یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

هان ای دل عبرت بین ، از دیده عبر(نظر) کن هان / ایوان مدائن را آیینه عبرت دان

هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان

ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان

یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن

وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران

خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی

کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان

بینی که لب دجله کف چون به دهان آرد

گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان

از آتش حسرت بین بریان جگر دجله

خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان


...


در ادامه ی همین شعر اندکی جلوتر شاعر میفرماید  : 



مست است زمین زیرا خورده است بجای می

در کاس سر هرمز خون دل نوشروان

بس پند که بود آنگه بر تاج سرش پیدا

صد پند نوست اکنون در مغز سرش پنهان




* منظور بیت آخر : انوشیروان روی تاج پادشاهیش یه پندنامه حک شده بود . 

 شاعر در مصرع بعدی اشاره داره به اینکه انوشیروان حالا زیر خاکه و صد ها پند جدید  به جای اینکه روی تاجش پیدا باشه ، در داخل سرش پنهانه ، که با خودش به گور برده . 


قصیده ایوان مدائن ‌/ خاقانی 

sina S.M
سنا **
۲۹ تیر ۲۲:۴۱
بعضی اشعار به اندازه صد تا کتاب مفهوم داره :)
یکی از بهترین هایی که تا به حال خوندم واعظانِ حافظِ
پرهام .
۲۷ تیر ۱۴:۵۰
همین الان یک کامنت طولانی به فناک رفت:/
هیچی میخواستم بگم یه شانس به ادبیات قدیم ایران بده شاید حرفای قشنگی برای گفتن داشته باشن. نه اون مزخرفاتی که توی مدرسه به خوردمون دادن که هرجا شراب دیدین یعنی فلان و هرجا مسایل خاکبرداری شد یعنی بهمان! البته اون حجم عظیم از موتیف های تاریخ گذشته و عناصر قدیمی مثل کاروان و ساغر و سرو و لعل و اینها هم یجورایی نچسب و غریبه ست برای ما که توی قرن جدید زندگی میکنیم، قبول دارم.

راستی وب جدید نزدم، آدرس وب رو تغییر دادم فقط به دلیل مسایل امنیتی:-)
پاسخ :
میگم بدشانسم همینه ها . یعنی گفت و گویی من نداشتم که توش طرف یه کامنت طولانیش به فناک نرفته باشه ! 

ترجیح میدم اگه اینجوری شد به جاش سکوت کنید . 

حالا اینکه خوبه . یه بار طرف گفت : کلی حرف دارم بزنم ولی ترجیح دادم هیچی نگم ! 

یکی نیس بگه خب به من چه گاز انبر :/ یا حرفتو بزن یا دهنتو ببند . این شانگولر بازیا چیه آخه ؟  ویت آل دو رسپکت 😂 


... 

شانسو دادم . یه جوری میگی انگار این پستو تو زدی تو وبلاگت :/ من یه نقاشی بزرگ زدم به دیوار اتاقم توش پره از گلچین اشعار . که خودم دونه دونه در طی سالیان سال نوشتمشون . 😀

اتفاقا جالب ترین بخش ادبیات ایران همون بخش لب لعل و اینا هست 😂 
اصلا یه چیزایی میگن آدم الان با امکانات الان نمیتونه اونجوری بگه !! چمدونم در هر زلفت دامی برای من نهادی و این عجائب ! 
پرهام .
۲۷ تیر ۱۳:۲۹
این شعر رو از قرابت معنایی دبیرستان یادمه.
یه جورایی کنکور برای من این شعر ها رو خراب کرد. انگار این اشعار فقط برای مصرف درسیه و نمیتونم خیلی توشون عمیق بشم:/
کلا هیچ مملکتی به اندازه ی ما گند نزده توی میراث ادبی خودش.
پاسخ :
بازم وبلاگ جدید زدی ؟ بشین سر جات بچه .. !  

موافقم ... البته کلا با خیلی بخشای ادبیات کهن مون حال نمیکنم . موراکامی هم با ادبیات کهن ژاپن دمخور نبود ‌ ... به هیچ وجه . توی یه مصاحبش خوندم . 
פـریـر بانو
۲۶ تیر ۱۰:۳۷
این شعر خیلی خوبه هااا خیلی...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان