یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

مایکل براون و وندالیسم + یک داستانک

-به هر حال اگر روزی برسه که من دارای شاخ باشم . مجبورم که ... 

-بس کن احمد ! این موضوع رو دیگه مطرح نکن ، باشه ؟ 

زن احمد این جمله را در حالی فریاد میزد که شیر آب به طرز فلاکت باری باز بود. فلاکت بار برای روزی که ذخایر آب تهران چیزی در چنته نداشتند . و مسلمن وقتی این ذخایر خالی شوند ، تهرانیها یقینن منقرض میشدند . 

احمد در حالی که لمیده بود و تقریبن سعی میکرد با نگاه های خاص به در و دیوار خودش را مشغول نشان دهد تا به زنش احساس " خانه دار " بودن دست ندهد بلند داد زد : اما ... 

همان لحظه زنش از آشپز خانه آمد بیرون ، اینبار صدایش واضح تر از همیشه شنیده میشد : اما نداره عزیزم ! ما باید تا زمانی که امکانات شادی در اختیارمون هست ، شاد باشیم . اگر روزی رسید که تو دارای شاخ بودی آنوقت میتوانیم راجع به این مسئله حرف بزنیم . 


احمد بد جور افسرده بود . احساس میکرد هرچقدر دیر تر شاخ در آورد او مدت بیشتری استرس خواهد داشت . هر روز با ترس اینکه شاخ داشته باشد و نتواند آن روز را عادی زندگی کند از خواب بیدار میشد . قبل از آنکه چشم هایش را باز کند سرش را کمی در بالش میغلتاند. اما هر روز که میگذشت وحشتش بیشتر میشد ، با خود میگفت " امروز را شانس آوردی ، ولی فردا چی ؟ " 


ماجرای شاخ چه بود ؟ لابد میگویید احمد یک نیمه انسان نیمه گاو است ! نه ماجرا کمی سیاسی-ملی بود . تهران در وضعیت اضطراری بود . تکنولوژی عجیبی به دست مجمع الجزایر خزر افتاده بود . آنها با ماهواره ی "خز" توانسته بودند بخشی از پایتخت قدیمی ایران یعنی تهران را با اشعه ای که از ژن "گوزن سیبری" تقویت شده بود مورد حمله قرار دهند . دولت به این اقدام عجیب واکنشی عجیب تر نشان داد . آنها نه تنها نیروی کمکی به تهران اعزام نکردند ، بلکه تهران را در قرنطینه شدید قرار داده و مین های از راه دور ( تکنولوژی بسیار جدید که هر کشور تنها میتواند در داخل مرز های خود از آن استفاده کند ) را در تهران تعبیه کرده و ارتش منتظر است تا در هر شرایط نامساعدی آن مین ها را فعال کند . 


اما در تهران ... همچنان زندگی عادی جریان دارد ، البته با این تفاوت که هر روز تعدادی از شهروندان شاخ در می آورند . آنها باید هر طور شده از شر شاخ هایشان خلاص شوند مگر نه با ارتش داوطلب تهران مواجه میشوند . نیرویی شامل افرادی با لباس ضد اشعه و تفنگ آتش زا که به شکل داوطلبانه از اصفهان ، تبریز و لرستان اعزام شده اند . آنها موظفند هر شهروندی که شاخ دارد را در عین مشاهده شان به آتش بکشند . 

یکی از مطبوعات داخل تهران با آنها مصاحبه ای داشته به شرح زیر : " 

-چرا و چطور به این عمل وحشیانه تن داده اید ؟ سوزاندن افراد بی گناه برایتان لذت بخش است ؟ 

-افراد بی گناه ؟ خنده دار است . چه گناهی بالا تر از شاخ داشتن ؟ 

-چرا ؟ مگر شاخ داشتن چه گناهی دارد ؟ 

-چقدر شما بد مصاحبه میکنید . مگر نمیدانید همین خود شمای خبرنگار اگر روزی شاخ داشته باشید موظفید که خودتان را معرفی کرده و سوزانده شوید ؟ 

خبر نگار اندکی مکث میکند ، او دارد به عواقب حرف هایی که قرار است بزند فکر میکند در همان لحظه عضو داوطلب فریاد کنان میگوید :

 چی طو شد ؟ ( یادتان است که در بین این نیرو ها اصفهانی هم هست ) مگر من سوال سختی پرسیدم که مکث کرده و فکر میکنید ؟ 

خبرنگار وحشت کنان گفت : نه نه ، واضح است که اگر من خودم شاخ در آوردم موظفم بیایم و سوزانده شوم . این مکث بیشتر نوعی تحقیر خودم بود . تحقیر اینکه تهرانی هستم. 

اصفهانی لبخندی تحقیر آمیز میزند و میگوید : درسته ، این بار ما اقشار غیر تهرانی هستیم که به تهرانی نبودنمان میبالیم . یادتان است چه جوک هایی برایمان میساختید ؟ حالا ما برای شما جک میسازیم ... یه روز یه تهرانیه شاخ در میاره ، میسوزه ... هاااار هار ها . 

نیروی داوطلب چنان از جک بی مزه و غیر انسانی اش کیف کرده بود که قهقه کنان شکم خود را گرفته بود و مدام روی میز میکوبید . 

خبرنگار ضبط صوتش را خاموش کرد و در داخل کیفش قرار داد و در حالی که چشمانش را لایه ی نازکی از اشک پوشانده بود از پای میز مصاحبه بلند شد و رفت . 

  

+ مایکل براون 

+ vandalism 

قضیه این وندالیسم چیه ؟ اگر نمیدونید چیه در ادامه حتمن متوجه میشید ! من متوجه شدم به طرز عجیبی وندال هستم . یک موجود وندال در درون من وجود دارد ! نمیدانید چقدر کیف کردم وقتی کتابخانه مدرسه را داغون کردم و کامپیوترش را هک ! (دربارش قبلن نوشتم تو همین وب) یا اینکه وقتی به نمازخونه راه پیدا کردم و با دوستم فرقون آوردیم جایی که ملت نماز میخوندن :دی 

البته اینا برای خیلی وقت پیشه و انتظار نداشته باشین من رفتار های وندالی اخیرم رو براتون تعریف کنم ! (البته خدا رو شکر موردی اخیرن وجود نداره ) راستی یه بار هم از مدرسمون گچ برداشتم و اومدم خونه و دیوارای خونه رو با شعارای ضد استقلالی پر کردم و بعد با یه دستمال نم همرو پاک کردم ، این قضیه رو هنوز به کسی نگفتم ولی الان وسوسه شدم بگم به خانواده چون اون قضیه برای 5 سال پیشه و الانم کل دیوارا کاغذ دیواری شده :دی 

حالا حتمن میدونید وندالیسم یعنی چی ! یعنی خراب کاری های ملت روی چیزی که در دسترسه . یک جور عقده ی کودکانه . مثلن خراب کردن تلفن عمومی که خیلی وسوسه کنندست ! البته این عمل وقتی مورد بررسی بسیار جدی قرار میگیره که به عنوان اعتراض از مسئله ای عمومی هست . مثلن اعتراض به ماجرای مایکل براون . :/

نمونه هایی از وندالیسم : 


در ادامه ... یک چراغ وندالیز شده (A vandalized light ) ( عجب اصطلاحی ! )

و در ادامه ، کسی که مدام بهش گفتن این کار بده اون کار بده و اونم با این کارش میگه : بابا من اصلن بدم ! خوب شد ؟ 

sina S.M
سُر. واو. شین
۲۵ مهر ۲۱:۲۲
درواقع قرار بوده 28 اسفند باشه ولی واسه مشکلای مدرسه رفتن و سربازی و اینا دیگه آورد 2 فروردین :D

چهارم درواقع. ولی خب چهارم کلاسو میاره پایین. پیش دانشگاهی ام :))
سُر. واو. شین
۲۵ مهر ۱۶:۰۶
شرمنده درگیر آزمون بودم سر نزدم ببینم کامنتتو :D

آره بابا پدرمو در آورده :)) من متولد 2 فروردین 76 ام. میشه 17 سال و نیم حدودا :-"


داستانشفوق العاده خوب و با مفهوم بود. وندالیسم رو هم هیچجوره درک نمیکنم :))
پاسخ :
2 فروردین ؟ خب پس عملن 75 ای حساب میشی 
سنا **
۱۰ مهر ۲۳:۳۱
شاخ در آوردن!
جالب بود

انسان منتظر باشه فردا شاخ در بیاره و بعدش بسوزه!
پاسخ :
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان