یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

پست اورژانسی

الان یادم اومد که برای امروز هیچی برای وبلاگ ننوشتم ! قرار بود هر روز یه چیزی بنویسم. 


پیشاپیش ببخشید که نظرات بعضی ها هنوز تایید نشده و ببخشید اگه باید جواب کامنتتون رو بدم و هنوز ندادم ( خودشون در جریانن کیا رو میگم ) 

خب بریم سراغ پست امروز !‌البته فکر کنم الان توی ایران فردا باشه ولی خب به وقت اروپای غربی ساعت ۱۰ و نیم شب هست الان ( البته از وقتی که لندن خودشو از اروپا کشیده بیرون غربش یخته اومده اینور تر )‌ 

و ایران دو ساعت و نیم جلو تره یعنی الان ایران هست یک شب ! (هولی شت !) خب پس الان ایران فرداست :/ ( خیابانی هم خودتونید) 

خب درباره تجارب امروز چه بگویم براتون که کم گفتم . 


مصاحبت جالبی داشتم با کریستن ، یکی از دوستان دانمارکی که بسیار هم اهل هنر تشریف داره و خب از طریق اینستا آشنا شدیم. 

بین حرف هایی که زدیم چیز خیلی جالبی گفت ، بعد از اینکه بهش گفتم خیلی دوست دارم روی کاغذ چرک نویس نقاشی کنم و صفحه سفید باعث میشه تخیلم کار نکنه گفت که این مبحث خیلی رایج هست بین نقاش ها . و این ترس از صفحه و بوم سفید بار ها توسط نقاش های مختلف توصیف شده . و خب راهکاری که براش داد این بود که خودش اول چند تا خط بی معنی میکشه روی بوم و بعد از زل زدن بهش یک اثر رو روی بوم میبینه و شروع میکنه به کشیدنش. البته در اینجا بحث اثاری هست که خیلی رئال نیستن و از بخش عمدشون از تخیل میاد. 



 خب پستک خوبی بود مگه نه ؟! 


فردا داره به سمت من میاد و الان پنج دقیقه نزدیک تر شده :!‌ بهتره قبل از اینکه نزدیک تر بشه برم و دست هامو بشورم چون این لبتاب صاب مرده داغ شده و وقتی روش تایپ میکنم دستام عرق میکنه. هرچند من آدم عرقویی نیستم ولی خب گرمای وحشتناک اینجا هر ادم نعرقویی رو عرقو میکنه . 


[: 


در نهایت هم یک فری استایل ناب هایکو مانند از خودم (: 

شب در راه 

از جاده ها حذر کن

 

گرگ ها در جاده هایند 

شکمت را میدرند. 

شب ،

از جاده ها نرو . 


به مسیر جنگل بزن .

همانجا که من 


منتظرت هستم . 


برگ جنگل این شب ها 

خالی از پنجه گرگ هاست . 


که از ترس من ، 

ماه هاست

در جاده ها اطراق کرده اند. 


شب از جنگل بیا 


از راه باریک یا راه نزدیک برکه. 

تمام راه ها خالی و امن است


به طور معمول 

در جنگل

تنها تنفس کنندگانی که میبینی 

فقط من هستم  


و شکارچیان خرس 

که به دنبالمند


اما ترسی از انها نداشته باش 

از راه باریک یا غیر باریک بیا 


از جاده نرو 


و از شکارچیان خرس نترس 


که همه شان را من 

همین امشب خوردم


sina S.M
۳ نظر

وز رفتن من جاه و جلالش نفزود




...

بس پند که بود آنگه بر تاج سرش پیدا .

صد پند نو است اکنون در مغز سرش پنهان . 

...



استاد قریشی . ازت یه چیز یاد گرفتم . یه چیزی که خیلی ام خوب نبود . میگفتی همیشه میخوام مثل گدا ها لباس بپوشم  . قربونت برم که انقدر از دنیا و ادماش خورده بودی و بدت میومد که اینو گفتی . البته با اینکه دوستت داشتم یبار دیدی من به حرفت لبخند زدم و بهم تکلیف جریمه دادی . فکر کردی خنده ام از روی تمسخره . ولی از روی این بود که دوستت داشتم .

قریشی . استاد عربی . معروف به خالیبند . 😊 

... 

خداحافظ تا مدتی نامعلوم . (:

sina S.M
۴ نظر

سیاه و سفید ، یا یک همچین چیزی




چقد جای خوبی بود . وبلاگ بلاگفایم را میگویم . اسمش بود خرمای سفید ! با امصای مخصوص خودم : خطخطی های زیبا یا همان khatkhatihayeziba که بعد از پاشیدن سرور های بلاگفا در کانادا کلا محو شد . 


و من نفهمیدم ایا بخاطر اشتباه بلاگفا بود یا بخاطر فتوایی که آلما توکل یا تهمینه حدادی توی وبلاگش داده بود و گفته بود " فکر کنم اگر ۸۰۰ تا شکایت برای بلاگفا بفرستیم آنها این وب جعلی را تعطیل میکنند " . 


جعلی خودتی . 


حالا مهم نیست ! اینکه من نقاشی ها و نوشته های یادگاری ام را از دست دادم به درک . توی پوشه ام همه ان نقاشی ها را دارم و نوشته ها . نوشته ها تا زمانی که زنده ام دوباره خلق خواهند شد . 


 مهم این بود که اون ذهن فمنیستیشو به چالش کشیدم و اینکه یه نفر میتونه به راحتی با چند تا L زیاد و کم جاتو بگیره و چقد باید بی ارزش باشی که برات مهم باشه تک باشی توی این دنیا ! 🙄 



توی اون وبلاگ پستی داشتم که توش یک نفر را که توی سالن انتظار تالار وحدت دیده بودم به کیک تشبیه کرده بودم . فک کنم این زیبا ترین تشبیهی بود که برای یک نفر بکار بردم :) 


دختری که به این جالب بودن اشاره کرد و انجا را میخواند یک وبی داشت که دقیق نمیدونستم اسمش چی بود .. سیاه و سفید  یا همچین چیزی . بار ها بهم گفته بود چرا راضی نمیشوی و ادرس وبت را عوض کنی و من تحت تاثیر آن تئاتری که ان روز در تالار وحدت دیده بودم فکر میکردم ادم باید پای حرفش بایستد و زور را تحمل نکند . آن تئاتر همان نمایش معروف "مردی برای تمام فصول " بود . با بازی رضا کیانیان . که حاضر نشد ازدواج هنری هشتم را به رسمیت بشناسد و در راه وفاداری به سوگندی که پیش تر خورده بود اعدام شد .(حالا دقیق یادم نیست سوگند بود یا چی !ولی یادمه بحث این بود که حاضر نشد نظرشو عوض کنه و زندگی خانوادشو هم به فلاکت کشوند تا پای حرفش بمونه ) 


بعد آن نویسنده وب که خواننده وفادارمم بود ! وقتی دید من راضی بشو نیستم توی وبش نوشت : چطور میشه ادم انقدر عمیق به تصمیمش وفادار باشه.


حالا شایدم با من نبود ! نمیدونم :)


وقتی وبم از بین رفت .. همان ثانیه های اول . فهمیدم که به جز تحلیل نقاشی ها و نوشته های دیگرم . یک چیز دیگر هم هست که دیگر نمیتوانم پیدایش کنم و به ابدیت پیوست ! وبلاگی که اسمش بود سیاه و سفید .. یا یک همچین چیزی 


 




آهنگ ارمنی-ایرانی نانی جان از روان استورم و فرشته اتحاد که از طریق اون وب باهاش اشنا شدم و همیشه گوش دادنش منو میبره به اون جا 

sina S.M
۶ نظر

دیروز روز قلم بود امروز روز بوس . فردا چه روزیه ؟

در تمام عمرم از هیچ چیزی به اندازه مناسبت های اینجوری متنفر نبودم ... 

چون حس میکنم اینجوری تقویمه که برای احساسات من در اون روز تصمیم میگیره . کلا بدم میاد یکی دیگه برام تصمیم بگیره ... تازه فرض کن اون چیز بخواد تقویم باشه !!! 😒 ینی عنتر تر از تقویم نداشتیم ؟ لاقل کاسه توالت که به یه دردی میخوره میبود . یا استخوان لگن یک گاو ! که زمانی نقشی حیاتی در حیات یک حیوان بدرد بخور ایفا میکرده ... نه تقویم مادر مرده !!! 😒


همیشه از چک کردن تقویم بیزار بودم چون فقط وقتی در شرایط استرس زا قرار  داشتم مجبور به اینکار میبودم . باورتون میشه تا دو هفته قبل کنکور اصلا نمیدونستم روز کنکور کجای تقویم قرار گرفته ؟ 

بهترین روز های زندگیم اون روز هایی بود که فرق شنبه و سه شنبه و جمعه رو نمیدونستم و فقط میدونستم امروز توی یکی از روزای خدام . حتی گاهی اوقات از دستم در میرفت که تو کدوم ماهیم . اگه تاحالا ازین لحطات نداشتین دعا میکنم یکیش نصیبتون بشه ! اونوقت میبینید شادی واقعی اینه . نه اینکه از خواب پاشی و بگی : آآآه خدای من امروز روز قلمه . باید یه چیزی بنویسم ! آه مای گاد امروز ایز د دی آف کیس ! باید برم والدین خود را ببوسم ) :/

بله اینه که من از مناسب کلا بدم میاد . و اگر ناراحت نمیشین تقریبا به همون اندازه از کسایی که این مناسبت ها براشون مهمه هم بدم میاد 🙂🔪🙂😐

مثلا واقعا تولد به چه دردی میخوره ؟؟ 🔪🙂


چرا به یه درد میخوره 


اونم اینکه دشمن فرضی رو در روز تولدش بکشیم تا همانا دردش بیشتر باشه 😳😅😅😅😅😘🤣😑😁🔪😈😖


چیه خب . سنش هم اینجوری رند از آب در میاد . 


.. پست قبلی رو از دست ندین .. من و عشقم توی کلاس زبان 😍😌▶🔪


کامنت های تشکر و لایک و اینها را تایید نمیکنم . قربونتون برم ولی دوست دارم وقتی چراغ کامنت روشن میشه و هیجان زده میشم یه چیز پرمحتوا ببینم نه :لایک و این خزئبلات . ^_^ 


لایک شما را همینجا دریافت نمودیم دیگر نیازی به ذکر دوباره نیست دوستان . 

پست قبلی فراموش نشه . 


+ نقاشی خودم هست . دوستانی که اینستا مو دارند شاید یکم متعجب شن . این نسخه ی به گند نکشیده شدشه🙂🔪😂

sina S.M
۸ نظر

هنر کلاژ با paint از نرم افزار های پرکاربرد قرون وسطی !

 

 

الباقی کلاژ ها در ادامه مطلب  ! 

sina S.M
۴ نظر

وحید خزایی بلاکم کرد+چت نباشیم

از وقتی فرجه های امتحانات ترم شروع شده دیگر شب ها خابم نمیبره.
دیشب برای اولین بار رفتم ببینم وحید خزایی کیه . دیدم داره میرقصه و یکم گوشت چرخکرده رو تفت میده . منم ۴۰ بار به اون پست کامنت دادم : ریده تو ماهیتابه #_# 
نتیجش این شد که ایشون منو بلاک کرد . 
وحید خزایی علیرضا رو هم به دلیل مشابه بلاک کرده بود. علیرضا زیر همه پستاش هشتگ #اسکل‌ها‌را‌معروف‌نکنیم  زده بود 😂😂 
تازه از افتخارات علیرضا اینه که صفحه رسمی پادشاه عربستان هم بلاکش کرده :/ 
دیشب تا ۶ بیدار بودم و بعد از اینکه وحید خز منو بلاک کرد رفتم توی پیج افشین . سگ مصب چیزای خنده داری میسازه . 
کلاس داستان نویسی امروز رو نمیرم چون واقعن ریده میشه به فرجه ی امتحانات . تا الانم اعصابم از دست یک رتبه ی بیست هزاری خورده و نمیدونم تا کی قراره اینطور باشه . شیطونه میگه ببندمش به رگبار :/ 
ولی خب حس بدی به ادم دست میده وقتی یک نفر که منو شما خطاب میکنه ببندم به رگبار ... البته تعابیر مختلفی از رگبار هست. مثلا تعبیر بادمجون دور قابچینیش اینه که من همین الانم طرفو بستم به رگبار. بستگی به جنبه ی طرف هم داره . مثلا کسی که یه بار بهش کفتم اف برتو باد و زد زیر گریه مسلمن ادم نرمالی نیست و لزومن اسم رگبار براش رگبار تلقی میشه . 
یاد یه خاطر اینستایی افتادم ... یه زنی که خیلی وقت بود پست های همو لایک میکردیم سر یه شوخی مسخره توی کامنت دونی ها منو بلاک کرد. یعنی من گفتم با این جلف بازی ها بتون شوهر نمیدن ها . اونم خندید و بلاک . منتها نمیدونست من رو قضیه بلاک حساسم 😂 من رفتم با پیج محرمانه اینستام توی پی وی طرف و چند تا فحش ابدار بهش دادم و گفتم حالا دلم خنک شد منو بلاک کن . 
بعد طرف برگشت و حرفای عجیبی زد [تم فیلم ترسناک] : من فکر میکردم شما آدم مودب تری باشید. واقعن دیدن این فحش ها که توسط شما گفته میشه برام عجیبه . من حساب کردم شما هنرمندید و اینها .

جالبه که این ادم با این وجود منو بلاک کرده بود . منم بهش گفتم که اگر من با شعورم چرا بلاک کردی و اینها. 

بعد برگشت گفت هیچ وقت این فحش حرامزاده رو به کسی نگو چون ممکنه طرف مادرش رو از دست داده باشه . و بعد اون اکانت محرمانه رو هم بلاک کرد. 

من گفتم که همه فحشام از روی شوخی بود ولی خب فایده ای نداشت . وقتی یکیو به رگبار ببندی هیچ راه بازگشتی نیست. 
صبح دیروز پاشدم و دیدم یک خانوم چت ، سه تا کامنتی که زیر پست بلند و بالاش دادمو پاک کرده بعد هم بهم خصوصی گفت : نپرس چرا .. دلم خواست .

واقعن به کجا داریم میریم . اه . اون از سولانژ گاو که من یه کامنت طنز براش فرستادم و یه حمله انتحاری کرد به وبلاگم اینم از این که معلوم نیست سنتی رو با صنعتی زده که من بعد از ماه ها تعقیب کردن وبلاگش و خوندن پست هاش و کامنت گذاشتن اینجوری باید ازش ری‌اکشن ببینم . 
شاید تغصیر منه که تلاش میکنم با رتبه بیست هزار کنکور دمخور بشم . این ادم اگر جنس تفکراتش به من نزدیک بود رتبه کنکورش لاقل در تعداد ارقام با من یکی بود . #دوهزار 

__یکی میشه #مرسی‌اه رو توضیح بده ؟ به جز مرکبات لطفا :دییی
___نقاشی از خودم jeremybrett هم بازیگر مورد علاقمه و ربطی به عکس اون دختر اسکل نداره
___عکس اول یه مدل روسی عه که دراینجا سعی داره خودشو شبیه sia کنه . و این شخص تنها کسی بود که بعد از اینکه نقاشیشو کشیدم ، به جای به‌به و چه‌چه بهش انتقاد کرد :/ 
sina S.M
۱۶ نظر

به نام حضرت دوست که هرچه میکشیم از دست اوست !



ابتدا دیدگاه اول را بخوانید 

سپس اگر ۸ مگابایت اینترنت یامفت دارید آنرا جهت شنیدن صدای من خرج کنید ...

چون از قدیم گفتن ۸ مگابایت دانلود مفت ، وویس سینا هم مفت

#سنگ‌مفت‌گنجیشک‌مفت

نظرات تاییدی اند ! چون ممکنه احساسات بعضیا گل کنه :دی 

امیدوارم علی استرسی که مدتی نظر دادن در اینجا رو تحریم کرده هم به جمع نظر دهندگان بپیوندند 


راستی از الان بگم که چیز خاصی نیست . نه قراره خودم رو معرفی کنم نه درباره چیز جالبی حرف بزنم 😂 تو عمرم چیزی به این بی برنامگی خلق نکردم دوستان 

برای همین یه چیز متمایزه ! 

دریافت


نقاشی زیبای خودم :پی - بجامانده از دوران ترسناک کنکور 



+ نظر کسانی تایید میشود که با کیفیت اصلی گوش داده باشند !! کیفیت غیر اصلی بیمه نمیشود :دی 

sina S.M
۱۸ نظر

یونی ، اخبار دپرس کننده

جدیدن گروه کوچک و مرموزی به رهبری ح تشکیل دادیم ‌... اصلن خوشم نمیاد ازین کارا و متاسفانه اخبار بدی در باره روابط توی کلاس به دستم رسید.


گروه حاج و دار و دسته اش تعداد اعضایش را برده بالا .. با وجود اینکه با حاج خیلی دوستم ولی خب  آویزانش نبودم و بچه های آن اکیپ هرکاری میکنند به جز درس خواندن و این باعث شد ازشان کناره گیری کنم هرچند من جزو معدود افرادی هستم که با وجود اینکه عضوشان نیستم ، به تک تکشان دست میدهم.. آن هم به خاطر خرده رفاقتم با حاج است ..


اما این خبر بد نبود که حاج دار و دسته اش را به ۷۰ درصد کلاس گسترش داده .. خبر بد آن است که تمام نیم مثقال دختر توی کلاس را هم عضو خودشان کرده اند و این یک فاجعه تمام عیار است. این پدیده که یک جبهه بندی بر اساس لات و لوت بازی که قوانین خاص خودش را در عضوگیری دارد ، برای دختر ها قوانینش را کنار بگذارد و همه شان را عین گاو راه بدهند توی گروهشان ...


آنچیز که شنیده ام از اول ترم تا الان با هم سینما پارک و جاهای دیگر هم رفته اند :/ شت .. امروز هم داشتند مافیا بازی میکردند !


ح از همه بیشتر میسوخت ، از ۳۰ درصد باقی مانده ی کلاس توانسته عده معدودی را دور خودش جمع کند و علیه آنها اقدام کند ... از بد ماجرا من هم در آن گروه ناخواسته به عضویت در آمدم ... این چیزی فراتر از یک فاجعه است ..


سابقه نداشته تا این حد در یک جنگ داخلی کثافت بار درگیر بشوم 


 مساله آنجاست که هر کس در گروه ح نیست یک آدم غیرعادی محسوب میشود 

یک نفر خیلی خرخوان است ، دیگری سایلنت ، دیگری بدنام ، دیگری مشنگ است و تو باغ نیست .. اما از زاویه خوشبینانه اش بخوایم نگاه کنیم ، ما افراد مستقلی هستیم :/


اخلاف طبقاتی به طرز ترسناکی حکم فرمایی میکند . اعضای حاج هستند که با طرز نگاهشان طرز راه رفتنشان و طرز حرف زدنشان، معیار های خوب و بد را در کلاس تعیین میکنند.


کافی است با یکی از آنها دشمن شوی تا مثل شراره آتش در انباه کاه نفرت از تو تدیل به یک جور مد یونی شود.. بعنوان کسی که اصلن عضوشان نبوده ام با کوری تمام ، از تک تک مد هایشان پیروی کردم . در این حد جذاب اند ! 


حال که دختر ها را هم صاحب شده اند دیگر رسمن نمیشود با هیچ دختری حرف زد... این جزیره سازی فجیع به گفته ی بندر ، به زودی با لرزه هایی شدید و بنیان کن همراه خواهد بود...


هنوز هیچ میانترمی مشخص نشده .. آنجا شاید اختلاف طبقاتی رنگ و بوی دیگری به خود بگیرد. آنجاست که امید میرود جمعیت ۷۰ درصدی حاج ، دوشقه شود ، درس بلد و درس نابلد ... (مثل آمریکا که الان احتمال میرود دو شقه شود) شاید به زودی با پس لرزه هایی مثل ریزش ترم اولی ها همراه خواهیم بود ..شاید به زودی موقع آن میرسد که به افراد تاپ کلاس روی اورده شود کسانی که مسلمن جزو ۳۰ درصد مستقل کلاس هستند ...

شاید لرزه ها بر اندامی بیفتد که تعریفش از دوستی کاملن متمایز است...


اما همه اینها شاید است ..

و در آنطرف قضیه یک شاید کلی تر وجود دارد ، آن هم اینکه این روال به همین منوال پیش برود و با لرزه های بنیانکن مواجه نشویم ..  گروه حاج به همین قوت ادامه دهد ، و هیچ نیازی نداشته باشد تا برای بچه های دیگر دعوت نامه بفرستد !! و تمام دختر ها را هم تصاحب کند ... در آن صورت ، همانطور که گرگان پیشبینی میکند ،آینده ی ورودی های امسال ، چیزی فراتر از یک دیزاَستر تمام عیار است ... یک فرا دیز اَستر ... 

چیزی که گرگان بهش میگفت : گه شدن کلاس ...




ارتباط خاصی بین وضعیت کلاسمان و وضعیت کنونی آمریکا میبینم ... :/

لسان الغیب میگه : 

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند 


                                                          جوانان سعادتمند، پند پیر دانا را 


اولن که نه من جوان سعادتمندم نه شما پیر دانایی ! 

دومن امیدوارم گرفتین چی گفتم 


+(نقاشی از خودم)

یادگاری روزهای پر استرس کنکور و پناه بردن به نقاشی 

با تمام بد بودن ان روز ها .. تنها پناهم نقاشی بود ... حتی داستان نویسی  هم نه .. فقط نقاشی .. این روز ها پناهم شده سه تا شبکه اجتماعی که این وبلاگ هم جزوشان است ... پروسه ی غمناکیه  

sina S.M
۱۷ نظر

آهنگو فیلم ...

این روز ها تنها کاری که نمیکنم... کتاب خواندن است. 

کتاب کافه پیانو را باز کرده ام ولی نمیتوانم بخوانم... کتاب کلمات رکیک زیاد دارد٬ البته با این موضوع مشکلی ندارم ... ولی گویا نویسنده فکر میکند من به خاطر این کلمات باید مجذوب و کشته مرده کتاب شوم... در حالی که نمیشوم...

شاید در دو سه تا فحش اول... کتاب برایم جذاب جلوه کند. ولی وقتی میبینی از دختر ۱۳ ساله تا پیرمرد ۸۰ ساله در آن کتاب نافش به فحش بسته شده... خب .. داستان برایت کمی آبکی میشود.

 هر فصلش یک خرده ماجرا دارد. اصلن نمیدانی داری یک داستان کوتاه ۳۰۰ صفحه ای میخوانی ... یعنی چیزی ندارد که بخواهد تو را باخود بکشاند. کتاب ::کافه پیانو:: را یک دوست بهم معرفی کرد. که زویا پیرزاد و میم مودب پور میخواند... یعنی آدم دو تا ازین دوستا دوروبرش داشته باشه دیگه دشمن نیاز نداره ... والا :دی 

 

 

بعد از کنکور نیاز به تمرکز فکری ندارم پس با موسیقی و فیلم خو گرفتم ... 

حالا نتایج دانشگاه ها هم قرار است ۳۱ شهریور بیاید و من نمیدانم سیستمش چطوری است ... 

 

fade into u ...گروه mazzy star با این آهنگ به شهرت رسیده (دروغ چرا ویکی پدیا گفته :دی) لینک ویکی پدیا :محو شدن در تو (فید اینو یو fade into you)

 

به این موسیقی معرکه از گوش کنید و از نقاشی این دختره که اخیرن کشیده ام لذت ببرید !


 

 

پ ن : البته من اصلن تو ایشون محو نشدم. چون وقتی نقاشی رو بهش نشون دادم فقط گفت : تنک یو :دی حتی لایک هم نکرد لاکردار...

پ ن ۲: امیدوارم این وبلاگ پا بگیره .. لاقل پا نگرفت دست بگیره.. دست نگرفت بقیه اعضای بدنش ... (خخخخ خندیدیم الکی)

پ ن ۳: من که دیگر کنکور داده ام و قرار نیست بروم مدرسه (عوضش از جای بدتری به اسم دانشگاه سر در می آورم خخخخ)‌ تنها راهی که برای رفع استرس اول مهر وجود دارد این است ... 

 

...

...

...

...

...

...

 

بروید بمیرید ... خخخخ 

البته اگر مثل من خوش شانس باشید و در طول تابستان کلاس های مثلن تابستانی مدرسه را رفته باشید. اول مهر برایتان زجر آور نیست ... 

sina S.M
۵ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان