یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

ضد زن

توی مترو نشسته بودیم که بحث شروع شد. مردی بود ۳۷ ساله که بوی عطرش مستم کرده بود. با یک بافتنی آبی و پوستی آفتاب دیده و همیشه خندان. چمدان بزرگی که مزاحم پایم بود ، مال او بود.


به رفیقم گفت : متاهلی ؟ 

-نه .. تا ۳۰ سالگی دنبال این غلطا نمیرم .

خندید و گفت : 《والا منم تو ۳۰ سالگی رفتم الان عین سگ پشیمونم . 》

مرا میگویی ؟ میخندیدم ، ولی حسی به من میگفت بیشتر باید گریه کنی تا خنده. 

گفتم چند سالتان است ؟ 

همراهش به شوخی گفت ۳۱ ... یعنی خواست بگوید ازدواج انقدر بد است که یک ساله پشیمان شده ولی خودش گفت ۳۷ سالم است و یه بچه ۶ ساله هم دارم.

بعد جملات شیطانی ای درباره زن ها بر لب راند . 


آنقدر که گفتم نمیترسی این ها به گوشش برسد ؟ 

میگفت : 《زن ها جونورند. اصلا یه سری چیزای خاصی اند.

)در حین گفتن این جمله دستانش را طوری در هوا تکان میداد که انگار دارد درباره نوعی خاک نامرغوب حرف میزند .. ) زنها رو باید پایین نگهشون داری مگرنه خوردت میکنن. من الان از تایلند برمیگردم. برای اینکه زندم بذاره باید تا میرسم خونه بگم چقد بد گذشت و همه چی زهر مارم شد اونجا.. اگر اینارو نگم میگه : رفته بودی خوشگذرونی ؟ 


اومده به من گفته منو بیشتر دوس داری یا مادرت رو ؟ مسلمه که شما و هر مرد دیگه ای مادرشو بیشتر دوست داره .... لعنتی امسال باید براش ماشین بخرم .. حکایت رفیقمون که خودش پیکان داره زنش ۲۰۶ ... 


به زن اگر رو بدی مادرتو *** 》


بعد با خودم گفتم یعنی چند تا زن در حوالی من وجود دارند که شوهرانشان در غیابشان اینگونه حرف میزنند؟؟


sina S.M
۱۵ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان