یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

شانگهای مه آلود .. ۲ بعد از ظهر ...

شانگهای ! اتوبوس  $ 


به وقت ایران ساعت ۱۰ و ۵۲ دقیقه هواپیما بلند شد .. ۶ و ۵۰ دقیقه نشست ! البته تو چین ۱۱ صبح بود :/


صحنه جالب این بود که ساعت ۲ و نیم نصفه شب اخرای فیلم ترسناک بودم که دیدم از جایی دور .. (خاور دور) خورشید در حال طلوعه در حالی که اینطرف ماه به وضوع در اسمون تاریک قابل دیدنه ..




ساعت اولین کشف حجاب رو هم به خاطر اوردم ولی پرید از ذهنم :/ 


الان در ایران ساعت ۹ صبحه ! اینجا ۱ و ۴۰ دقیقه ظهر 


تو هواپیما فیلم ترسناک suicide club رو دیدم و تکه هایی از فیلم درخشش یا همون shining :/ 


تا الان اتفاق جالبی نیفتاد به جز اینکه رفتیم سیمکارت خریدیم با بابا .. بعد نکته جالب اینجا بود که خانم فروشنده سیمکارت لهجه انگلیسیش مزخرف بود :/ مثلا three رو میگفت "چپی" ... لذا من نقش دیلماج رو داشتم و عین این مترجم دیپلمات ها حرفای فروشنده رو به بابا میگفتم و حرفای بابا رو به فروشنده !


خانما خیلی ضعیف بودن :/ ادم دلشون براشون میسوخت دستاشون اندازه دست داداش من بود که ۱۲ سالشه ! 


دم دستشویی یه مستخدمه داشت بلند بلند چینی حرف میزد صداشو ضبط کردم خیلی باحال شد ! 


دیگه اینکه خدمتت عارضم که ... راستش یکم ناراحتم ازینکه هیجان زیادی ندارم ! این یعنی سنم رفته بالا ... 


+ میگه تا زمان دیپلم ۳۸۰ حرف یاد میگیرن و توی دانشگاه هم ۲۰۰ تای دیگه یاد میگیرن . 

...


بعد از شانگهای میریم پکن .. از آلوده ترین شهر های جهان :/ 


...

++ گوگل فیلتر است ! وا مصیبتا ! وااااامصیبتا ... میخواستم تو مپ ببینم خودمو ! 


...

سرعت اپلود عکس فاجعه است .. واقعا تو این کشور چه خبره ! 


..

یه توصیف کلی : خیابون عریض با کلی دوچرخه و جاده مخصوصشون .. 

بسیار هم خلوت ! انگار نه انگار پر جمعیت ترین کشوره 


ماشاللع تو بحث جمعیت هیشکی به پای خودمون نمیرسه .. 


sina S.M
۱۰ نظر

صرفا جهت اطلاع : سال نو ایران نیستیم !

هواپیما به مقصد چین ساعت ۸ اینا راه میفته ! 


اگر قسمت شد و اونجا با ترشی تره نخوردنمون و زنده موندیم سفرنامه مینویسم ^_^ 


اینم یه کار خفن از یه دی جی ترکیه ای ^^ 



دریافت

sina S.M
۱۱ نظر

هق هق های بی صدا و درد گلوی ناشی از آن :(

هق هق های یواشکی زیر پتو ... همان موقعشم مامان میگفت گریه میکردم .. 

چه برسد به حالا که دیگر طعم نوستالژی هم به خودش گرفته .. 

از لذت بخش ترین گریه های زندگیم .. که با هیچ خنده ای عوضش نمیکنم 

:)

sina S.M
۶ نظر

هزاروسیصدونودوپنج

در ۴۸ ساعت گذشته ۵۰ نفر در داخل این کشور فقط به خاطر تصادف جانشان را از دست داده اند ! 


ما که میگیم ۹۵ سال پر تلفاتی بود به خاطر فوت هنرمندان و افراد مشهور و ریزش ساختمان و اینها .. اما واقعا باید همه ادم ها را دید .. این ۵۰ نفر به خودی خود در برابر تمام افرادی که از مرگشان با خبر بودیم قد علم میکنند چون در آخرین طلوع های ۹۵ غروب کردند .. یک جور هایی اینها هرگز هرگز هرگز فکرش را نمیکردند که ۹۶ را نبینند ... اما واقعا ندیدندش !!!


 کسی چه میداند شاید خودمان هم ۹۶ را نبینیم ... خوشیختانه اگر من ندیدم .. حسرت به دل نمیمانم ..

۹۵ بهترین سال زندگی من بود ... رشد خارق العاده ای که در تمام زمینه ها کسب کردم ! شاید تنها بدی اش این بود غرور منو زیاد کرد .. 


تا حد خوبی فهمیدم کی هستم و در کجای این جهان قرار دارم ... فهمیدم که ادم ها دقیقا برعکس چیزی هستند که تظاهر میکنند ! و بهترین روشی که میتوان دربرابر متظاهرین بکار برد این است که خودمان کمتر تظاهر کنیم ! و همانی باشیم که هستیم :)  


در ۹۵ برای اولین بار در ۱۹ سال زندگی نه چندان شادی که گذروندم : 


وبلاگم هزار روزه شد 

اسمارت فون خریدم (خریده شد برام !)

اینستاگرام تلگرام و باقی خزئبلات در این سال وارد زندگی ام شدند ! 

یه دوست خارجی پیدا کردم (: البته الان دیگه ندارمش 

با پدیده ای به اسم دونالد ترامپ آشنا شدم !!!

رابطه برقرار کردن با ادم ها برام راحت شد ! 

وارد دانشگاه شدم !! 

وارد خندوانه شدم ! 

روی یکی از سکو های متحرک خندوانه که برای امدن مهمان باز میشد نشستم و فهنیدم چه حسی دارد ! 

پدر وارد اروپا گردید ^^ 

به طور حرفه ای به کلاس داستان نویسی رفتم 

انگلیسی را در آغوش کشیدم ! 

نقاشی دیجیتال را تا حدی که خودم لذت ببرم یاد گرفتم 

کارت ملی گرفتم :/ 

حساب بانکی باز کردم (اره توی نیمه دوم سال ۹۵ !)

تنهایی برای مسافرت به یه شهر دیگه رفتم 

با یه دوست مجازی قرار گذاشتم ! 

دست از سر دارک پوشیدن برداشتم 

موسیقی را در آغوش کشیدم و فهمیدم عاشقشم !

مصدق را از زندگی ام محو نمودم ... :| 


....


تا جایی جنبه عمومی اجازه میداد تغییرات رو گفتم ! تغییراتی هم بودن که بهش اشاره نشد :) البته چیزای بدی نبود ولی خب برای اینکه اذهان سمت و سو پیدا نکنه نگفتنشون واجب بود . 


sina S.M
۱۰ نظر

خطر ترور ، از جانب آنفالو کنندگان ^_^

در هفته ای که گذشت ۶ تا دنبال کننده رو یکهویی از دست دادم . 

برام جالبه که اصلا هیچ کدومشون هم جزو دنبال کنندگان خاموش نبودند . 



و نکته ی ترسناک قضیه اینه که هرچی به لیست دنبال کنندگان نگاه میکنم حس نمیکنم که کسی کم شده باشه و همه کسایی که میشناختم رو میبینم . و در واقع هیچ ایده یا حدسی ندارم که این ۶ نفر کی ها بودند . 


جالب اینجاست در هفته ای که گذشت خودم دو سه نفرو آنفالو کردم و انتظار داشتم این ۶ نفر بخشیشون جزو اون ادمایی باشن که من آنفالوشون کردم ولی اون ادما همچنان در لیست دنبال کنندگان هستند (با یک عدد علامت بعلاوه ی آبی رنگ کنار اسمشان که یعنی من فالوشون نکردم!)


دارم فکر میکنم این ۶ خبیث (به تقلید از گروه ۶ خبیث که دشمنان اسپایدرمن را تشکیل میدادند) دور هم جمع شده اند و یک کلت روسی هم از آمازون خریده اند و در یک اتاق تاریک و نمور تند تند سیگار میکشند لب هایشان را با زبانشان تر میکنند و یک نقشه کاغذی روی میزی پهن کرده اند . بعد شخص شماره ۱ موقعیتی را روی نقشه نشان میدهد میدهد بعد سیگار را گوشه لبش میگذارد تا دست دیگرش ازاد شود بعد خیابانی را در نقشه نشان میدهد . و زیر لبی و طوری که سیگار از مابین لب هایش نیفتد میگوید : 


از این سمت بهش نزدیک میشیم ... 

خیلی تمیز میکشیمش 


بعد دختری که روی صندلی نشسته و صورتش در تاریکی دیده نمیشود دود سیگارش را پفی میدهد بیرون و میگوید : نه ، تمیز نه .. اون باید زجر بکشه . 


در واقع این ادم ها سعی دارند من را ترور کنند. 


شخص کلاه به سر که معلوم نیست مرد است یا زن میگوید : ایده بهتری دارم . میدزدیمش و قبل از اینکه بکشیمش شکنجه اش میکنیم و رمز وبش را ازش میگیریم . 


دختر ۱۵ ساله (نمیدانم چرا بیان پر از دختر های ۱۵ ساله است) میگوید : فکر نمیکنید دارید زیادی تند پیش میروید ؟؟ شاید بهتر باشد باهاش مذاکره کنیم ! 


فرد ششم که تابحال ساکت بوده میگوید : هیچ وقت باهاش مذاکره نکن .. فقط آنفالوش کن .. 


راستی فرد پنجم کیست ؟ :| 

اون در این جمع نیست .. رهبر و سردسته انهاست . به صورت تلفنی از کرمانشاه این گروه را مدیریت میکند . 


فرد نقشه بدست میگوید : تلفن داره چشمک میزنه ، مریمه 

دختر ۱۵ ساله دکمه را فشار میدهد . صدای مریم پخش میشود . با آن لهجه کرمانشاهی اش . 


-اون نقشه رو بندازین دور ... همه چیز طبق اونچیزی که من میگم پیش میره ... 


فرد ششم میگوید : نقشه ات چیه ؟ 


- من رمزش رو دارم .. فقط باید یه نگاه مفصل به هیستوری تلگرامم بندازم . 


__________

پ.ن : حین نوشتن پست یادم اومد نفر ۶ ام رو میشناسم ‌. 

اول پست یادم اومد هیچ کدومشونو نمیشناسم  


اکنون : کاشان 

بهمراه : خواهر 

بدور از : تهران گه گرفته 


sina S.M
۱۵ نظر

فرانتوبک ... *_^_*_^_^*_* یا زبان موسیقی


ریمیکس فوق العاده ای از فرانت تو بک (front to back) یک هفته ای میشود که در صدر پلی لیستم قرار دارد ... یعنی هربار و هر زمان میتوانم آن را گوش بدهم ... چه خوشحالی چه ناراحتی ... 

هر بار تصمیم میگیرم گوشش کنم، کم پیش می آید که ۱۰ بار متوالی پخش نشود . 


نکته ظریف و از مو نازکترش اینجاست که باید با هدفون مرغوب گوش کرد تا تمام بیس های ریزش به گوش برسد (با هندزفری آشغالی که از مترو خریدم هیچ بهم کیف نداد ... )

مخصوصا از لحظه 3:20 به بعدش که اگر روی اسپیکر یا هدفون نامرغوب گوش بدهید هیچ چیزی عایدتان نمیگردد . عقیده من این است که موسیقی را باید نوشید ... مثل یک خمره لبالب عسل ... و اشتباه ترین کار موقع گوش دادن موسیقی این است که چشمانت را ببندی ... باید مدام اطراف را نگاه کنی و ببینی که موسیقی در نگاهت به دنیا چه تاثیری میگذارد. اگر در قطار یا ماشینی باشی که دارد با سرعت در جاده ای بین شهری میراند که دیگر نور علی نور میشود . میتوانی تک تک نت ها را با گذر جزء به جزء و مرتب مناظر ، ابر ها کوه ها و درخت ها توجیه کنی . 

گاهی وقت ها آنقدر از یک آهنگ لذت میبرم که یک جور هایی آزارم میدهد .


آزار میبینم ازینکه نمیتوانم واقعا آنچیزی را بشنوم که آهنگ میخواهد بگوید .. چیزی که حتی سازنده آهنگ هم از آن بی خبر است ... 

 میخواهم از بدنم بیرون بیایم و به دنیایی بروم که موسیقی از آن سخن میگوید . جایی که تک تک نت های آهنگ توی گوشم معنایی فلسفی و قابل بیان میابند ... بعضی وقت ها با خودم تخیلاتی درباره آهنگ میکنم .. مثلا اینکه شاید فلان آهنگ میخواهد با این ضربات پیانو که پس از ویولن می آید سختی های زندگی را به مثابه ی رگباری پیامو وار به تصویر بکشد ولی خود زندگی به روال ویولنی و نرم خود ادامه میدهد . 


دارم فکر میکنم شاید تصمیم بگیرم چند تایی ازین تحلیل هایم را بنویسم . تابحال اینکار را نکرده ام . برخی تحلیل هایم از یک آهنگ خاص ناپایدار اند ... مثلا وقتی از دست یک پسر ناراحتم تحلیلم از آهنگ رنگ و بوی دیگری دارد تا زمانی که از دست یک دختر ناراحتم .. وقتی خوشحالم تحلیل متفاوتی دارم نسبت به وقتی که ناراحتم و وقتی از دانشگاه برمیگردم تحلیل متفاوتی دارم نسبت به وقتی که به دانشگاه میروم ... 


آهنگ انتهای این پست آنقدر برایم غیر قابل تحلیل است که حد ندارد ! چند بار به خودم جسارت دادم و ضربه هیجانی و پر تنش 1:27 را به شکل یک جور ورود غیر منتظره به شهربازی ای شلوغ تفسیر کردم . که میتواند همان خراب شدن مشکلات یا مواجه یک نوجوان با زندگی واقعی باشد ... اما این آهنگ معنای وسیع تری را میطلبد .... این نت ها برای خیلی ها فقط حکم هیجان انگیز بودن را دارند ولی برای من فقط و فقط حاوی پیامی اند که نمیشود موشکافی شان کرد .. انگار حس هفتم و هشتم و نهم و دهمی نیاز است تا آنرا فهمید ..‌ حس هایی که در بدن ما وجود ندارد .. مثل اینکه به یک مورچه بخواهی درباره بعد سوم توضیح بدهی ... در حالی که تو طرز تفکر و سیستمش دو بعدی است .


(پیشنهاد من این است که از لینک دانلود زیر مدیا استفاده کنید ولی خب طبق رسم همیشگی مدیا را هم قرار دادم. کیفیت مدیا کمتر است و با گوش دادنش فقط استخوان بندی اهنگ میاد دستتون ،اگر میخواهید مویرگی وارد آهنگ شوید کیفیت بالاش رو گوش بدید ! ) 



دریافت

sina S.M
۴ نظر

دانشگاه ... تگزاس

چهل و پنج دقیقه است که درباره روابط درون دانشگاه حرف میزنیم . که بعد از دو ترم . در آستانه سال جدید ... به روابط تگزاسی کثیف و پر تنشی بدل شده . قطار به ایستگاه ایرانخودرو میرسد ..


میگوید : 

هیچ وقت با دختر در نیفت ... 

اگر باهاش در بیفتی همه حقو به اون میدن .. 

...

حتی اگر حق با تو باشه .. 


بلند میشود . 


عیدت مبارک . 

دست میدهیم ... 


و میرود ‌. 


(کمتر از پنج دقیقه قبل از انتشار پست) 

sina S.M
۶ نظر

چگونه فضای مجازی میتواند بریند به روزتان

روزی که در فضای مجازی یک نفر به اعصاب من نریند .. روز نیست .. :/ شب است .

+ کامنتای قبلی رو با کامنت جدید مقایسه کنید ! 

++ متنفرم از کسی که از کلمات شما و لطفا و بیشعور ، به طور همزمان در یک متن استفاده میکنه!

اینم پست جدیدش : پست


sina S.M
۱۱ نظر

بروبچز کلاس داستان نویسی ^^ _همان رمز قبلی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
sina S.M

جنیفر در بلاگستان ؟

موزیک ویدئو papi از جنیفر لوپز را که دیگه همه دیده اید .. نه ؟ همانی که تبلیغ بانک هم ازش ساختند ! جی‌لو یه شیرینی مخصوص میخوره و میره توی خیابون و یهو میبینه عالم و آدم افتادن دنبالش بهش شماره بدن و اظهار عشق کنن بهش و این چیزا !


حالا این پست دیدم و متوجه شدم نسخه ایرانی papi هم داشته ایم ! 


^^ 

sina S.M
۱۳ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان