یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

Echo


دریافت


sina S.M
۳ نظر

امروز روزی عالی داشتم !

نمیدونم چرا . شاید چون شبشو با کاپشن خوابیدم ‌و روم لحاف کرسی انداختم . ازین لحافا که وزن یه سوسمار اوگاندایی دارن! 


شاید چون دستکش پوشیدم و تو مترو یخ نکردم . شاید چون اتللو رو سرانجام تمومش کردم بعد چهار روز . شاید چون موزیک جدیدم رو امروز فهمیدم چقدر دوستش دارم با اینکه معنیشو نمیفهمم . 


شاید چون سر کلاس قسر در رفتم و برخلاف سه جلسه قبلی دکمه پروجکتورو نزدم و یکی دیگه بجام زد ! 


شاید چون ماهی نبود . شاید چون آقای "کامنت" بهم دست داد اونم دوبار . شاید شاید شاید ... 


شاید چون مریم فمنیست رو امروز تو کلاس محل نذاشتیم بهش شاید چون علیرضا زد رو شونم و بهم گفت : ردیف اولو نگاه ... برای هر کدوم یه لقب ساختیم ‌.. 


گفتم لقب مریم چیه ؟ 


گفت بُته اَن ! 

.... 


رفتیم سلف . غذا گرچه خوب نبود و نارنج من خشک و بی آب بود و کره یادم رفته بود بردارم . ولی اون پسره که اسمشو نمیدونم کره خودشو پرت کرد برام ! 


رفتم دو ساعت کتابخونه و حسابی درس خوندم ... به کشتی (نفر اول کلاس بعد از "کامنت" دیوونه البته !) گفتم اون مدت رو چیکار کردی ؟ گفت با بوشهری مینروب بازی کردم ! ^^ 


خوشم اومد که وقتمو مفید تر گذروندم از کشتی و بوشهری که رفته بودن سایت . ولی من رفتم کتابخونه ! اونجا به طرز عجیبی همه چیز خوب پیش رفت . خوابم نمیومد . درس خوندم . 

دو ساعت و نیم بعد رفتم کلاس فیزیک . نمیدونم چرا از خواب بیهوش نشدم . همیشه این ساعت چاقو میزدی شیکمم خونم در نمیومد از بس خشک و خسته و چوب بودم . ولی رفتم فیزیک . کلاس ۱۲ نفره مان با ۶ نفر تشکیل شد . تنها کلاس فیزیکی در عمرم بود که از اول بسم الله تا آخرشو خوووب گوش دادم . حتی کلاس خصوصی هایی که برای کنکور رقتم این جوری نبودم . 


استاد مرد با سوادی هست . میگن بد نمره میده ... برای همین فقط ۱۲ نفر باش برداشتن . اما هر سوالی داشتم پرسیدم . درباره زندگی نامه دانشمندا ... و فیزیک فلسفه و این چرت و پرتا ... 


قشنگ معلوم بود دکترای فیزیک داره طرف . کمتر استادی رو دیده بودم که اینقدر رسمی باشه . خیلی صمیمی و حتی کمی شوخ طبع ولی رسمی رسمی رسمی . 


بعد با کشتی برگشتم .. تو راه کلی حرف زدیم . همیشه کشتی رو تحمل میکردم ولی اینبار اونقدر حرف زدم باش که تمومی نداشت .


زن و شوهری اومدن کنارمون نشستن (توی وسیله نقلیه ای که توش بودیم) و یه جورایی داشتن رابطه های عشقولانه برقرار میکردن . مرده دستای زنه رو یه طرز چندشی گرفته بود دستش . از چند زاویه مختلف به خانومه نگاه کردم . با توجه به اینکه اول من و کشتی اونجا نشسته بودیم . حق اینکارو داشتم یه جورایی . حتی از شیشه هم به قیافش نگاه کردم ! ^^ خداروشکر اون زنی نبود که باید باشه ! درسته ارایش دلفریبی داشت اما صورتی عجیب شبیه ماهی و چشمان وزغی داشت . البته هیچ بد نیست ... ولی مسلمن به مردی که دست هایش را چسبیده بود حسودی ام نمیشد ‌. حتی سعی کردم زن را دوست بدارم . 

وجودشان به صحبت های منو کشتی اندکی لطمه وارد نساخت . حتی شور و شوقش را برد بالا . خاطره آن حرامزاده ای را برای کشتی گفتم که در راه مدرسه به خانه یک کتابچه دعا را تحت عنوان نذری به من تعارف کرد و منم برداشتم و وقتی تقاضای پول کرد و من کتابچه را خیلی با احترام گوشه پیاده رو گذاشتم مرا چند فحش داد و من با نفرت بعد از آن روز فرمان زندگی ام را چرخواندم ... 

 


(تکه ای از نمایشنامه اتللو)


کشتی خاطرات مشابه و خنده دار دیگری گفت . از نیازمندانی که کشتی ازشان ترسیده و فرار کرده یا هرچه پول داشته کف دستشان گذاشته . 


کلا امروز روز خوبی بود . اگر میخواهید روزتان خوب باشد . با کاپشن بخوابید دستکش بدست کنید اتللو را در صبح همان روز تمام کنید و برای یکی از همکلاسی های دانشگاهتان که بعلت فمنیست بودن خیلی راحت با شما قطع رابطه کرده لقب "بته گه" را نسبت بدهید . در ضمن از کلاس فیزیک لذت ببرید و در کلاس های دیگر هم هر سوال خنده داری داشتید بپرسید ! زیرکانه ترین سوال هایم همان هایی بودن که بچه ها بیشتر بهشون خندیدن ... 

بچه هایی نادان ! ^^ 


+ آهنگی که گفتم بعلت حجم زیاد فقط اسمشو میذارم . هرکی خواست بره دانلود کنه . 

Beyond you - 40 Watt Sun

sina S.M
۱۴ نظر

داستانی کلاسیک در راه است

داستانی متفاوت . و نه چندان بلند . به سبک کلاسیک با فضایی از ژاپن باستان .

برای درک داستان باید بدانیم ژاپن در روزگاران قدیم به صورت کشوری متحد  نبوده و خاندان های مختلف بر بخش های مختلفی از آن حکم میراندند. حتی با وجود امپراطوری واحد ، این حکمرانان محلی بودند که قدرت را در حوزه خویش در دست داشتند .


خودم رو موظف دونستم خبرش رو قبل تر اعلام کنم . و اگر میشه بگین ترجیح میدین داستان دو تکه و در دو روز مجزا انتشار بیابه یا اینکه کلش رو با هم میخواین ؟ 


ببخشید این متن کمی حالت نامظم دارد علتش اینه که دارم با یک انگشت تایپ میکنم . باقی انگشت ها مزین به سس و تردیلا هستند ! 


+ محض اطلاع : داستان پس از جوگیری ناشی از خواندن نمایش نامه اتللو اثر شکسپیر نوشته شده . 


تکه ای کوتاه از داستان : 



تانچی بادبزن تشویش را میبندد . با فریاد ندیمه اش ، گورا  را صدا میزند : گورا ، لباس ملاقات با مرد عصبانی را بیاور .

هاشی تعجب میکند . از اینکه ملکه برای هر مناسبتی لباس خاص خود را دارد . از جایش بلند میشود .

تانچی : های سردار . مگر من اجازه برخواستن به تو دادم .

هاشی اضطراب گرفت . اولین کاری که کرد تعظیم سریع و خاشعانه ای بود . که ناگهان تانچی خندید و گفت :
با این شوخی میشود چهارمین بار . برو . از اتاق برو تا گورا نیامده و این وضع مضحک را ندیده .

هاشی : رفتار جالبی نبود ملکه . آن هم در این موقعیت حساس. شما را بعد از عصرانه در سرسرا ملاقات میکنم‌. 

sina S.M
۱۱ نظر

KILL BILL

قربونت بشم که نتونستی اینم حفظ کنی و کپیش کردی !

 یه دونه l آخرشو جا انداختی ^^ 

 

sina S.M
۱۳ نظر

Alan Walker - Alone




دریافت

sina S.M
۸ نظر

مای فِیوِریت شعرز !

(اینا بخش کوچکی از شعر هاییست که طی سالهای دبیرستان پیدا کردم.

نام شعرا رو ندارم بعضی هاشو . هرکدوم رو کنجکاو بودین در نت سرچ کنید

البته اکثر شعر ها تکه هایی پخش و پلا و بدون ترتیب از قصیده ایوان مدائنِ خاقانی هست که هر بیت اش رو که میشنوم کل بدنم میره روی ویبره . بماند ) 


ای آنکه به ملک خویش پاینده تویی 

در ظلمت شب صبح پراکنده تویی 


در های امید بر رخم بسته شده 

بگشای خدایا که گشاینده تویی 


***


بس پند که بود آنگه بر تاج سرش پیدا 

صد پند نو است اکنون در مغز سرش پنهان 


(اشاره داره به تاج انوشیروان که روش پندنامه حکاکی شده بود)


***


ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد 

خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد 


(مشاورمون وقتی اینو میخوند چشماش از اشک برق میزد)


*** 


آن قصر که جمشید در او جام گرفت 

آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت 


بهرام که گور میگرفتی همه عمر 

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت 


***


هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان 

ایوان مدائن را آیینه عبرت دان 

...


خود دجله چنان گرید صد دجله خون گویی 

کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان


...


از آتش حسرت بین بریان جگر دجله 

خود آب شنیدستی کاتش کندش مژگان 


...


یک ره ز لب دجله منزل به مداین کن


وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران


*** 

از ماه

لکه ای بر پنجره مانده است

از تمام آب های جهان

قطره ای بر گونه ی تو

و مرزها آنقدر نقاشیِ خدا را خط خطی کردند

که خونِ خشک شده، دیگر

نام یک رنگ است


از فیل ها

گردنبندی بر گردن هایمان

و از نهنگ

شامی مفصل بر میز...

فردا صبح

انسان به کوچه می آید

و درختان از ترس

پشتِ گنجشک ها پنهان می شوند


از مجموعه شعر «سطرها در تاریکی جا عوض می کنند» / {گروس عبدالملکیان}


sina S.M
۴ نظر

کسی میدونه اکانت گذر آنلاین چیه ؟؟؟

من برنده شدم یه اکانتش رو . 
۶۰ روزه 
sina S.M
۳ نظر

اون اهنگی که میخواستم حجمش زیاد بود ...

دارم میرم تئاتری که یکی از بازیگراش گوینده اول شخص یه برنامه رادیویی بود که هفته های اخر کنکور گوش میدادم ..‌ برنامه ۹۰ دقیقه ای که هروقت خیلی درس میخوندم به خودم جایزه میدادم 


تو تابستون تونستم از طریق کانال تلگرامش چند تا وویس ازش بگیرم ^^

با اون صدای رویاییش اسممو صدا میزد و میگفت داستانت رو خوندم و خوشم اومد و اینا (ذوق زدگی !!) 


حالا میخوام از نزدیک ببینمش ! 


sina S.M
۵ نظر

هشتک :/ پرچاقال

حس و حالش نیست متن بنویسم فقط یه سری سند رو میکنم این سری :/ 

( ادامه مطلب )

sina S.M
۱۲ نظر

واقعا تا جنون فاصله ای نیست از اونجا که توئی

عنوان :/ چی بگم والا ! 



آقا کیل بیل kill bill را ببینید . اصلا عمرتان را به هدر داده اید و این صوحبتا اگر ندیده اید :)) (شوخی کردم ‌... ولی فیلم خوبیه مخصوصا اگر آدم موسیقیایی ای هستید . چون تارانتینو خیلی دوست داره از موسیقی استفاده ابزاری ببره تو فیلم هاش .. )


امروز دانشگاهمون برف اومده بود چه برفی . فقط مخصوص گلوله پرتاب کردن و این صحبتا ... 


تجربیات جالبی کسب کردم ! خودم هم باورم نمیشه . مثلا سابقه نداشته من به دختری که نمیشناسمش گوله برف پرتاب کنم . 


بعد جالبه واکنشی نشون نداد فقط نگاه کرد . نه حراستی نه عکس گرفتنی نه داد و بیدادی نه حتی ذوق نمودنی ! 

بعد گلوله بعدی هم انداختم ‌.چند تاشون به هدف خورد.طرف داشت خیلی بامون راه میومد و اگر اون رفیقش هی چوب لای چرخ نمیذاشت درست حسابی برف بازی میکردیم.  کلا یه جور تلپاتی عجیبی بود ‌.. (بماند که من تنها نبودم و با دوست خارجیم بودم و اون بهم جرئت همچین کار غیر عادی ای رو داد !!) 


از کار های غیر عادی دیگری که کردیم خراب کردن سه عدد ادم برفی و گرفتن فیلم از این عمل شیطانی بود . ادم برفی هایی که با کلی ذوق و شوق ساخته بودن. :دی


چندین مورد مردم آزاری هم داشتیم . دوستم وانمود میکرد که میخواد منو با برف بزنه یه گوله بزرگ دستش میگرفت و پشت سرم میدوید . کار منم این بود که از زاویه مناسب به دختر ها نزدیک شوم و دوستم که گوله را میزند بخورد توی سر و صورتشان .. 

از ۴ باری که اینکارو انجام دادیم یک مورد موفق از آب در اومد و قشنگ کپه برف رو کوبید تو کله دختره . :)) 



sina S.M
۷ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان