یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

داستان زانو - قسمت ۱ از ۲

ترشحات زانویم دارند از زیر پوست هویدا میشوند. دکتر امروز زنگ زد و همانی را گفتم که ماه پیش گفتم . اول هر برج یک تماس با من میگیرد و این سوال ها را میپرسد.

 

: ترشحاتت زیاد شده ؟

: آیا دلت میخواد نظمش رو تغییر بدی ؟

 

طوری میپیچانمش که نفهمد این هفتمین روزی است که دیگر ترشحاتم را بیرون نمیکشم.
گور پدر نداشته اش. دکتر بهش می آید حرام زاده باشد. ولی خب ٬ فقط بهش می آید. اون برعکس آقای کاظمی رئیس آژانس است. کاظمی را تاحالا ندیده ام ولی از صدایش پشت تلفن معلوم است یک حرام زاده تمام عیار است.

دکتر را صد بار دیده ام ... ولی نمیگویم صد در صد حرام زاده است. خیلی لبخندش پلاستیکی است. این نشانه ای از حرام زاده بودن است. ولی کاظمی هیچ وقت لبخند نمیزند. حتی پلاستیکی اش را ... این ٬ خود حرامزادگیست ... نه نشانه اش.

سوفی رفته توی بالکن لخت شده. بهش میگویم بیاد اینطرف ... ولی گوش نمیکنه . البته کسی او را نمیبینه ... حتی اگر یه آدم واقعی بود هم کسی نمیدیدش چه برسه به سوفی که یه آدم واقعی نیست. اما خب خوبیت ندارد یک آدم توی جای نامناسب لخت شود. حتی اگر آن آدم واقعی نباشد.

 

sina S.M
۲۱ نظر

یک پست بلند و بالا پخ شد ... کابوس به واقعیت پیوست

shit 


لاقل بیایید عکس هاشو ببینید ... 


باید چند تا آهنگ گوش کنم تا افسردگی ناشی از این فاجعه از بین بره .... تا فردا فعلن خدافظ ... فقط بهتان بگویم پستی که قرار بود منتشر شود به حدی محشر و ناب بود که :( 


(در حین لود شدن یکی از اسکرین شات های فیلم tess در فضای جناب بیان ... جناب مرورگر کروم هنگ کرد) 







در اسکرین شات بالا میبینید که تس که سوار بر یک گاری است حاضر نیست به زندگی اشرافی روی آورد ... من دلیلش را میدانم ... علتش افسردگی ناشی از این است که یکی از پست هایش پخ شده ... 


حالا فاتحه ای میخوانیم برای تس ... و پست ... 



:: اگر اینجا تلگرام بود الان آن گیفه را میگذاشتم که شهاب حسینی دارد خودزنی میکند. :/


+ همراز اگر نمیخونی بگو تا من یکم راحت تر پست بذارم ... 

...

++ مامان داد زد : 

ای بابا ما باید کل روز درگیر تربیت این و اون باشیم ... 



 ۴ بچه دارد ... بابا هم جزوشان است !

sina S.M
۱۶ نظر

RIP dalton waren

اکنون در کلاس فیزیک نشستم .. ردیف آخر ..

میدونم استقبالی نمیشه از پست قبل .. چون اسپویل هست ... 

طی آخرین اخبار .. امروز شنبه است ..  اول آبان .. ماهی که حریر در آن بدنیا آمده .. آبان ماه عادت کردن است ... لاقل که در این ۱۲ سال تحصیل اینچنین بوده .... 

مجله داستان مهر ماه را نمیتوانم بخوانم ... هیچ کدامشان بلد نیستند داستان بنویسند .. اسم های بی سروته ایرانی .. جذابیت از دست رفته ... عادم هایی که همه جا روسری سرشان است مگر خلافش ثابت شود ...

واقعن مجله بهتری نیست که اسم داستان را یدک بکشد ؟؟؟؟؟
sina S.M
۷ نظر

Tess

خطر اسپویل (لوس شدن :دی! میدونم)

+ خطر حرص خوردن ... متن بدون ویرایش است !!


Tess فیلمی از رومن پولانسکی 


به خاطر پولانسکی بودنش دانلود کردم. ماه تلخ را دیده بودم و البته فکر میکردم این هم توی مایه های اون باشه ... ولی خب .. فیلم بر اساس یه رمان بود و عملن خیلی کارگردان در داستانش کاره ای نبوده... داستان از پیش نوشته شده بود..


۱۹۷۹

میخوام یکم بنویسم دربارش ... خیلی ناراحت میشم از چیز های قدیمی ... گذشته آنقدر افسرده کنندست که حد نداره . 

هر نشانه ای از گذشته .. ته دلمو خالی میکنه .. یک راهرو اداری که بعد از تعطیلی اداره سوت و کور شده .. یک اتاق قدیمی که صاحبش خیلی وقته اونو ترک کرده ... یک آهنگ که منو ببره تو زمان های قدیم ...این چه مرضیه دیگه ...  من ۲۰ سالم هم نشده .. ولی دیدن مجلاتی که مال ۴۰ سال پیش اند ... میتواند مرا به گریه بیندازد. 


حال .. یکی از غمناک ترین نشانه هایی که در گذشته بوده اند ... فیلم های قدیمی اند .. وقتی اسم بازیگر ها را سرچ میکنی و میبینی شبیه آنی که توی فیلم بوده اند نیستند .. این وضعیت میتواند بدتر شود .. وقتی آن فیلم قدیمی در یک فضای قرن ۱۹ امی و در حوالی ۱۸۰۰ میلادی نقل میشود .. گندش بزنند .. 


وقتی هیچ ارتباطی با فیلم نداری .. چه به لحاظ زمان ساخته شدن چه به لحاظ کشوری که تویش داستان میگذرد .....


همش بار غمناکی دارد .. غمش از آن نوع افسرده کننده ای است که باید گریه کرد تا تخلیه شد ..


در فیلم تس که بر اساس رمانه ولی خب هنر کارگردان مشهود تر از هنر نویسنده بود .. فضای رمانتیکی را شاهدیم که کمترین نوع تنش و اضطراب بر آن حکمفرماست .. مناظر بکر .. جنگل های سبز .. دشت های وسیع .. ساحلی که تا بی نهایت امتداد دارد .. و فضاهای مه آلود روستا های انگلستان. همه اینها مانع به وجود آمدن تنش در فیلم هستند ... 


 به اینها بوسه های پی در پی را هم اضافه کنید .. فیلم زیباست .. کلش زیباست .. حتی وقتی که بلا های متعددی نازل میشود .فرزند ناخواسته . عشق برباد رفته .. کار سنگین در مزرعه .. 

در فیلم تمام شخصیت ها آدم هایی دوست داشتنی و قابل درک اند. حتی مردی که توسط تس کشته میشود .. 


باز هم فیلم آنقدر ملایم پیش میرود که در نهایت .. وقتی در ۲۰ دقیقه نهایی ... شخصیت محبوب و پاکدامن و سختی کشیده (تس) تبدیل به یک قاتل میشود .. دلمان نمیخواهد باور کنیم ... مغز به طور ناخودآگاه همان جریان ملایم را پیش میگیرد .. با خود میگوید : اصلن به درک که قتلی رخ داده و پلیس دنبال تس است . خودم را اینطور دلداری دادم که انگلستان قرن ۱۹ جایی نیست که قاتل نتواند قسر در برود . در همین خوش فکری ها .. زمان میگذرد. دشت ها دریا ها بوسه ها و عمارت های چشم نواز دوباره می آیند ... اما . 

جایی که فیلم می ایستد .. تس و شوهرش فی مابین فرار از قانون .. به استون هنج میرسند ... دیالوگ های افسانه ای رد و بدل میشود .. بیننده فکر میکند فیلم در این سکانس آرام و عاشقانه به خوبی تمام میشود..


اما هنوز ۵ دقیقه ای مانده .. .. تس روی یکی از آن تخته سنگ های باستانی میخوابد .... و در اینجاست .. در گرگ و میش سپیده دم  .. که قانون همزمان با طلوع خورشید سر میرسد .. میگویند در سرتاسر کشور به دنبال اویند . 

و او را برای اعدام میبرند. 


تس به بدترین نوع ممکن به پایان میرسد.. یک پایان کاملن بسته ..  فیلمی که تمام بغض هایش را در لحظه آخر با هم میترکاند . یعنی همانجا که به علت اعدام ، دیگر تسی نیست .. 

و تا زمانی که تس بود میشد بغض ها را خورد .. 

باید باز هم ببینمش ... 






sina S.M
۷ نظر

گفتم شاید براتون جالب باشه!

sina S.M
۲۳ نظر

ایده ها

دیشب تنها و مغرور از کلاس برگشتم ... خیلی وقت بود اینطوری نبودم .. همیشه یکی را میچسباندم به خودم .. ولی این دفعه دیگر اعصابش را نداشتم .. 


با گام های بلند رفتم  

بخش بد ماجرا دو تا دانشجوی توی مترو بود ... که سادیسم جنسی داشتند و پسره دختره را نیشگون میگرفت و دختره جیغش میرفت بالا .... بیچاره ها تنها کاری که میتوانستند با هم بکنند همان بود .


بعد پسره گفت بیا بریم خونه داییم . البته مادر بزرگم با چاقو میکشتت 

😑😐


چند تا ایده داستانی دارم : 

خودکشی کاف، بعد از اینکه تلاشش برای دوست شدن با سردسته بچه های استخر بی نتیجه ماند و افسردگی سردسته بعد از شنیدن این خبر 


مردی که هر روز ترشحات اضافی زانویش را باید با سرنگ از بدن بیرون بکشد. اما یک روز صبح تصمیم میگیرد دیگر اینکار را نکند ... 


بازم هست ولی یادم نمیاد... باید یادداشتشان کنم 


دیشب توی خیابان به قیافه ها نگاه میکردم .. لعنتی ها .. حتی به تحصیل کرده ها هم نمی آمد که وبلاگ نویس باشند .... 

sina S.M
۱۷ نظر

خداحافظی موقت

چند نفر از دنبال کننده بودند که با دیدن این عنوان یه نفس راحت کشیدند ؟ 
جواب : خیلی ها 

خب ای بدخواهان .. ای دشمنان .. همانا برایتان خبر بدی دارم ... ایستگاه شدی رفت :/ 

قرار نیست کمترین نوع خدافظی دراینجا صورت بگیرد .... آنقدر اینجا خدافظی کرده ام که دیگر خز شده داوش ..... 

فقط فوبیای این را دارم که دیگر حرفی نماند که اینجا نگفته باشم ... هییییی 

یه سری اتفاق دیروز رخ داد که فقط میشود در وبلاگ درباره شان گفت : 
 
ح آمد زد روی شانه ام و گفت : یه چیزی هست که باید ببینی سینا ... 
بعد گوشی اش را در آورد و رفت تلگرام را باز کرد ..

ما توی دانشگاه برای رشته خودمان یه گروه باز کردیم با ۴۰ نفر عضو ... دختر هم توش هست 

بعد ح .. اومد و صفحه پی ویشو با فاطمه باز ‌کرد .... تعجبم اونجا بود که با حجم عظیم چت ها مواجه شدم ... گفتم : لاس زدی ها حسابی :/ 

گفت آره میدونم .. حالا ببین چی میخوام بت نشون بدم :/ 

رفت بخشی از چت رو نشونم داد که دختره گفته بود 

ما (منظورش گروه ۳ نفره ای از دختر ها بود که با هم رفیق بودن) از این ۵ نفر بدمون میاد : 

۱. فلانی 
۲. بهمانی 
۳.بیثاری 
۴.بیجاری 
۵. سیناییییی

😐
:|
|:

در واقع این لیست شامل بچه های معروف کلاس بود .. البته ح هم معروف بود

در این فکر بودم که بروم و با این ۴ نفر گروهی تشکیل دهیم و واقعن به فاطمه بفهمانیم مفهوم بد اومدن از کسی یعنی چه !!
من به ح گفتم : حالا چرا با این چادریه اینقد جدی ارتباطتتو حفظ کردی ؟! (به چادری ها برنخورد ها :/ منظورم این بود که چرا ح میخواهد دختر مردم را وقتش را بگیرد و اینها ) 

گفت : من میخوام از طریق این ، به دوستش ل برسم .... 

در واقع ح بچه مثبت ترین آدم اونجا بود ... این فاز عاشقانه ای که در هفته سوم رفتن به دانشگاه نصیبش شده بود را نمیتوانستم باور کنم :/ 

بعد بهش گفتم عکس تلگرام ل روتوش شده و تو از نزدیک ندیدیش باو .. دختره جوش جوشیه :/ یه عینک کائوچویی هم میزنه سر کلاس :)

طولی نکشید که به حرفم رسید :)) حالا نمیدونم هنوز پای حرفش هست یا نه ... باد آورده رو باد میبره .. 

راستی نیش رو زمین نمیمونه (چ ربطی داشت؟)
sina S.M
۲۰ نظر

یک سکوت و یک احترام بر باد رفته

راستی مثل کنکور .. 

حرفم را قورت میدهم ... چون موج سنگینی از افسردگی و کسالت از جانب او بهم برخورد میکند ..

آمدم دوباره جمله ام را بگویم .. 

آره مثل کنکو .. عع 

قیافه اش را نگاه میکنم .. تیری زهر آهگین را میبینم که بر صورتش نشسته .. حالت قبل از تشنج .. درد .. عاری از قدرت بغض کردن ..

اما هنوز میتواند حرف بزند : 

... اسمش رو نبر ... 

سکوتی ده ثانیه ای بینمان شکل میگیرد .. سکوتی غیر مقدس .. سکوتی حرامزاده وار .. 


آن کلمه .. در ذهن هردویمان .. به صورت یک زن مسخ میشود .. و در فی مابین آن سکوت .. هر دو ما ، در تخیل خویش ، به او تجاوز میکنیم ... 


این سکوت با همه سکوت ها فرق دارد ... مخصوص کنکور ۹۵ .. پدیده ای بس منحصر به فرد.. در این سکوت هر چه رد و بدل میشود .. از سوالات غیر قابل حل شیمی .. تا گندی که در قلمچی رخ داد .. 

هر چه که غیر قابل توصیف است .. از جوانی بر باد رفته .. تا .. 

هرچه هست ... در این سکوت همه چیز معنا دارد .... 

به جز یک چیز که در بقیه سکوت ها هست .. اما در این یکی نیست ... 

...احترام ...


+ مهنا هنوز میای اینجا ؟! 

sina S.M
۸ نظر

یک عدد جوگیر که Taxi Driver را دیده :)

عاخه خیلی بد است آدم یک فیلم را دانلود کند که تویش صحنه های خونبارش سانسور شده :/ 

عاخه خیلی بد است آدم یک فیلم را دانلود کند بعد در ازای ضربه ای که به حجم اینترنتش خورده بیاید و هیچی نگوید درباره ی فیلم :/

عاخه خیلی بد است که ... امممم آهان .. خیلی بد است کلن آدم یک فیلم را برود دانلود کند :! کلن در دید من دانلود فیلم همانقدر ضربه به روحیه میزند که موتور دیزل کامیون به محیط زیست :/ اصلن آدم دودکش کامیون را که میبیند با خودش میگوید : بیا .. بعد میگن چرا لایه اوزون سوراخ شده ... اصلن اگر بشر در کل دوران حکومتش یک کامیون بیشتر نمیساخت ... همان یه دانه کافی بود برای سوراخ کردن لایه اوزون ... بعضی وقتا که توی جاده کامیون از کنارمان رد میشود و دودش از لای درز شیشه ماشین می آید و حس تریاک کشیدن بهم دست میدهد... آن موقع است که با خودم میگویم ... چرا بشر تا الان تونسته دوام بیاورد ؟؟ چرا این دود سمی که هر روز میلیون ها تن از آن وارد هوا میشود ٬ تابحال کلکمان را نکنده ؟؟ چرا دود کامیون کره زمین را از حیات خالی نمیکند واقعن ؟؟؟ 


خب انگار از موضوع اصلی منحرف شدیم :/ قرار شد یه پست بدون متن باشد .. چه وضعشه ؟ جلوی خودتو بگیر باو (خنده الکی !) 

با توجه به گند و کثافت کاری هایی که اخیرن در وبلاگ پیش آمده ... با یک پست سمعی بصری آمدیم خدمتتان که خلاصه بشوره ببره (!!)


واقعن اگر تاکسی درایور را مثل من خز بازی در اورده اید و ندیده اید پیشنهاد میکنم با اولین اینترنتی که آمد دستتان دانلودش کنید. یعنی با دیتای موبایل شده حتی ! 


چه معنی دارد آدم برای سخنرانی کسی که قرار است ترورش کند دست بزند ؟! اونم توی شرایطی که هیشکی به آدم نگاه نمیکنه و دست نزدن موجب جلب توجه نیست ! خب این نشانه ی روانی بودن ایشان نیست ؟ روانی ... یا دیوانه .. یا هرچی ... 


سعی کردم تو اسکرین شات هام زیر نویس معلوم نباشه ... ۷۰ درصد ایرانی ها فیلم را با زیر نویس فارسی میبینند ... اما باز هم خجالت داره به نظرم :/ 

ولی سه تا عکس بعدی اتفاقن برعکس ٬ میخواستم زیر نویسش بیفته :)


مراجعه شود به ادامه مطلب ... چون خیلی screen shot ها زیاد و خز است و اینها :|


sina S.M
۱۳ نظر

خائن کشف شد .. جو دالتون

خائن همانی بود که فکر کردم :/ 

به پست قبلی نه .. قبلیش نگاه کنید ... 

در ضمن رمز عوض شد.. آنهایی که رمز داشتند درخواست بدن اگر میخوان نظرات بامزه زیر پست را ببینند ..

درضمن همه میتونن در خواست بدن به جز دهن لق ها . 😂

واقعن ریدمان شده توی پست ها :/ تقصیر دالتون هست و اینا :)


+ اضافات افزوده شده به پست رمز دار را از دست ندهید .. آپ تو دیت ! 
دالتون وارن افسانه ای

sina S.M
۵ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان