یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

کمپین حمایت از سریال در حاشیه 2 !!!

درباره پست قبلی ، تعجب ناک بود که نظر مساعدی نسبت به این سریال نداشتید . شاید من بیش از حد جوگیرم ! ولی من از دیدن این سریال لذت وافری میبرم و توی مدرسه هم با تمام بچه هایی که این سریال را میبینند هم عقیده ایم ... مهران مدیری تا بحال به این خوبی سریال نساخته ! این را برای این میگویم که سریال های پر زرق و برقی که تابحال ساخته و استفاده های فرمالی که از زنان در ساخت فیلم میشود ...  به نظرم کمی از نمک کار میکاست ولی اینبار این سریال با استفاده از کمترین امکانات و همینطور کمترین استفاده از زنان ، توانسته صمیمیتی فوق العاده را در بین شخصیت ها به تصویر بکشد طوری که بیننده خود را یکی از آنها بداند ... مخصوصن وقتی هم که پای یک زن در میان است (وکیل زهتاب) با یک شخصیت پلید مواجه ایم ... و این یعنی نهایت سادگی و مردانگی در سریال . در اینجاست که فمنیسم کثیف می آید و به هر چیز سریال انتقاد میکند فقط برای اینکه در این سریال کمترین استفاده از زنان شده ... خب من نظر آنها را نمیخواهم بدانم ... اگر خیلی بلدند. خودشان بروند یک سریال بسازند که مردم واقعن بخندند نه اینکه تحریک شوند ... بهر حال !


نکته دیگر کم بودن شخصیت هاست .کما آنکه با حذف شدن شخصیت سیروس ... متوجه آرامش عجیبی در سریال شدم ! که باعث میشود بیش از پیش به ترک روی دیوار سریال هم بخندم !!

بهر حال مدیری که طبق آمار یکی از شبکه های آمریکایی ، ثروت هنگفتی را مدت هاست در جیب دارد . هدفش از ساخت سریال های بیشتر شاید فقط کسب سابقه و اعتبار باشد ... ولی خوب میداند که اعتبار با رضایت بیننده به دست می آید. کما آنکه خودش هم گفته ترجیح میدهد بیشتر در تلویزیون و با بیننده های مردمی تری باشد تا اینکه در سوپر مارکت ها وبرای قشر مرفه جامعه کما با سود بیشتر ، فیلم بسازد.


گاهی خودم را میگذارم جای یک آمریکایی یا غربی که تلویزیون ما را میبیند و با تلویزیون کشور های همسایه مان مقایسه میکند ... و میبیند که در تلویزیون ما خبری از طنز های تحریک کننده ای که با پخش پس زمینه ی خنده سعی میکنند زورکی مردم را بخندانند نیست و یک جور طنز ناب و خالص است که با رد شدن از فیلتر های قانونی نهایت تلاشش را میکند که مردم را به اراده خودشان بخنداند .

من گرچه از سیستم فروشگاه های ایران . از برخورد مردم در خیابان ها . از طرز رانندگی شان . از مدیریت ناقصشان بیذارم و تمام اینها را به ازای مهاجرت خواهم فروخت ... ولی اگر روزی در آینده از من بپرسند از کدام کشوری ... با افتخار میگویم از آن کشوری که مهران مدیری برایش سریال میساخت !



پ ن : میخواستم این پست را به موراکامی اختصاص بدهم ولی باشد برای بعد ... ! فقط این بخش از داستان کوتاه <معدنچیان در نیویورک (!)> را با هم میخوانیم  :


دوستم رفته بود فروشگاه زنجیره ای نزدیک خانه شان و دو بسته کف ریش و یک چاقوی آلمانی خریده بود . چاقو آنقدر بزرگ بود که میتوانستی گوش یک فیل را با آن ببری ... وقتی رفته خانه . وان را پر از آب گرم کرده و یک بطری اسکاچ را نوشیده . بعد در وان دراز میکشد و رگ خودش را میزند . مادرش جسد او را میبیند و به پلیس خبر میدهد . وقتی پلیس می آید . حمام مثل آب گوجه فرنگی شده بود . پلیس نظر به خودکشی داده چون در ها از داخل قفل بودند .

نمیدانم چرا آن دو تا بسته کف ریش را خریده بود ... شاید میخواست طبیعی جلوه کند ...


اما من میدانم آقای موراکامی ... برای اینکه شما خواستید در داستانتان چنین اتفاق عجیبی رخ بدهد تا کمی باور کردنی باشد . مگر نه چرا باید دو تا بسته کف ریش بخرد ؟! واقعن چرا ؟! خودتان هم میدانید ؟!

sina S.M
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان