یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

مشاور

مشاور کنکور مدرسه مان . بهش میگفتند حاجی ‌. بعضی ها هم بهش میگفتند خرس مهربون ... قالبا لباس قهوه ای میپوشید و ریشی هم به هم زده بود و لبخند نرم و ظریف و نگاه مهربان و زیرکی که پشت عینک مربعی کوچک شیکی که دودی کمرنگ بود . شاید از همان عینک هایی بود که ف میزد . ف مدیر بود . 

بعد از اینکه المپیاد دست از پا دراز تر راهی چهارم دبیرستان شدم اولین جایی که سر ازش در اوردم دفتر حاجی بود . اوایل ازش خجالت میکشیدم . یعنی آن موقع از هرکسی که مجبور بودم در فاصله دومتری بهش زل بزنم و به حرف هایش گوش کنم خجالت میکشیدم . 

حدود دو سال یا شاید با تقریب خوبی بشود گفت سه سال از ان روز گذشته که حاج به من گفت : خیلی خوب روحیتو حفظ کردی . معمولا کسایی که المپیاد مقام نمیارن افسردگی میگیرند . 


یک مثالش **** بود . کسی که سال قبلش بدجوری افسردگی گرفت ... 


من اما نمیدانستم چه اتفاقی افتاده . یک جور هایی از اول هم مبدانستم مقام نمی‌اورم و خب حالا کنکورم در معرض خطر نبود چون یکسال وقت داشتم. بله فقط یکسال. ما مثل دختر ها نیستیم که عادت داشته باشیم دو سه سال پشت کنکور بمانیم . به خاطر سربازی و این حرف ها . 


اصلا چرا اومدم درباره کنکور حرف زدم . میخواستم درباره حاجی حرف بزنم ! 


حاجی شخصیت جالبی داشت ، کمی از او میترسیدم . چون هر وقت میدیدمش یاد شیمی های پشت گوش انداخته و کپ زدن تست ادبیات از آخر کتاب می افتادم . یاد تمام fail ها و اشتباهات کنکوری . 


بچه ها اکثرا هر روز میرفتند دفترش ، ولی من باید برایم دعوتنامه میفرستاد و از چند زنگ قبل میگفت . حتی یکبار مرا از سر کلاس بلند کرد که بروم توی دفترص و گزارش بدهم اوضاع و احوال درسی ام چطور است . 


من کماکان بهش بی محلی میکردم . از جلوی دفترش که رد میشدم دست تکان میدادم و فرار میکردم . یکبار سر کلاس گفت : بعضی از شما میانترن رو که دادید فکر کردین فارغ التحصیل شدین ! محل گربه به ما نمیذارن بعضیا ! میان دست تکون میدن و میرن . 


وقتی سر کلاس این را گفت متوجه نشدم من را گفته ولی بعد تر وسط درس خواندنم بود که یکهو متوجه شدم محل گربه نذاشتن را با من بوده :/ 




دریافت

sina S.M
۶ نظر

آهنگو فیلم ...

این روز ها تنها کاری که نمیکنم... کتاب خواندن است. 

کتاب کافه پیانو را باز کرده ام ولی نمیتوانم بخوانم... کتاب کلمات رکیک زیاد دارد٬ البته با این موضوع مشکلی ندارم ... ولی گویا نویسنده فکر میکند من به خاطر این کلمات باید مجذوب و کشته مرده کتاب شوم... در حالی که نمیشوم...

شاید در دو سه تا فحش اول... کتاب برایم جذاب جلوه کند. ولی وقتی میبینی از دختر ۱۳ ساله تا پیرمرد ۸۰ ساله در آن کتاب نافش به فحش بسته شده... خب .. داستان برایت کمی آبکی میشود.

 هر فصلش یک خرده ماجرا دارد. اصلن نمیدانی داری یک داستان کوتاه ۳۰۰ صفحه ای میخوانی ... یعنی چیزی ندارد که بخواهد تو را باخود بکشاند. کتاب ::کافه پیانو:: را یک دوست بهم معرفی کرد. که زویا پیرزاد و میم مودب پور میخواند... یعنی آدم دو تا ازین دوستا دوروبرش داشته باشه دیگه دشمن نیاز نداره ... والا :دی 

 

 

بعد از کنکور نیاز به تمرکز فکری ندارم پس با موسیقی و فیلم خو گرفتم ... 

حالا نتایج دانشگاه ها هم قرار است ۳۱ شهریور بیاید و من نمیدانم سیستمش چطوری است ... 

 

fade into u ...گروه mazzy star با این آهنگ به شهرت رسیده (دروغ چرا ویکی پدیا گفته :دی) لینک ویکی پدیا :محو شدن در تو (فید اینو یو fade into you)

 

به این موسیقی معرکه از گوش کنید و از نقاشی این دختره که اخیرن کشیده ام لذت ببرید !


 

 

پ ن : البته من اصلن تو ایشون محو نشدم. چون وقتی نقاشی رو بهش نشون دادم فقط گفت : تنک یو :دی حتی لایک هم نکرد لاکردار...

پ ن ۲: امیدوارم این وبلاگ پا بگیره .. لاقل پا نگرفت دست بگیره.. دست نگرفت بقیه اعضای بدنش ... (خخخخ خندیدیم الکی)

پ ن ۳: من که دیگر کنکور داده ام و قرار نیست بروم مدرسه (عوضش از جای بدتری به اسم دانشگاه سر در می آورم خخخخ)‌ تنها راهی که برای رفع استرس اول مهر وجود دارد این است ... 

 

...

...

...

...

...

...

 

بروید بمیرید ... خخخخ 

البته اگر مثل من خوش شانس باشید و در طول تابستان کلاس های مثلن تابستانی مدرسه را رفته باشید. اول مهر برایتان زجر آور نیست ... 

sina S.M
۵ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان