یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

سینا + عکس هایی از چین

از اسمم خوشم می آید. 

و متاسفانه فکر میکنم چیز دیگری ندارم که از آن خوشم بیاید. 

اسمم زیبا نیست. شبیه اسم دختر هاست. و توی ویکیپدیا که سرچ کردم زده بود : بمعنی سوراخ کننده ..

(خدا وند ویکی پدیا را از ما نگیرد.)

اما نکته مثبتی که درباره اسمم وجود دارد این است که کوتاه و کمیاب است. 

آنقدر تعداد آدم هایی که اسمشان سینا باشد کم است که میتوانم با انگشتان دست تمام سینا هایی که در این ۱۹ سال دیده ام را بشمارم . 

سینا ! چه اسم کوتاه و دخترانه ای .. 

یکی از خوبی هایش این است که برایم لقب نساختند. مثلا یک دوستی داریم که اسمش هست : محمد حسین. 
این اسم اونقدر تو دهن نمیچرخه که براش لقب ساختیم. سال پیش هم یکی همین نام را داشت و بهش به اختصار میگفتن مسن. 

بعضی اسم ها مثل امیر حسین یه جوری طولانی اند و آدم سعی میکند از گفتنشان فرار کند. به جایش بگوید امیر ! 

ولی سینا همیشه سینا بوده و سینا هست. البته یه بار یه نفر که انحراف شدید اخلاقی داشت یه بار به جای سینا بهم گفت سینه و خب نتیجه جالبی نداشت. دوستی ۴ ساله مان از همان روز به بعد محو شد. 

اسم یک آدم به طرز مسخره ای روی زندگی شخصی او تاثیر صد در صدی دارد. همه سینا هایی که تابحال دیده ام٬ دقیقا خود من بودند. خود خود خود من . البته بعضی اسم ها مثل محمد (که از رایج ترین اسم های جهان است) آنقدر صاحب دارد که خب نمیشود گفت همه افراد با این نام شبیه همند. ولی اسم خاصی مثل سینا ٬ نه ... باید بگویم همه سینا ها تا حد قابل قبولی ٬ یک نفرند ! 


همان طور که اسم روی مسلک زندگی انسان تاثیر مستقیم دارد ٬ جنسیت ٬ ملیت ٬ شغل پدر و مادر و نیز رنگ چشم انسان ها نیز تاثیر مستقیم و صد در صدی روی زندگی آنها دارند . 

نظر من را بخواهی .. ما زندگی نمیکنیم . بلکه روی یک بدن نشسته ایم و پذیرای حوادثی هستیم که متناسب با شغل پدر و مادر و رنگ چشممان به سمت ما روانه میشوند. مانند توپ بیس بال به سمتمان پرواز میکنند، و ما تنها کاری که میکنیم این است که با چوب بیس بال به آن توپ ضربه بزنیم. گاهی تصمیماتی میگیریم. مثل اینکه ریاضی برویم یا تجربی ... که در واقع تصمیم گرفته ایم چگونه به توپ بیس بال ضربه بزنیم. ولی باز هم اختیار زیادی نداریم. 

حالا که فکرش را میکنم میبینم مثال توپ بیس بال چقدر مزخرف بود. پاکش میکنم. اما نه ... پاکش نمیکنم. بهرحال چه پاک کنم چه پاک نکنم ٬ این نظر چرت به من وصله پینه شده. پاک کردنش فقط از دید شما پنهانش میکند. اینجوری نیست که با پاک کردنش من یک آدم باهوش بشوم که همیشه مثال های درست میزند.

//////////

دارم فکر میکنم آیا اینکه علاقه ای به حرف زدن ندارم یک چیز طبیعی است یا نه. من هیچ علاقه ای به زر زر ندارم. و این باعث میشود گاهی نگاه هایی به سمتم حواله شوند ! حس مرموز بودن و این مزخرفات . 

(۲۰ تا آدم آن بیرون است و نمیدانم چرا هر ۲۰ ثانیه یک بار آیفون زنگ میزند. انگار یک مشت فلج مغزی آن بیرون نشسته اند) 

هیچ چیز برای من استرس زا تر از زنگ در و زنگ آیفون نیست. قشنگ میتواند مرا به جنون برساند. 

بسیاری از دعوا هایی که توی زندگی ام داشته ام به خاطر این بوده اند که از قصد در را برای یکی از اعضای خانواده باز نکرده ام . 

این مقوله حتی برای من ترسناک نیست (ترس جذاب است ... مثلا چه چیز جذاب تر از کابوسی که در آن شکنجه میشوید ؟) ولی زنگ در ٬‌نه ترسناک نیست ٬ منزجر کننده ٬ استرس زا ٬ و گه است . چیزی است که نباید اختراع میشد. (البته محال است. احتمالا زنگ در جزو اولین چیز هایی بوده که بشر یادش آمده اختراع کند)

همین الان یک نفر زنگ زد ! و من قابلیت این را دارم که با شات گان به سمت در بروم و بدون توجه به اینکه چه کسی پشت آن است دو تا گلوله فیل کش شلیک کنم به سمتش !

////////////


(شانگهای معروف به جنگل آسمان خراش ها ) 
////////////

یک زمانی نقاشی میکردم. نقاشی دختر :) تازه متوجه قدرت نقاشی ام شده بودم و به سادگی چیز هایی خلق میکردم که وقتی به مدرسه میبردم چشمان دوستانم از حدقه بیرون میماند . 

تصمیم گرفته بودم موقع برگشت به خانه ٬ توی پارک نزدیک مدرسه پخششان کنم. با ادامس روی نیمکت ها میچسباندم و سریع فرار میکردم. 
همیشه حواسم بود کسی مرا موقع انجام آن کار نبیند. البته من هم حواسم بود نقاشی هایی را برای اینکار انتخاب کنم که محتوای بالای هجده سالی نداشته باشند. 

آن پارک معمولا پاتوق زن های خانه دار و پیرمرد های بازنشسته بود. جوان پسند نبود. چون فضای تنگی برای راه رفتن داشت و همینطور نزدیک دانشگاه و یک باکس پلیس بود. 

یک بار آمدم و دیدم نقاشی ای که دیروز گذاشته ام ٬ به دقت پاره شده و در همان محل قبلی رها شده بود. آن هم بعد از یک روز ! معمولا وقتی می آمدم خبری از نقاشی روز های قبل نبود . اما اینبار قطعاتش پاره شده و در همان محل قرار داشت. (علتش فکر کنم این بود که نیمکت خیس بود و کاغذ ها به آن چسبیده بودند.) 

برایم جالب بود. یک نفر بالاخره نقاشی ام را دیده بود و حتی نظرش را با پاره کردنش بر آن اعمال کرده بود. این فرآیند مسخره چند ماهی بیشتر دوام نیاورد و دیگر دست از این کار برداشتم. اما فکر کنم این کار نقطه مهمی در زندگی من بود. تجربه یک جور اعلامیه پخش کردن. و بازخوردی که از جامعه گرفتم ٬ حداقلش این بود که توی مدرسه معروف شده بودم به کسی که نقاشی هایش را در پارک رها میکند ! میدانم اتفاق جالبی نیفتاد . ولی برای من کلی معنا داشت. 

هنوز که هنوز است بعد از سه سال٬ از این تجربه برای معرفی خودم استفاده میکنم. خیلی مختصر و مفید متوجه نکاتی پنهان از شخصیت من میشوند ٬ نکاتی که شاید خودم به طور مستقیم به زبان نیاورم ( دقت کنید که به زبان آوردن خیلی فرق دارد با به روی کاغذ آوردن) 
مثلا هیچ وقت مستقیم به کسی نمیگویم چقدر از نقاشی کردن دختر ها خوشم میآید. ولی با تعریف آن ماجرا طرف کاملا دستش می آید. :) 
یا مثلا این نکته عجیب که من اصلا مهم نیست گمنام باشم. فقط میخواهم نقاشی ام دیده شود. 

یا خیلی چیز های دیگر که فقط یک روانشناس میتواند به آنها جواب بدهد. چیز هایی که شاید خودم هم نخواهم بشنوم برای همین به ذهنم نمی آید. چون خب معلوم است که ذهن هر انسانی فقط طرفدار خودش است. یعنی حتی اگر از خودش هم انتقاد کند ٬ با عینکی از خودبرتر بینی این کار را میکند. این ذات بشر است و اصلا کاری با خوب و بدش ندارم . 



خدا رو شکر که دست تکان دادن توی کشوری با سخت ترین زبان دنیا همون معنی رو میده که تو ایرانم میده ! آخه میترسیدم اینجا دست تکون دادن یه جور بی احترامی از آب در بیاد !!! :))) 

با واکنش این زوج خیلی حال کردم خوشحالم ثبت شد ... 



به نظرتون این چون چشماشو بسته معلوم نیس چینیه یا واقعا چینی نیست ؟! آخه نمیشه فهمید چشماش بادومیه یا نه . 

پ

نمیخواستم یه تیر دو نشون بشه و این پستو به عکسای چین مزین کنم ! ولی دیگه شد .... :/ امیدوارم از اصل موضوع منحرف نشن خواننده های محترم. چون قبلنم مورد داشتیم یه وجب نوشته رو ول کردن چسبیدن به یه عکس ته پست ! 
sina S.M
آرزو ﴿ッ﴾
۱۶ فروردين ۰۰:۵۴
نمی‌دونم آرزو رایجه یا نه، ولی هیچ‌کدوم از ۳تا همنامی که تا الآن دیدم مثل هم نبودن!
به نظر من این خانمه چینی نیست.
پاسخ :
فرمول من برای سینا که جواب داده !:/
سنا
۱۵ فروردين ۱۹:۵۶
سلام :)
اسم هایی که با س و پ شروع میشن رو دوست دارم

واقعا زنگ آیفون آزار دهنده است :|
چه تجربه جالبی، حیف هیچ وقت نقاشی خوبی نداشتم برای همین در این باره بازخوردی نگرفتم :(
به به چین :))
به شهر ممنوعه هم رفتید؟
پاسخ :
به به خانم تاریخدان ما ! چخبر ؟! 
آره شهر ممنوعه هم رفتیم . ولی راستش رد شدن از کنار قبر مائو و راه رفتن در میدان تیانامن برام هیجان بیشتری داشت :دی با اون کشتاری که سال ۱۹۸۹ راه انداختن ! 
 
چقدر سنا سنا شد این چند روز :دی 
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۴ فروردين ۱۵:۵۸
اونجا جواب دست تکون دادن، دست تکون دادن نبود؟!
الان من پست رو ول کردم چسبیدم به یه عکس؟!
پاسخ :
نمیدونم بود یا نه ولی فرقی با اینجا نداشت . :/ :) 

+ آره ولی عیب نداره :دی 
sina S.M
۱۳ فروردين ۱۹:۱۳
هرکی میخواد رمز پست بالا رو خودش بگه :/ 

مخفی کاری!
پنیر سوئیسی
۱۳ فروردين ۰۰:۰۷
خاک به سرم! چرا نوشتم ۷۰۰۰ سال؟؟ ببخشید. اصلاح میکنم. ۷۰۰ سال پیش از میلاد. یعنی همون دوران پیش از مادها. توی هگمتانه هم زندگی میکرده. خلاصه قدر اسمت رو بدون!
آقا این آقا که نشونه احترام به بزرگتر نیست! این همون آقاییه که توی محاورات استفاده میکنیم. 
پاسخ :
خخخ خدا خفت نکنه رفتم کلی سرچ کردم ببینم ۷ هزار سال پیش چه تمدنی وجود داشته توی ایران .....
+ اینجا محاوره نیست مکاتبه است . 


پنیر سوئیسی
۱۲ فروردين ۲۳:۱۲
با مریم موافقم. چقدر خوب بود این پست آقا! حتی از اون پست های دوران سینائیسم که وحشی طور مینوشتی هم یه سروگردن بالاتر بود! میشه گفت گرمتر و دوستداشتنی تر.
بنده این دوران جدید رو «پست سینائیسم(post-sinaism)» نامگذاری میکنم!D:
اون قیاسِ بیس بال هم عالی بود آقا!

درمورد اسم سینا نمیدونم اطلاع داری یا نه، یه جایی خوندم که سینا درواقع برگرفته از نام «سئنه»است. سئنه نام یک پزشک بزرگ و افسانه ای بود که در ایران باستان زندگی میکرده، یعنی حدود 7000 هزار سال پیش. این سئنه اونقدر کارش درست بوده که تبدیل به اسطوره شده. اسطوره ی سیمرغ توی شاهنامه از همین سئنه گرفته شده که اگه دقت کنی سیمرغ همیشه نقش شفابخش و حکیم رو داره مثل همون درس رستم و اسفندیار. به علاوه سینوهه هم میگن از همین نام سینا گرفته شده.
درمورد بوعلی سینا: «ابن سینا» کنیه ی این پرشکه. برای این اسم ابن سینا رو انتخاب کرده که بگه فرزند خلف همون سینای باستانی(سئنه)ست. که واقعا هم بود خدا بیامرز!

+اون دختره هم چینی ه. منتها از اون جنسای چینیِ درجه یکه! نه از این چینی درجه سه ها که تو عکسای بالاتر گذاشتی:)))
پاسخ :
همینجا این کامنت رو نژاد پرستانه ترین کامنت معرفی میکنم ! :/
:دی 
میشه اینقدر نگی آقا ؟؟ همسنیم ها . 
و بابت اطلاعات ممنون . ولی واقعا ۷ هزار سال پیش ؟ من بیشترین چیزی که متصورم ۳ هزار ساله .. که خرده تمدن ها شکل گرفت .. ۷۰۰۰ سال پیش طبق سرچ کوتاهی که الان انجام دادم اواخر دوران پارینه سنگی یعنی ۲ هزار سال پیش از عصر برنز و اختراع خطه .. 
و چرخ هم همون سال ها اختراع شده ! نمیدونم قضیه این پزشکه چیه ولی هرکی بوده خیلی خفن بوده که در زمان اختراع چرخ برای خودش پزشک بزرگی بوده :// 
Bahar Alone
۱۲ فروردين ۲۲:۰۷
برایم لقب نساختند.
والا من که با اسم مستعاره سنا تورو به خانواده شناختوندم:دی
:«سنا رفته چین:\»
پاسخ :
حالا مثلا علی بودم میخواستی بگی علیه ؟ ^_^

اتفاقا دروغ هم نگفتی ! 
یک نفر از کسایی که باهامون اومد همین اسمو داشت :دی 
parisa .A
۱۲ فروردين ۱۹:۵۱
تانیا؟؟؟؟؟ :||||
عاقا من با رنگ چشم مخالفم :/ مخاااالفم . نهایتا تو عشق و عاشقی و ایناش تاثیر بزاره ک ازدباج ک از مهم ترین چیزای زندگی عه . 
خب این ب خنگی نیست . یکی ممکنه تو فازش نباشه . 
واااا مگه تو خونه چیکار میکردن میفهمیدن :/؟ 
به دوست دادن هم خوبه . اما بعدش ک کات میکنین میزنی رو دستت میگی بشکنه این دسسسست 😂😂😂
اتباع کاملا ایرانی و کم یاب با موهای روشن و چشمهای سبز و لب های تو مایه های صورتی و اینا (اصولا نازک هم نیس ماشالا لب دارن :|) 
پاسخ :
ایرانی های اروپایی نما یادگار تجاوز متفقین در زمان جنگ جهانی دوم به ایران هستند به نظرم اینقدر حسودانه نگاه نکن بشون !

رنگ چشم خیلی هم تاثیر داره ! مگه قضیه موج بازیگران چشم سبز در سینمای ایران رو نمیدونی ؟ :|

یعنی میخوای بگی تو جزو اون دسته بودی ؟! خنگ :)

نقاشی های اون دفتری که روانه سطل آشغال شد حتما محتوای مناسبی نداشتن دیگه :دی . یه بار دیگه پست رو بخونید ! مخصوصا اون قسمتیش که در مورد انتخاب نقاشی هایی بود که توی پارک رها میکردم ^_^ اینبار هم تو فاز نبودی 
maryam !
۱۲ فروردين ۱۹:۳۱

پست خیلی خوبی بود، بعد از مدت ها فکر کنم همون " سینا " ی سابق رُ دیدن تو این نوشته D:

پاسخ :
(: 
سینای سابق هم تورو دید ^_^ 
لیمو ترش🍋
۱۲ فروردين ۱۱:۴۱
1.الان ک میگین همع سینا ها مث همن شامل ابو علی سینا هم میشه؟!
2.کلا زنگ ها و اعلان ها چیزای مزخرفی اند... برای من بد ترین نوعش اونایی اند ک عاخر شب و اول صبح ب صدا درمیان! من حتی از پشت تلفن صحبت کردن هم بیزارم ...
3.حالا ک کلا نقاشی و اینا دوس دارید ی عالمه نقاشی بکشید نمایشگاهش کنید! ممکنه چیز جذابی از اب در بیاد! تازه دیده هم میشه!
پاسخ :
اره ^_^ خودشم ! البته اون اسمش بو علی سینا بود نه سینا !! 

۳ . بهش فکر کرده ام ! 
البته هر وقت کتاب چاپ کردم اونکارو هم میکنم :دی 
توی اینستاگرام که هشتگ #نقاشی طرفدار چندانی نداره .
میم کاف
۱۲ فروردين ۰۰:۵۶
صدای زنگ در وقتی سه بعدظهر تابستون باشه واقعا ترسناکه برا من!!!

فکنم بیشتر دوست داری با ویژگی ها و کارایی که کردی شناخته بشی تا اسم و رسم....مثلا بگن اون پسره که فلان کارو کرده اسمش سینا فلانیه
تا اینکه بگن آقای سینا فلانی، فلان کارو کرده!

پیچیده که نشد؟!!!
پاسخ :
نه نشد ! :) 

در واقع خودمم نمیدونم چی دوست دارم :دی 
میم کاف
۱۲ فروردين ۰۰:۵۱
منم از اسمم خوش میاد!

شما نمیدونی مریم ها چجورن؟؟؟
پاسخ :
مریم ها یه مقوله مفصل دارن که اینجا فرصتش نیست !
 برام ترکیبی از خاطرات خوب و بدند . (+ مادر ^^) 

parisa .A
۱۲ فروردين ۰۰:۴۶
آهان یادم رفت بگم ؛ طرز نوشتنت خیلی باحال بود :|
پاسخ :
مقسی :)
parisa .A
۱۲ فروردين ۰۰:۴۶
من فکر میکردم اسمم واقعا کمه . ولی کم نیست بیشتر از تصورمه . بیشتر از سینا ها . وقتی حس تک بودنش برام از بین رفت ، یکم غمگین شدم 😂😂😂
اما خب . نظری راجب اینکه با بقیه شون تشابه دارم یا نه ، ندارم . 
خوبیش به اینه ک وقتی بزرگ تر شدن لوس نیست . مثل گلنوش :||||
رنگ چشم هم که خیلی تفاوتی نداره به نظرم :| البته شاید هم داره . همه ی ایرانیا مثلا و همه ی اروپاییا :|||||
اخه ناموسا از کجا به ذهنت رسید که این کارو بکنی با نقاشی هات؟ من دلم میخواد نقاشی هامو نگه دارم همه رو . نمیدونم چرا . مثل کلکسیون . بعد برم سراغش بگم مثلا فلان سال وقتی اینقد سالم بوده ، این نقاشی رو کشیدم .. 
این خانومه هم ب نظرم همون چینی عه ، فقط یکم گریم شده به نظرم .. بعدش هم ، خود ایران هم تو یکی رو میبینی قیافه ش به بی رنگی و بی روحی و چشم رنگی و ایناعه . 
پاسخ :
پریسا آره به نظر میاد جزو اولین اسم هایی باشه که ایرانی های مدرن گرا به سراغش رفتن ! ولی مثلا تانیا احتمالا جزو آخریا بوده .. من بین دخترا نیستم ولی حدس میزنم از هر ۵۰۰ تا دختر یکیش اسمش تانیا باشه :دی 

البته اسم اسمه . (دل خوش نمودن الکی :دییی)
رنگ چشم تفاوتی نداره ؟؟ خرمایی و سیاه فرقی ندارن ولی قبول کنید کسی که رنگ چشماش خاکستریه نمیتونه زندگیش شبیه آدمی باشه که رنگ چشماش پر کلاغیه ! داخل همین کشور خودمون عرض میکنم ! اون اروپایی ها برمیگرده به همون ملیت . 
البته فاکتور های دیگه هم هستن من فقط چند تای خاصش رو ذکر کردم . (ینی کسی هست اونقدر خنگ باشه اینو نفهمه ؟؟؟ ولی خب دیگه برا محکم کاری گفتم :دیییی)

اینکار در برابر حرکت آخری که با نقاشی ها انجام دادم یه جور لطف محسوب میشد ! اونایی که تو پارک رها شدن و دیده شدن خیلی خوششانس بودن . از ترس اینکه کسی توی خونه کشفشون کنه یه روز همشونو پیچیدم لای کیسه زباله و انداختم تو این سطل آَشغال گنده ها که توش پر گربه است :دی 
بعضیاشونم داده بودم به دوستام که یادگاری نگه دارن تا از نابود شدن حفظ بشه . 
+ اتباع بیگانه ؟
هَشت حَرفی
۱۱ فروردين ۲۲:۲۳
مثلا وقتى امیر میگن احساس خوشتیپى دارم.
وقتى حسین میگن احساس خاصى ندارم.
وقتیم امیرحسین میگن احساس بچه بودن دارم.
یکى اگر اینارو بدونه، با صدا کردنم میتونه در اصل با پنبه سر ببره. 
پاسخ :
سه تا اسم دارین پس !

حسین یه جورایی خشن میزنه ! من اگر این اسمو داشتم یه ادم دیگه میشدم :))
هَشت حَرفی
۱۱ فروردين ۲۲:۱۳
به من امیر میگن، حسبن میگن و امیرحسینم میگن :| همه هم جواب میگیرن :))
اون مرده میگه هى یووووو از زن من عکس نگیر مِـــن :)))
پاسخ :
نه بابا ! فرض کن یه درصد ازین غیرت بازیا بلد باشن :)) یه فرقی باید بین ایران و چین باشه ^^
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان