یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

تعقیب گوسفند وحشی

دوباره دارم میخوانمش. از معدود کتاب هایی که بعد از کنکور خواندم قبل از آنکه حسابی درگیر اسمارت فونم بشم. 


یکی از گنگ ترین کتابایی بود که خواندم. شاید به خاطر اینکه جزو یک مجموعه سه جلدی از موراکامیست. شاید به خاطر سانسور.

 باید دوبار خواند تا واقعا این کتاب عجیب را فهمید ... 

با وجود تخیل بی حد و مرز و گنگی های متعدد در کتاب ، این اثر یک شاهکار به تمام معناست ... 



بخشی کوتاه :


همه عکس‌های تنهایی که از او توی آلبوم بود، کنده شده بود. عکس‌های دو نفره‌مان، بریده شده بود و قسمت‌هایی که او در آن بود با دقت جدا شده و عکس مرا تنها گذاشته بود. عکس‌هایی که من در آن‌ها تنها بودم یا عکس‌های کوهستان، رودخانه و گوزن و گربه دست نخورده مانده بود. سه آلبوم عکس به یک گذشته‌ تجدید نظر شده تبدیل شده بود. انگار از بدو تولد تنها بودم، همه روزهای زندگی ام را تنها بوده‌ام و تنها هم خواهم ماند.
یک زیرجامه، دست‌کم میتوانست یک زیرجامه باقی بگذارد.
این انتخاب او بود و انتخابش همین بود که هیچ ردی باقی نگذارد. میتوانستم، همانطور که فکر میکردم قصد او هم همین بوده، آن را قبول کنم یا خودم را متقاعد کنم از همان ابتدا هم وجود نداشته. اگر او هیچ وقت وجود نداشت، پس زیرجامه اش هم وجود نداشت. 

sina S.M
פـریـر ...
۰۴ بهمن ۰۰:۳۲
خب چه کاریه! من سر دو دقیقه اینا رو نوشتم...این دو دقیقه زودتر از این بود که شما برین دنبال کتاب( یا دانلودش کنین یا بخرین) بعد دو خط بخونین و ببینین باب میل نیست :))
پاسخ :
باو حریر کچلمون کردی بکش بیرون ازین پست باو 😂😂😂 

ولی ممنون که به فکر وقت هدر نرفتن من بودید ؛)) ولی جواب دادن به این کامنتا هم خودش وقت میگیره !! نه ؟ اگه دروغ میگم دشنه رو بزن تو قلبم LOL
פـریـر ...
۰۳ بهمن ۲۱:۰۹
اتفاقا منم گفتم در موردش یه توضیح کوچیکی بدم و بخشیش رو بنویسم که اگه خوشتون نیومد نخونین...خیلی بده کتابی رو بخونی و تهش بگی دوستش نداشتم و وقتم تلف شد :)
پاسخ :
خب ما ادمیم نه ربات اگر دو خط اولشو میخوندم، میدیدم عاشقانست و دیگه نمیخوندم :))
وی :)
۰۳ بهمن ۱۳:۰۲
"اگر او هیچوقت وجود نداشت پس..." چقدر منطقی! 😐
رفت تو لیست👍
پاسخ :
:) تچکر !
N ـــــــ
۰۳ بهمن ۱۲:۱۵
این سانسور با کتابا چیکار میکنه -___- 
منم ده صفحه اول زندگی عزیز و خوندم بس که نفهمیدم اعصابم خورد شد ولش کردم :/
پاسخ :
هومم مرسی کامنت دادی ؛)
هانی هستم
۰۳ بهمن ۱۱:۱۴
چه برشی!! گذشته ی تجدید نظر شده! عجب...
پاسخ :
:)
פـریـر ...
۰۳ بهمن ۰۰:۳۱
:)

هوممم...این کتاب عاشقانه س...کاملا عاشقانه و از زبان یه مرد برای معشوقی که اونو ترک کرده...منتهی ترکش از رو اجبار و شاید بزدلی بود! متن لطیفی داره...
خیلی از جمله هاش (از نظر من) عالین :)
مثل اینا:

+من پیش از این بارها گفته ام که التماس، شکوه زندگی را فرو می ریزد.

+روزی دانستیم- و تو نیز خواهی دانست- که زمان جاودان بودنِ همه چیز را نفی میکند.

+باز میگردم، همیشه باز میگردم، مرا تصدیق کنی یا انکار، مرا سر آغاز بپنداری یا پایان، من در پایانِ پایان ها فرو نمی روم. باز می گردم. همیشه باز میگردم. مرا بشنوی یا نه، مرا جستجو کنی یا نکنی، من مرد خداحافظی همیشگی نیستم.

+ بگذار آنچه از دست رفتنی است، از دست برود...


منم یه برش از این کتابو بذارم براتون؟ :)

بخواب هلیا!

تنها خواب تو را به تمامی آنچه که از دست رفته است، به من، و به رؤیاهای خوش بر باد رفته پیوند خواهدزد. من دیگر نیستم؛ نیستم تا که به جانب تو بازگردم و با لبخند – که دریچه ایست به سوی فضای نیلی و زنده ی دوست داشتن – شب را در دیدگان تو بیارایم؛ نیستم تا که بگویم گنجشک ها در میان درختان نارنج با هم چه می گویند، جیرجیرک ها چرا برای هم آواز می خوانند، و چه پیامی سگ ها را از اعماق شب بر می انگیزد.

دود دیدگانت را آزار می دهد.

بخواب هلیا. بس است. راهی ست که رفته ایم. آیا کدامین باران تمام غبارها را فرو خواهد شست؟

تو از صدای غربت، از فریاد قدرت، و از رنگ مرگ می ترسی؟

هلیا! برای دوست داشتن هر نفس زندگی، دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز

و برای ساختن هر چیز نو، خراب کردن هر چیز کهنه را

و برای عاشقِ عشق بودن، عاشق مرگ بودن را.


پاسخ :
افسوس که عاشقانه خوان نیستم :( 
פـریـر ...
۰۲ بهمن ۲۲:۰۳
هوممم...باوجود اینکه میگین گنگه و ... ولی متنشو دوست داشتم...میره تو لیست بعدا خوانده شود ها :)

:: حس معلق بودن تو داستان رو فقط یه بار تجربه کردم...اونم طی خوندن کتابِ "بار دیگر شهری که دوست می داشتمِ" نادر ابراهیمی بود...
پاسخ :
اونم میره تو لیست من :) 
Poker Face
۰۱ بهمن ۱۳:۵۷
خب پس نمیخونمش:// بخونمش داغون میشم رسما://
پاسخ :
... شما که خانمی . بیشتر برای مرد ها درد اوره چون سبک موراکامی اینه که زنه مرده رو ترک میکنه ...
میم _
۰۱ بهمن ۱۰:۵۵
خوندمش قبلا
‌کلا کارای این نویسنده همینطوره
متاسفانه من دوسش ندارم :)
پاسخ :
چرا متاسفانه ؟ هرکی سلیقه ای داره :)
شایستـ .ه
۰۱ بهمن ۰۲:۱۹
در لیست انتظار خواندنی هایم است این نویسنده ی خفن انگیز
Poker Face
۰۱ بهمن ۰۰:۲۱
همین بخش کوتاهشو که خوندم شکست عشقی خوردم چ برسه به خودش!
پاسخ :
اصن همش پر این چیزاست
میم کاف
۳۰ دی ۲۳:۰۵
نخوندم ازش تا حالا...

حالا انگار همیشه کتاب دستمه و کلی کتابخونم
ر. کازیمو
۳۰ دی ۲۱:۰۷
آقا کتاب های این جناب موراکامی به زبان انگلیسی است یا ژاپنی؟
پاسخ :
زبان اصلیش ژاپنیه !
منا مهدیزاده
۳۰ دی ۲۰:۴۴
هاروکی موراکامی یکی از نویسنده‌های محبوب منه! همین چند شب پیش داشتم شیرینی عسلی شو برای یه نفر می‌خوندم! این داستان رو نخوندم ولی! می‌خونم در اولین فرصت! :دی
پرتقالِ دیوانه
۳۰ دی ۱۹:۴۰
به نظر خوشگل میاد
و
غمگین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان