و بدتر از همه آنی که بعد از کلی پیام رد و بدل کردن اسمش را که میپرسم میگوید تربچه .. (بعد فرض کنید از این عادم بخواهی سنش را بگوید)
خب .. در همچین وبلاگی منم نمیگم پدر به کدام یک از کشور های اسکاندیناوی میرود. (:
بالختصار نام مستعار :: زازو :: را برای این کشور برمیگزینم .. :دی
زبان زازویی خیلی سخت است و معلم خصوصی برای این زبان در تهران از تعداد انگشتان دو دست کمتره (!!این را با ۱۱ میلیون جمعیت تهران کثیف مقایسه کنید !!).
آخرش بابا بعد دو هفته مذاکرات احمقانه حاضر شد قبول کند یک معلم سیگاری بیاید و زبان زازویی را یاد بدهد .
قضیه اینجاست که همه چیز روبه راه شده و بابا میتواند همین فردا خیلی قانونی وارد زازو شود .. ولی خب ... باید یک نفر را پیدا کند که محل کارش را بسپارد به او تا درآمدش همچنان قطع نشود و یک درصدی از درآمد حاصله را هم بدهد به آن شریک که فکر نکنم حالا حالا ها پیدایش شود ..
با مامان دعوایم شد .. سر اینکه چرا اینقدر مثل ماست این پا و آن پا میکنند و آمدیم و آن شریک پیدا نشد . اگر بخواهند دست رو دست بگذارند و بابا سفر زازویش را به بهانه پیدا نکردن شریک عقب بیندازد ، آنوقت بعد ۵ ماه دیگر بابا نمیتونه وارد زازو بشه و این یک موقعیت شت بار کاملن افسرده کننده است ..
قضیه اینجاست که والدین بی تدبیر بنده قبلن هم یک بار فرصت برای اقدام جهت گرفتن مجوز ورود به زازو را داشته اند (چیزی حدود ۴ سال پیش) ولی استخاره کردند و بد آمد و مثلن مامان رفته تحقیق کرده که آره تو زازو زن لخت تو خیابون هست و اینا ...... آخه حماقت تا به کجا .. هم خدا رو میخوای هم خرمارو ... خدا به زمین داغ بزنت که با سرنوشت بچه هات بازی میکنی .. ۴ سال طول کشید که فهمید دیدن زن لخت در خیابان معیاری برای نامناسب بودن آن کشور نیست ...
اینبار نمیذارم زازو از چنگمان در برود ...
دیگر رمغی برای زندگی با یک مغز روشنفکر در یک خانواده خاموش فکر و شریعتی خوان را ندارم.
دیگر حال ندارم به خاطر اینکه تابحال در یک پارتی یا عروسی مختلط نبوده ام تمسخر بشوم.
دیگر حال ندارم به خاطر سیگاری نبودنم .. از نزدیک مواد مخدر ندیدنم و دوست دختر نداشتنم با یک نگاه حقارت بار مواجه شوم ..
اصلن حالش را ندارم که به خاطر قانون شکن نبودنم مواخذه شوم..
تازه از آنور بوم هم می افتم ...
مثلن تا آخر عمر باید موقع دیدن یک فیلم هالیوودی احساس گناه بهم دست بدهد.
تا آخر عمر باید حجم مشخصی از اینترنت را به امر غیر قانونی فیلتر شکن اختصاص بدهم ..
تا آخر عمر باید هنگام حرف زدن از مسائل جنسی در داستان هایم حواسم به تمام کسانی که فارسی بلدند باشد ...
تا آخر عمر باید حواسم به مردمی باشد که آفریده شده اند تا با نگاهشان طرز تفکرشان قضاوتشان پیش داوری و نسخه پیچی شان سرشان را ببرند توی حلقت ..
(مسلمن منظورم در دنیای واقعی است .. در فضای مجازی مردم در باب قضاوت و اینها هیچ گهی نمیتوانند بخورند . این خاصیت فضای مجازی است اصلن...)
شاید باید به زبان زازویی زندگی کنم ! زبانی که سرانه مطالعه مردمش خیلی بیشتر از زبان فارسی دری است ..
که ادعای پدریت ادبیات جهان را دارد ...
چه خوش گفت فردوسی عااد عااد (؟) ...
که رحمت برآن تربتش عااد باد ...
/این ذهنیت یک جوان به ظاهر اهل مطالعه از قرن ها قرن شعر فارسی ..
زهی خیال باطل ..!
در زیل (زیر) یکی دیگر از ترک های آرشیو موسیقی فیلم تس هست.
که خیلی عاشقشم چون منو میبره بره به روستا های انگلستان قرن ۱۹ که به خاطر همزمانی با تحقیقات داروین و اینا هم خیلی رو مخه فجیع ... کاش من اونجا بدنیا میومدم .. (این تحت جوگیری فیلم نیس و این آرزو رو قبل ترش داشتم خداییش!!)
بخش زیبا و مورد بحث از ثانیه ۴۵ ام شروع میشه. اولای این آهنگ یکم همچی ماستیه .. از دقیقه دوم به بعد رو هم گوش ندین ضرر نمیکنید. فقط بازه ثانیه ۴۵ تا ثانیه ۱۲۰ رو باید شنید.
اگر با کیفیت بالا خواستید گوش کنید لینک دانلود هم هست و اینا..
... من خیلی وقته که عضو چالشِ شرکت نکردن در چالش ها شده ام.. اصلن خوش ندارم همرنگ جماعت بشوم. چون هروقت خواسته ام بشوم با پیشانی رفته ام توی تیر آهن ... :/ با یک همچین عادم خزی طرفید.. پرچم خز ها بالاست خخخخ
دیگه جزئیاتش رو اینجا بخونید : گوگولی بلاگر (تد یا اسفنج .. مساله این است)
و حالا اینم عکس کودکی من حوالی ۵ سالگی :
رجوع شود به ادامه مطلب (همینطور بی واسطه هم کیف نمیدهد :دی)
ببخشید اگر چپکی است :))