یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

شرلوک هلمز = جرمی برت


این چند روز تفریح ثابت من شده دیدن سریال شرلوک هلمزکه از شبکه نمایش پخش میشه که البته برای 30 الی 40 سال پیشه ... ولی بازی متحیر العقول و ناب جرمی برت در نقش شرلوک هلمز معجزه گریست در نوع خودش ... 

در زیر متن کپی شده ای رو از یک وبلاگ که درباره ی جرمی برت هست خواهید دید . متنی که در ویکی پدیا نیست ! پس صحت و سقم آن با خودتان (هرچند خود ویکی پدیا هم مالی نیست توی اعتبار داشتن ... ) 

پیتر جرمی ویلیامز هاگینز با اسم هنری جرمی برت
متولد 3 / نوامبر / 1933 (12 / آبانفوت 3 / سپتامبر / 1995 (21 / شهریور / 1374) - انگلستان (بر اثر ایست قلبی) / 1312) - انگلستان
پدر "جرمی برت" سرهنگ ارتش و مادرش پیشخدمت بودن.
پدر و مادر "جرمی برت" سال 1923 با هم ازدواج کرده بودن. مادرش سال 1959 توی یه سانحۀ رانندگی و پدرش سال 1965 در سن 75 سالگی به رحمت ایزدی پیوستن.

چون پدر "جرمی برت" حرفۀ بازیگری رو شغل مشکوکی میدونست استفاده از نام فامیل رو برای پسرش روی صحنه ممنوع کرده بود. به همین خاطر "جرمی برت" اسم هنری "برت" رو از روی برچسب لباسش که مربوط به تولیدی "برت و شرکاء" بوده برای خودش انتخاب میکنه (ما هم به خاطر احترام به بابای "جرمی برت"،"جرمی برت" رو "جرمی برت" صدا میکنیم.).

برت در کنار همسر و فرزندش
"جرمی برت" دو بار مزدوج شده. همسر اولش رو جلوتر فرستاده اون دنیا تا مطمئن بشه همه چیز رو به راه هستش. دومی رو هم چون جا نبوده با خودش ببره طلاق داده. کل یوم 3 تا بچه‌نی هم از این 2 تا همسرش داشته.
"جرمی برت" 3 تا برادر بزرگتر از خودش به نام های "جان"، "مایکل" و "پاتریک" داشته.
"جرمی برت" موقع تولد یه مشکلی توی صحبت کردن داشته که در دوران نوجوانی با عمل جراحی رفع میشه.
شهرت "جرمی برت" بیشتر به خاطر بازی در نقش "شرلوک هلمز" در مجموعۀ تلویزیونی "ماجراهای شرلوک هلمز" (1984) و "بازگشت شرلوک هلمز" (1986) هستش.
وقتی "جرمی برت" متوجه شد که شخصیت "شرلوک هلمز" بین بچه‌ها خیلی محبوب هستش و به اون مثل یه فوق قهرمان نگاه میکنن، این حقیقت که "شرلوک هلمز" مصرف‌کنندۀ کوکائین بوده خیلی آزارش میده. به همین خاطر این اجازه رو میگیره تا شخصیت "شرلوک هلمز" بر اعتیادش غلبه کنه و اون رو کنار بذاره. این مسئله رو در قسمت "رد پای شیطان" با خاک کردن سرنگش نشون میده (بابا احساس مسئولیت! بابا مسئول در مقابل اجتماع!).
با وجود صدای خیلی خوبی که "جرمی برت" داشته در فیلم "بانوی زیبای من" قسمت‌های آواز رو "بیل شرلی" به جای اون خونده (من نمیدونم پس کی میخوان توی دنیای فیلم و سینما به اموات بها بدن؟!؟!؟ آخه چرا؟ (آخیش! خیلی وقت بود این تیکه کلامم رو نیومده بودم. داشتم خفه میشدم.)).
"جرمی برت" پدر "دیوید هاگینز" هستش که نویسندۀ آثاری مثل "بوسۀ بزرگ" و "فراموشی سلطنتی" هستش.
"جرمی برت" هر دو نقش "شرلوک هلمز" و "دکتر واتسون" رو بازی کرده. نقش "دکتر واتسون" رو سال 1980 توی یه نمایش صحنه‌ای در "لس آنجلس" بازی کرده (خدائیش نمیگفتم فکر میکردی هر دو نقش رو توی یه فیلم بازی کرده. عیب نداره به کسی نمیگم.).
"جرمی برت" یه مریضی‌ای داشته به اسم "بی‌نظمی دو قطبی". ظاهراً کسانی که به این مرض دچار میشن بین دیوانگی و افسردگی گیر میکنن. یه مدت دیوانه میشن بعد یه مدت افسرده میشن (شایدم برعکس. روی ترتیبش اطبا اختلاف نظر دارن.).
سرگرمی های "جرمی برت" تیراندازی با کمان، سوارکاری و پیانو زدن بوده.
ظاهراً علاقه به تیر و کمان توی خانوادۀ "جرمی برت" ارثی بوده چون پدر و برادر "جرمی برت" هم از نزدیک دستی بر کمان داشتن. این 3 کماندار عضو باشگاه تیراندازی "شکارچیان آردن" بودن که سال 1758 تأسیس شده.
"جرمی برت" قبل از اینکه بازیگر بشه میخواسته یه سوارکار حرفه‌ای مسابقات اسب‌دوانی بشه چون عاشق اسب‌ها بوده ولی به قول خودش "سن و سال من برای اینکار بالا بود".
توی فیلم "جنگ و صلح" تنها بازیگری که به جای اسب مکانیکی سوار اسب واقعی میشه "جرمی برت" هستش. درمورد بقیۀ بازیگرها توی برداشت‌های نزدیک کاملاً تابلو هستش که سوار اسب مکانیکی هستن (آخه چرا!؟!؟! اسب که حیوان نجیبی است.).
میخواستم آهنگ‌های محبوب "جرمی برت" رو هم بگم ولی دیدم صفحۀ این آهنگ‌ها رو الان باید توی آرشیو شخصی "رضا خان" و "هیتلر" و "خواجۀ شیراز" و "ابوعلی سینا" و "نیوتون" و شاید هم "حضرت آدم" پیدا کرد. به همین خاطر بی‌خیال شدم.
نمایش‌های صحنه‌ای "جرمی برت" این‌ها بودن:
نقش "پاتروکلوس" و بعد از اون نقش "ترویلوس" در نمایش "ترویلوس و کرسیدا" سال 1956
نقش "هملت" در نمایش "هملت" سال 1961
نقش "باسینیو" در نمایش "تاجر ونیزی" سال 1970
نقش "دراکولا" در نمایش "دراکولا" از سال 1978 تا سال 1979
نقش "دکتر جان واتسون" در نمایش "صلیب دار خون" از سال 1980 تا سال 1981
نقش "پروسپرو" در نمایش "تندباد" سال 1982
نقش "شرلوک هلمز" در نمایش "راز شرلوک هلمز" از سال 1988 تا سال 1989
"جرمی برت" چپ دست بوده در حالی که شخصیت "شرلوک هلمز" راست دست هستش. وقتی "شرلوک هلمز" مجبور بوده چیزی رو بنویسه توی برداشت‌های نزدیک یه فرد راست دست به جای "جرمی برت" بازی میکرده (به همین خاطر هستش که میگن بدل‌کاری بعد از کار در معدن سخت‌ترین شغل دنیاست).
"جرمی برت" بعد از آموزش دیدن در مدرسۀ مرکزی سخنوری و نمایش در لندن فعالیت حرفه‌ای در زمینۀ نمایش رو از سال 1954 با مؤسسۀ "تأتر کتابخانه‌ای" در شهر "منچستر" شروع کرد. جایی که با بازیگری به نام "رابرت استیفنز" آشنا شد. این دو نفر بقیۀ عمرشون رو به عنوان بهترین دوستان هم (منظور همون "رفیق جینگ" یا "رفیق فاب" و یا "رفیق گرمابه و حموم و اینا" هستش) گذروندن و به فاصلۀ 2 ماه از هم فوت کردن.
"جرمی برت" 2 بار در سال‌های 1969 و 1973 برای نقش "جیمز باند" در نظر گرفته شده بود.
مرگ "جرمی برت" در سن 61 سالگی و در اثر ایست قلبی بود. دریچه‌های قلب "جرمی برت" در اثر تب‌های رماتیسمی که از نوجوانی آزارش میداد مدام دچار جراحت میشد. البته داروهایی که به خاطر همون بیماری عجیب (بی‌نظمی دو قطبی) مصرف میکرد و عادت طولانی مدت به سیگار کشیدن (منظور همون ذغال خوب هستش) هم به ضعیف شدن قلبش کمک کرد. یکی از هم‌بازیهای "جرمی برت" گفته که اون معمولاً صبح به صبح 3 پاکت سیگار می‌خرید و در طول روز مصرف میکرد.
نکتۀ مهم دیگه درمورد مرگ "جرمی برت" اینکه روز تولد 11 سالگی من بدرود حیات گفته که همینجا جا داره از اولیای دم و خانواده‌های داغ دیده کمال ببخشید رو داشته باشم.
گفته‌های شخصی جرمی برت
کسانی که توی "هالیوود" زندگی میکنن اگه حوصله نداشته باشن مجبورن توی خونه بمونن. هر چیزی بیرون از خونه میتونه جنبۀ تبلیغاتی پیدا کنه.
من عادت به بازی کردن نقش یه آدم مدرن رو ندارم چون من یه بازیگر کلاسیک هستم و اینطوری آموزش دیدم.
وقتی مدرسۀ نمایش رو ول کردم میخواستم "شکیپیر" کار کنم (من نمیدونم این درس و مدرسه چی داره که هر کی ولش میکنه موفق میشه!؟!؟!). کلماتش رو خیلی دوست داشتم. عاشق این کلمات بودم. عاشق صداشون بودم.
[درمورد فیلم "سگ‌های عصبانی و مردان انگلیسی"]
دیوونۀ انجام این کار بودم. میخواستم به دنیا نشون بدم که هنوز زنده‌ام و میتونم کارهای دیگه ای به جز "شرلوک هلمز" هم انجام بدم اما امیدوارم پخشش نکنن (!؟!؟!).
[درمورد "اودری هپبورن" هم‌بازیش توی فیلم "بانوی زیبای من"]
"اودری" واقعاً محبوب هستش. یه چیز عجیبی درمورد این زن وجود داره که هیچ مردی نمیتونه توضیحش بده ولی هر مردی میتونه احساسش کنه (شیطون بلا! سر و گوشت داره میجنبه ها!).
[درمورد "جوآن ویلسون" همسر مرحومش]
بین ما از اون عشق‌های یه بار برای همیشه وجود داشت. اون باورنکردنی بود. بهترین زنی که یه مرد میتونه داشته باشه. رابطۀ ما جوری بود که یه جمله رو من شروع میکردم و اون تمومش میکرد (این حالت برعکس وضعیتی هستش که حرف آخر رو مرد میزنه (میگه چشم). در اینجا حرف آخر رو زن میزنه (میگه غلط کردی).). بعضی وقت‌ها شما به چشم‌های یه نفر نگاه میکنین و احساس میکنین تمام عمر میشناختینش. رابطۀ ما اینجوری بود (یه ذره دیگه ادامه میداد گلاب به دیوار تگری میزدم).
بیش از حد شجاعت نداشته باشین. شجاعت بعضی مواقع چیز خوبی هستش اما بعضی مواقع میتونه یه چیز کاملاً خطرناک باشه.
من عاشق کار کمدی هستم. خندوندن مردم بهترین هدیه هستش.
[درمورد عشق]
من دنبال کسی نمیگردم و برای صید کردن کسی هم نمیرم. من از اون دسته آدم‌ها هستم که باید کشف بشم (اِ وا! مامانم اینا!).
پول برای من یه بازی پیچیده‌ست که نمیتونم خوب بازیش کنم. من خیلی تلاش میکنم ولی به پول صرفاً به عنوان یه وسیلۀ ضروری نگاه میکنم. من ایده‌ای درمورد چطور دنبال پول گشتن ندارم.
من همیشه هر مقالۀ انتقادی‌ای رو راجع به کارهای خودم میخونم. فکر میکنم مهم باشه که بدترین‌هاشون رو بدونی.
انجام دادن کاری که ازش لذت می‌برین بهتون کمک میکنه. منظورم اینه که وقتی کاری پیدا میکنین که به اندازۀ کافی بهش علاقه دارین هر هفته که پول میگیرین انگار یه معجزۀ کوچولو اتفاق افتاده. من همیشه به اندازۀ کافی خوش‌شانس بودم که این کار رو بکنم.
مهمترین چیز وقتی شما کار بزرگی انجام میدین اینه که ازش یاد بگیرین نه اینکه باهاش مبارزه کنین.
در باقی موندن "شرلوک هلمز" توی ذهن بقیۀ مردم یه ظرافت عجیب وجود داره. دلیلش اینه که یک میلیون راه مختلف برای نگاه کردن به شخصیت "شرلوک هلمز" وجود داره. سعی کنین تصور شما با تصور بقیه تداخل پیدا نکنه.
فکر میکنم ترجیح میدم روی صحنه (منظورش تأتر و نمایش‌های صحنه‌ای دیگه هستش) بازی کنم. چون دوست دارم ببینم تماشاچی لذت میبره یا نه.
[درمورد بازی در فیلم "راز شرلوک هلمز" به مناسبت صدمین سالگرد تولد "شرلوک هلمز"]
جشن تولد کسی که هرگز وجود نداشته فوق‌العاده باید باشه.
[درمورد "جوآن ویلسون" همسر مرحومش]
سال 1984 در پایان فیلم "مشکل نهایی" میدونستم که اون سرطان داره و روشنایی زندگی من رفته.
[باز هم درمورد "جوآن ویلسون" همسر مرحومش (بیچاره زن دومش حق داشته طلاق بگیره)]
همچین ضرری هرگز جبران نمیشه. شاید بهش عادت کنین ولی جبران نمیشه.
[و باز هم درمورد "جوآن ویلسون" همسر مرحومش (آدم یاد "داوود" توی سریال "پاورچین" میوفته)]
اون من رو روی صحنه دیده بود و گفته بود که مرد زندگی من همینه. از شیوۀ پا عوض کردن من روی صحنه خوشش اومده بود (واقعاً چه دلیل محکمی برای ازدواج داشته!). خودش قرار ازدواج رو گذاشت و ازدواج کردیم. 10 سال با هم بودیم. شدیداً عاشقش بودم (بیچاره گفته بوده بقیه باید بیان دنبال من و مونده بوده توش. حالا که یکی اومده سراغش نمیدونه چیکار بکنه.). اون زیبا و جسور بود.
[درمورد بازی در فیلم "شرلوک هلمز"]
اشتباهات وحشتناکی کردم. خیلی بد بازی کردم (جون تو همه راضی بودن که!!!!!). فکر میکنم اینطور که من بازی کردم اغلب بی‌ادب و گاهی هم خشن به نظر میام.
[درمورد تصمیم برای بازی در فیلم "شرلوک هلمز"]
بعد از دوباره خوانی متن فیلم‌نامۀ تصویب شده فهمیدم خیلی چیزها هستش که اگر فرصت بازی توی این فیلم رو داشته باشم میتونم انجام بدم. پس با جسارت تمام و مقدار مشخصی ترس و البته هیجان جواب مثبت دادم.
[درمورد "اودری هپبورن" هم‌بازیش توی فیلم "جنگ و صلح"]
به خاطر زیبایی این زن نزدیک بود توی استخر غرق بشم (داداش مگه خودت خوار مادر نداشتی (وقتی زنده بودی) که هی قربون صدقۀ دختر مردم میری؟).
برای من داستان‌های "شرلوک هلمز" درمورد یه دوستی افلاطونی طولانی مدت هستش. بدون "واتسون" ممکن بود مدت‌ها قبل کوکائین زندگی "شرلوک هلمز" رو از بین ببره. امیدوارم تونسته باشیم اهمیت این دوستی رو نشون بدیم.
[درمورد کلیشه شدنش به عنوان "شرلوک هلمز"]
واقعاً اهمیتی برام نداره. من باید از "آرتور کـُنان دویل" خیلی ممنون باشم چون ما در "انگلستان" با بحران اقتصادی روبرو هستیم. فقط 5 درصد از همکاران من سر کار هستن و من یکی از اون‌هایی هستم که کار دارم.
مشکل تطبیق‌دهنده‌های فیلم‌نامه اینه که هیچ ایدۀ خلاقانه‌ای از خودشون ندارن و از کنار کار کس دیگه‌ای پول درمیارن.
وقتی سه تا برادر بزرگترم معلم و نقاش و معمار شدن فکر نمیکنم والدینم می‌دونستن که من چی از آب درمیام.
الان (1964) بزرگتر شدم. "امریکا" رو جای مهیجی می‌بینم. و زن‌های امریکایی! اون‌ها زیبا و بطور وحشتناکی جذاب هستن (خوب شد زودتر ازدواج کرد وگرنه از دست میرفت).
مدت‌ها به خاطر پدرم میخواستم یه سرباز باشم اما به خاطر تب رماتیسمی که از 16 سالگی بهش مبتلا شدم نتونستم به خدمت سربازی برم. وقتی گفتم که میخوام بازیگر بشم همه چیز تموم شد. دل پدرم بدجوری شکست.
[درمورد مخالفت پدرش با بازیگر شدن "جرمی برت"]
پدرم اعتقاد داشت هیچ پسر محترمی از یه خانوادۀ متوسط نباید همچین کاری رو انجام بده. اون فکر میکرد بازیگری یعنی اینکه مدام "شامپاین" بخوری (خوبه که!).
مادرم همیشه به ما میگفت "نمیخوام کاری رو انجام بدین مگه اینکه مطمئن باشین واقعاً میخواین اون کار رو انجام بدین".
من 33 داستان مختلف "شرلوک هلمز" رو بازی کردم.
[درمورد بستری شدنش توی بیمارستان در اثر از کار افتادگی]
وقتی اشک رو توی چشم پسرم دیدم تصمیم گرفتم که اجازه ندم دوباره این اتفاق بیوفته.
[درمورد شخصیت "خانم هادسون"]
این نقش ابداع خودم بود چون حس کردم بازی بدون نقش مقابل زن خیلی سخت هستش.
ما موجودات غیرمادی‌ای هستیم که میتونیم هر کاری که برامون تعیین شده رو انجام بدیم (من با تک‌تک کلمات این جملۀ "جرمی برت" مخالفم ولی خوب نمیخوام پشت سر مرده حرف بزنم).
[درمورد برنامه‌ش برای بعد از تموم کردن آخرین فیلم "شرلوک هلمز"]
فکر کنم وقتش باشه یه کم استراحت کنم و به اون چیزی که واقعاً خودم میخوام انجام بدم فکر کنم نه اون چیزی که بقیۀ مردم از من میخوان انجام بدم. البته این خیلی لذت داره که به پشت سرت نگاه کنی و بگی "وای! من شرلوک هلمز رو بازی کردم".

دوستان این نوشته ها از طرف نویسنده ی دیگر نوشته شده و فقط کپی شده است.(نمی دونم تا چه مقدار صحیح می باشد)


پ ن : من به نوبه ی خودم از سریال شرلوک که در بیبیسی پخش میشه خوشم نمیاد ... تا جایی که من میدونم شرلوک هلمز همه زنان رو شیطان میدونست (رد پای شیطان رو ببینید)  نه اینکه مثل این جوجه قرن بیست و یکمی مثل چسب دوقلو به زن های پتیاره چسبیده باشه ... اه 
sina S.M
۳ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان