یک وبلاگ آزاد ! هر انتقادی به جاست.

یک پست معمولی٬ روزی که گذشت :)

سلام ... 


اول از همه اینکه ناشناس جان اگر جواب کاملی میخواهی باید بگم فعلن سرم شلوغه. امروز از ساعت ۶ و نیم راه افتادم و ساعت پنج و نیم رسیدم خونه ... فردا هم برای یک ساعت کلاس باید مسیر طولانی ای رو برم که اصلن نمیصرفه به رفتنش ... ببخشید یکم بداخلاقم :دی 



امروز توی راه برگشت برنامم بود که توی مترو بخوابم. ... ولی یکی از قشنگ ترین اتفاقای زندگیم افتاد ! من و دو تا امیر حسین و پویا ... با هم رفتیم و ۶ تا صندلی های مترو رو اشغال کردیم که البته یه نفر غریبه هم اونجا افتاده بود از بد شانسیش ...


آقا بحث با آمریکا شروع شد... موضوع مورد علاقه ی من ! 

امیر حسین از سیستم انتخابات اونجا تعجبش برده بود و اینکه هر ایالت جداگونه رای گیری داره و اینا ... :دی

بعد اون یکی امیر حسین گفت : ایران سیستمش چجوریه ؟ ایالتیه ؟ ... منم گفتم که ایران اونقدر همه جاش یکپارچه است که الان قشم .. بعنوان بزرگترین جزیره ی غیر مستقل جهان شناخته شده ! 


این شاید عنوان دهن پر کنی باشه و مایه افتخار به نظر بیاد ! ولی وقتی در قضیه ریز میشیم... میفهمیم معنیش اینه که هر جزیره ای به بزرگی قشم بوده .. تو سراسر جهان .. الان یه مدیریت مستقل برای خودش داشته ..(نه اینکه لزومن کشور جدایی باشه .. ولی خب یه جور ایالت جدا !) 


مثلن جزیره ی سیسیل که برای ایتالیاست . بخش از این کشوره .. ولی خیلی بیشتر از اینها مستقله و شورای خاص خودش رو داره و اینا !


بعد پویا بحث رو کشوند به مسائل آته ایستی و من اصلن خوشم نیومد ... چون اونجا تقرین توی شعاع ۵ متری مترو ... شنونده ای نبود که به حرفای ما گوش نده .. به جز چند نفری که هدفون داشتند البته ..

 منم بهش گفتم اینجا آمریکا نیست که اینقدر راحت داری نظراتت رو داد میزنی ..

بعد گفت : مگه اینجا کجاس ؟؟ 


گفتم : اینجا ایرانه عزیزم :)) 


خلاصه .. به ایستگاه قفت۴ل که رسیدیدم اون غریبه برگشت گفت : شما هم اینجا پیاده میشین ؟

ما : نه ...

اون غریبه هه با حالت پوکر فیس از جاش پاشد و از قطار رفت بیرون ... بعد همه هر و کر راه انداختیم که بابا مخ طرف رو خوردیم با این حرفا و این الان میره خودکشی میکنه (چون توی حرفامون زیاد درباره ی هدف خلقت و اینا هم حرف زدیم !) 


بعد چیز جالب اینکه برای هم سن و سالام نظریه داروین یه چیز غیر عادی بود ! امیر حسین گفت : خاک تو سرت که فکر میکنی ما از نسل میمون ها هستیم ... 


واقعن چی باید گفت ؟ منم جمله داروین رو تحویلش دادم که میگه : اگر ما بدنمون از جنس طلا و نقره بود ... شاید آنوقت ربطی به حیوانات نداشتیم .. ولی ما هم مثل ها گوشت و پوست و رگ داریم .. 


بعد امیر حسین اصلن سرش رو برد اونطرف :دی 

کلن یه بحث قرن ۲۱ امی خوب بود .. ۴ نفر با ۴ عقیده ی متفاوت ! و همینکه شعور بحث با هم رو داشتیم و شبیه این افغانیا که روی آنتن زنده کتک کاری میکنن نبودیم٬ خودش یعنی میشه امیدوار بود به آینده ی زبان فارسی ! :دی 


sina S.M
۹ نظر

nobody has more respect for women than i do

از اظهارات جناب ترامپ ۷۰ ساله است در مناظره ی اخیر ! 


کسی که ۱۱ سال پیش یعنی در ۵۹ سالگی خیلی راحت گفت : 

اگر یه ستاره باشی میتونی هر غلطی روی یه زن انجام بدی ! 


و حالا میخواد رئیس جمهور آمریکا بشه ! الحق که نوش جانش اگر بشود. چون کمتر کسی در ۵۹ سالگی آنقدر ذخیره برایش مانده که بخواهد درباره ی زن ها فکر کند چه برسد بخواهد آن جملات شهوانی را درباره شان بگوید :/ 


.

..

...

....


فکر نمیکردم یکی از ابله ترین خواننده هایم را در جریان پست قبلی از دست بدهم. کسی که حاضر نشد بگوید مرد است یا زن ! بعد از من رمز میخواست. 

این است که میگویم ما ایرانی ها ترشی نخوریم یه لیته ای میندازیم بیرون ... والا ... 


این را کمتر کسی نشنیده : 

لینک دانلود : دریافت

...


خب داشتم میگفتم ... 


داریم با جناب معلم زبانمان مناظره را تحلیل میکنیم. جمله به جمله و اینها ...

و من نگران پنج شنبه ی هفته ی بعدم که قرار است مناظره را کار کنیم و قطعن به آن بخش های جنسی اش میرسیم. تا بحال به شکل آکادمیک وارد این مسائل نشده بودم. حالا باید یه جوری این بخش را بپیچم ... ولی این را هم بپیچم با اختلاف زمانی ۷ دقیقه بعدش ٬ دوباره ترامپ شروع میکند درباره گذشته جنسی بیل کلینتون وراجی کند و من آنجا را هم باید بپیچم اللخصوص آن فعلی که ترامپ به کار میبرد درباره ی عملی که کلینتون روی یک بچه ۱۲ ساله انجام داده ... فعلی که آنقدر بد است که خود گوگل حالیش است به خدا :( 


××××


راستی اگر هم طرفدار آهنگ غربی هستید و گناه نمیدانید که در این ایام محرم گوش کنید ... این هم بد نیست .. تو فضای دهات های آمریکاییه .. درباره ی ماجرای یه قتله .. لیریکش رو بخونید اگر خواستید و اگر فهمیدید برا ما هم تعریف کنید. (عادت بدیه که به خودم میگم ما ! من خیلی خود پرست هستم به لحاظ لفظی حداقل ... همشم به خاطر تعاریف مدیر و معلم و ناظمه توی دوران کودکی ... که میگفتن بابا تو چقد خفنی ... حالا اومدیم بین یه سری که منو ندیده میگن : تو هیچ پخی نیستی ! هیییییییییی ) 



نام آهنگ carolina drama  (: 
از کاورش میشه فهمید چه محتوای غمناکی داره ! 

مخصوصن وقتی اون قرمزی روی شیشه شیر به خون مربوط میشه ... 




لینک دانلود : دریافت


راستی چرا ایرانی های خارج از کشور نمیان به وبلاگ ها سر بزنن ؟ مام ازشون چارتا سوال بپرسیم. خیر سرمون ... اه ... گندشون بزنن. من اگر برم خارج کلی توی بیان چرخ میزنم. علت اینکه توی بلاگفا چرخ نمیزنم هم اینه که بوی خرمالوی گندیده میده ...

sina S.M
۲۰ نظر

پاتریک بهاریان

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
sina S.M

مناظره انتخاباتی عی که پوکوند !!

این مناظره تنها مناظره ای بود که من واو به واوشو دیدم و گوش دادم ! (البته نه به زبون انگلیسی !‌ :دی) البته الانم داره انگلیسیش با کیفیت ۷۲۰ دانلود میشه تا بتونم ازش در یادگیری زبان سود ببرم و اینکه دوبله فارسیش خدائیش یه چیزی در حد ریدمان بود (: 


ترامپ یه سره به رقیب از راه به در شده ی کلینتون اشاره میکرد (سندرز) و یه جمله ی سندرزو در دفعات متمادی بیش از ۱۰ بار تکرار کرد. اون جمله هم این بود که کلینتون قوه تشخیص نداره. 


بهرحال مناظره فانی بود. خیلی جاهاش قهقهه بود که از دهن من میریخت روی مانیتور ...  

 مقایسه فیگور ها ٬ بادی لنگوییج و مواضع کلینتون نسبت به ترامپ ... 

ترامپ خیلی راحت بحث های تخصصی ای رو که نیازمند سواد حقوقی و اینا بود رو میکشوند به یه سری بحث بچگونه که درکش برای هر کسی راحت بود. انگار دقیقن یک شومن بود .. که شاید روش موثری هم باشه. 

یاد مسابقه استندآپ کمدی بین مهران غفوریان و اون یارو سیبیلو عینکیه افتادم ... که با وجود پیام داشتن استند آپ کمدیش و کلی دستک دنبک و اتو کشیده بودن و اینا ولی مردم همه به غفوریان که دلقک بازی در اورد رای دادند. 


الانم میترسم مردم آمریکا به ترامپ رای بدن. فقط به خاطر شخصیت بامزه اش. به خاطر قول های رویایی اش. به خاطر تیکه هایی که به کلینتون و دو تا مجری مینداخت ! 

ایشان اصلن معلوم نیست برنامش چیه ... درباره ی یه چیزای بنیادی ای نظر های رادیکال میده که انگار قراره پادشاه آمریکا بشه نه رئیس جمهورش ! 


و مساله جالب توجه دیگه ... اولین سوالی که مجری برنامه از ترامپ کرد (در رابطه با ویدئوی ۱۱ سال پیش که توش ترامپ سخنان جنسی و ضد زن زده بود ) ترامپ خیلی غیر ماهرانه و کاملن کشکی مساله رو به داعش ربط داد و در واقع فحش های جنسی اش رو با این جمله توجیح کرد : من داعش رو نابود میکنم . 


البته تاکید ماهرانه اش روی این جمله هم جای بحث دارد. ولی بهرحال میتواند هرچی آدم تحصیل کرده هست را متوجه کند که ایشان یه تخته اش کم است . لذا دعا میکنم لاقل اکثر رای دهنده ها تحصیل کرده باشند. ( همانطور که مجریان مناظره هم تحصیل کرده بودند و هی زیر پوستی از هیلاری کلینتون دفاع میکردند و البته این موضوع از چشم دونالد مخفی نماند و اینجا خداییش دلم به حال ترامپ سوخت.) 

مناظره بعدی حتمن بیشتر میترکونه و من امیدوارم لاقل اون رو بتونم به شکل آنلاین ببینم و نرم دانلود کنم :/ 

این مناظره توی توئیتر با هشتگ debate بازخورد داشته و تعداد هشتگ ها از ۱۷ میلیون گذشته که توی تاریخ توئیتر رکورد محسوب میشه! 


باید دید مردم آمریکا چه تصمیمی میگیرن. اصلن احتمالش هست یه دعوایی هم بشه این وسط . . . چون مناظره دیشب به طرز وحشیانه ای درگیری لفظی وجود داشت بین طرفین و حتی میتونستم ببینم که هیلاری داره توی دلش فحش خوار مادر میده به ترامپ ولی همچنان لبخند پلاستیکیشو حفظ میکرد. 


و حق با ترامپ بود که گفت سرسختی هیلاری قابل ستایشه هرچند با مسیرش مخالفم . . . 


به علت حساسیت این موضوع نظرات تاییدی اند. پس بدانید چی مینویسید. :) 


پ ن : 


وقتی اسم یه نفر اومد و طرف سر و کلش پیدا شد بعضی ها یه طوری میگن : حلال زاده است.  ... که انگار بقیه که موقع گفته شدن اسمشون سرشون بند بوده و نتونستن حضور بیابند خدایی ناکرده حرومزاده بودن ... این است که میگم فرهنگ ایرانی ترشی نخوره یه چیزی میشه. :( 

sina S.M
۱۸ نظر

کرگدن را باید خواند :)

نمایشنامه کرگردن (!) یک چیز سبکی است (به لحاظه فیزیکی و تعداد صفحات !) اما پر مغز. در آن خبری از توصیف فضا و این قرطی بازی ها نیست. چون یک نمایشنامه است. من اینطوری بیشتر خوشم می آید. چون توصیف یکم سخت است ... و داستان را خمیازه آور میکند. 

در پست قبلی (که استقبالی هم نشد!) گفتم که شاید بخش مورد علاقه ام از این نمایشنامه را تایپ کنم تا لاقل اگر کرگدن را تا آخر عمر نخواندید. این بخشش را از دست ندهید. باشد که دسته گاری شوید. 

البته منظورم از تایپ این بود که عکس بگیرم از صفحات. :) 



اما این بخش کوتاه...که کمی جلوتر رخ میدهد. زمانی که دیزی ... دارد کم کم تبدیل به کرگدن میشود. و خیلی آرام آرام تفکرات کرگدنی اش نمایان میشود و با حرف های انسان دوستانه ی برانژه شروع به مخالفت میکند.

برانژه به دیزی میگوید که از آنجا که ما تنها انسان های باقی مانده هستیم و همه کرگدن شده اند. باید تصمیم به احیای بشریت بگیریم. 


٬٬٬٬٬
- گوش کن دیزی . ما میتونیم یه کاری بکنیم. ما بچه دار میشیم. بچه هامونم بچه دار میشن ٬ وقت زیادی میبره اما با همین کار ما میتونیم بشریت رو دوباره احیا کنیم. 

- بشریت رو احیا کنیم ؟

- ما آدم و حوا میشیم.

- اونوقت ها ... آدم و حوا خیلی شهامت داشتن.

- ما هم میتونیم شهامت داشته باشیم. شهامت زیادی هم نمیخواد.خودش درست میشه با زمان ٬ صبر و حوصله میخواد. 

- به چه درد میخوره ؟ 

- چرا. چرا. کمی شهامت. فقط یه خورده.

-من نمیخوام بچه دار بشم. کسلم میکنه.

- پس چه جوری میخوای دنبا رو نجات بدی ؟

- اصلا چرا نجاتش بدیم ؟ نجات برای چی ؟ 

- عجب سوالی .. محض خاطر من این کارو بکن. دنیا رو نجات بدیم. 

- شاید این خود ماییم که احتیاج داریم نجاتمون بدن. شاید ما غیر طبیعی هستیم. 

- داری مزخرف میگی دیزی ... تب کرده ای. 



sina S.M
۱۳ نظر

الی بیدار شد.

عنوان ٬ نام داستانی است که در ادامه مطلب نوشتم. داستانی که عاشقش هستم. در حالی که ناقص ترین داستانیه که تا بحال توسط من نوشته شده ! 

اطلاعات قبلی در مورد داستان : 


داستان سعی شده خیلی غیر بومی نباشد گاها ناچار شدم از اسامی خارجکی استفاده کنم ولی محیط به هیچ وجه غربی نیست. این را وقتی میفهمید که میبینید با یک داستان صد در صد رویایی مواجه اید. یعنی قرار نیست از کوچه های پاریس حرف بزنیم یا باغ های گیلاس نیشابور و فست فود های تگزاس. یا حتی در باره ی اداره های شبیه به هم ژاپن (!)‌ و مردمان خشک و لائیک اکثر داستان های غربی 


اخطار جدی اینکه داستان خیلی طولانی است. اگر مردش نیستید نخوانید. اگر زنش هستید حالا میتوانید یه ناخنکی بزنید. چون زنها خوب بلدند خط اول و آخر را بخوانند و بگویند ما کل داستان را خوانده ایم ( مامان خودم همینطوری تشریف دارن!) 


اخطار بعدی اینکه داستان خیلی کودکانه و شاید غیر قابل باور است. شاید به راحتی تویش تناقض یافتید. که البته داستانم با تناقض هایش است که عاشقشم ... 


داستان جهت تسهیل در خواندن پارت بندی شده. گاهی توسط نقاشی های ونگوگ گاهی توسط چند سطر ویرگول ... 


+ نمایشنامه کرگدن را امروز صبح در مترو تمامش را خواندم. این تنها شاهکار ادبی ای است که بعد از کنکور خوانده ام. شاهکار یعنی یه چیز دهن پر کن. ... خب چه چیز دهن پر کن تر از داستانی که تویش همه مردم تبدیل به کرگدن میشوند ؟ 


 بخشی که عاشق آن شدم گفت و گوی برانژه و معشوقه همکارش ٬ دیزی٬ است. برانژه سعی دارد در جهت کمک به مردم (که همه تبدیل به کرگدن شده اند) گام بردارد ولی دیزی میگوید چرا همش سعی داری به دیگران کمک کنی و دردمند دیگران باشی... زندگی خودت رو بچسب و اینا! شاید بعدن کلش رو تایپ کردم از روی کتاب ! (اوژن یونسکو جان نمیدانم زنده ای یا نه ولی با اجازه و این حرفا)  //// همین الان تحقیق نمودم و دیدم ایشان در ۱۹۹۴ رحلت کرده اند. :( یعنی دو سال بعد از ساخته شدن فیلم معرکه bittermoon پولانسکی)



+ نقاشی ها از ونسان ونگوگ 


sina S.M
۱۰ نظر

میکروبلاگ موقت : حرام زاده ها

گاهی وقت ها هست که فکر میکنی همه چیز درست است اما یکهو میفهمی تا الان داشتی تحمل میشدی .. 

یک خوبی آدم های رک این است که هیچ وقت تو را تحمل نمیکنند. اگر بد بودی. همان اول به تو میگویند. 


اما رک بودن همانقدر که منفور است.. کار شجاعانه ای هم هست که هرکسی عرضه اش را ندارد. 


مسلم است که نمیخواهم وارد بازی های عجیب و غریب بشوم. فقط بگویم اینکه طرز نوشتن یک نفر را دوست بداری ولی شخصیتش را که منشا تمام آن نوشته هاست. زیر سوال ببری. با نوع جدیدی از حرام زادگی آشنا میشویم .. 


پ ن : شاید این بالایی هارو بعدن با یه چیز دیگه جایگزین کنم



+فایل صوتی مزاحم تلفنی از حاجی *** لند رو گوش دادم .. دختره چه چیز هایی که نمیشنید بعد تهش میگفت : بفرمایید آقای محترم. آخرش هم گفت : خیلی از صحبت باتون مستفیض شدم .. 

اصن معلوم بود دختره دنبال دوست میگشته ولی نمیدونست گیر دو تا مزاحم بیفته که فقط دلشون میخواد فحاشی کنن. دلم برای دختره احمق سوخت خخخ

+ استرس میگیرم وقتی این اهنگو گوش میدم.. تنها گناهش این بود که مصادف شد با روزهای اول دانشگاه.. یعنی اینطوری است که یک آهنگ به فنا میرود

sina S.M
۸ نظر

نقطه ضعف هایی که از فرط بزرگی دیگر نقطه نیستند

یه عاقایی فیلم های رومن پولانسکی رو بهم معرفی کرد. آخرم مجبور شدم یکیشو دانلود کنم. تو این دنیا نمیشه به مردم اعتماد کرد و ازشون دستی فیلم خواست. مثلن برم همونجا که قبلن ازش فیلم میگرفتم بهش بگم از پولانسکی برام فیلم بریز. ممکنه که یارو فکر کنه من ماموری چیزی هستم و ردم کنه دنبال نخود سیا. 

میتونمم از دشمنم بگیرم. دشمن جان خیلی تنبل تشریف دارند. و فقط یه فیلم از پولانسکی داشت. حاضر نشد برای فردا قرار بذاریم. چون اصولن محل قرار خیلی از خونش (شهرک غرب) دور بود. و اگر میخواستم قبول کنم همونجایی برم که ایشون میخواست.. باید میرفتیم یه جا که کلی آدم توی هم لولیدن به بهونه ی مثلن دیدن گالری هنرمندان یا مثلن خرید از پاساژ ... و کلن از این محیط ها خوشم نمیاد و هی سعی میکنم زودتر از اونجا بیام بیرون که در اون صورت دشمنم خیلی ناراحت میشه و منم نمیتونم بعدن از کلکسیون فیلمش استفاده کنم :(

دشمن گرامی باید یه سال پشت کنکور بمونه و وقتی براش از خاطراتی که توی سه روز دانشگاه رفتن نصیبم شده بود تعریف میکردم کلی نگاه از بالا به پایین داشتم بهش :) بیچاره  (اونقدری بدشانس هستم که بعدن همین کلمه ی بیچاره عین بومرنگ برگرده بخوره توی پیشونیم) 


منو باش فکر کرده بودم توی روز اول دانشگاه کلی دوست پیدا کردم. اما همونا پیوستن به یک گروه بزرگتر از بچه ها و منم به ناچار باید به اون گروه میپیوستم. یه اکیپ تشکیل دادن که هی درباره ی دخترای دانشگاه هر و کر راه میندازن ... یه پسره هست عرفان ... امیدوارم اسمشو کمتر بعدن به کار ببرم. ازش بیذارم !


از منطقه ۳ پاشده اومده ... با رتبه ی زیر هشتصد (آدم باید خیلی حروم زاده باشه اگر بخواد بره تمام عرفانایی که رتبه های زیر هشتصد منطقه ۳ دارن رو چک کنه و از من حق السکوت بخواد) 


پسره داهاتیه ولی تیپ میزنه ... ابروهاشو کوتاه کرده و مدل داده ... میشه گفت تازه به دوران رسیده. کسی که اونقدر از اینکه شهرستانی بودنش لو بره میترسه که حتی بله و خیر هم نمیگه ... هی با تکون دادن اون سر دوزاری لامصبش جواب میده. خیلی از خودم بدم اومد که روز اول مکالمه رو باش شروع کردم و از اون گرداب گیجی و خاک بر سری ای که توش افتاده بود نجاتش دادم و بهش گفتم مثلن باید این کارو انجام بده و فلان کلاس اینجاسو و اینا. کاش میتونستم از روی قیافه ی تیغ انداختش بفهمم که تازه به دوران رسیدس و نباید بهش کمک کرد. 


خدایی یکی دوبار نزدیک بود تو صورتش این جمله رو تف کنم که : با من مشکلی داری ؟! 

چون هربار منو با دوستم میبینه خیلی گرم میگیره با دوستم و بهش دست میده و انگار من نامرئی ام .. منم مثلن بعدش باید از یه سوراخ موش بیام بیرون و بزنم رو شونش و بگم : راستی منم هستم ها ... سلام .


کلن این جور اتفاقا برام خیلی مهمه . فکر کنم دارم میفتم توی چاه افسردگی ! وقتی نیم ساعت توی بوفه بوگندوی دانشگاه نشسته بودیم و بقیه داشتند از این انتظار لذت میبردند و من داشتم اوق میزدم و گهگاهی موبایلم رو چک میکردم. با خودم گفتم : شاید من مریضم ... من بلد نیستم توی این شرایط استرس زا زنده بمونم. 

انشالا که درست میشم :دی اما اگر این درست شدن به معنی این باشه که دیگه نتونم بنویسم چی ؟! اگر بتونم به شرایط ٬ جوری نگاه کنم که نتونن منو آزار بدن ... اون وقت درباره ی چی بنویسم. اونوقت ایده هامو از کجا بیارم. البته یه حسی درونم میگه : گور بابای نوشتن. مثل آدم زندگی کن و دوزار هم ننویس. ولی خب ... این تغییر اونقدر برام هولناک مینمایه (!) که ترجیح میدم این بهونه همیشه توی جیبم باشه ... یعنی بهونه ی عوض نشدنم این باشه که دید و منطق نویسندگی رو از دست بدم. 


(میدونم نتیجه ی این درد و دل خودش یه درد دیگه ایجاد میکنه (رجوع شود به پست قبل) ... ولی خب باید درد کشید تا آدم شد :( پس هر قضاوتی که دوست دارید بکنید .. والا


فکر کنم این موج افسردگی که این روزا منو گرفته بیشتر به خاطر محیطی باشه که ازش برای رفتن به دانشگاه استفاده میکنم. مترو . یه جورهایی به طور ناخودآگاه انرژی منفی اونجا رو جذب میکنم. غم های الکی سر مسائل الکی میاد سراغم. یه روز در میون فاز شاد و ناراحت دارم. ولی توی روز های شاد هم آخرش فاز ناراحت بر میدارم ... گه توش) 

sina S.M
۱۴ نظر

وبلاگ همچنان زنده و سر حال

خود سانسوری ... همیشه حاصل دیگر سانسوری است. 

ما دائم در حال محدود کردن دوروبری هایمان هستیم. دائم به آنها گیر میدهیم. طوری نگاهشان میکنیم که بفهمند باید این بخش از وجودشان را پنهان کنند. ببرند پشت پرده ای جایی قایم کنند. 


خودسانسوری ... اجتناب ناپذیر است. حتی ضروری مینماید. و این پدیده از وقتی شروع شد که برای دستشویی ها ٬ در ساختند. 

ما همیشه باید بخشی از خودمان ٬ فقط برای خودمان باشد. 

همیشه بزرگترین بلا ٬ همان بلایی است که وقتی برای نزدیک ترین انسان های زندگی ات تعریف میکنی. فقط بهت پوزخند میزنند و میگویند این چیز ها را نمیگفتی بهتر بود. همان است. همانی که باید با خودت به گور ببری . همانی که فقط خودت میدانی ... نه حتی خود دوران پیری ات ... بلکه خود الانت. فقط و فقط یک نفر هست که میتوانی باهاش درد دل کنی ٬ از هرچه دلت میخواهد بنالی و بعد در آخر مجبور نباشی به کسی جواب پس بدهی . آن یک نفر خودت هستی ...

میتوانی در درد و دل هایی که با خودت داری ٬ از کسانی که با آنها پیمان و عهد بسته ای گلایه کنی . عهد و پیمان ها را بشکنی ... به آن ها ایراد وارد سازی و از تمام زوایا او را زیر سوال ببری ... به پدر و مادرشان فحش دهی همینطور الکی ... پا را فراتر نهی ... تمام حرف هایی که نمیتوانی بزنی را به آن شخص بزنی .. ولی فقط توی ذهنت. و با خودت بگوییی .. 


ببین .. درباره ات چه فکر میکنم. 

ببین که نمیتوانی حرفی بزنی ... چون همه اینها در ذهنم است. و هنوز بیرونشان نریخته ام. که بخواهم بابتش مواخذه شوند.


و چه پتوی گرم و نرمی است ذهن. میتوانی وقتی معلم توبیخت میکند. در آن پتو دراز بکشی ... و تا میخورد بزنی اش. میتوانی به تمام دوستانت فحش بدهی ... فقط چون صبح کمی سرد با تو احوال پرسی کردند. میتوانی حرام زاده خطابشان کنی ... بدون آنکه حرام زاده خطاب شوی . 

چون اغلب افراد .. فکر میکنند هرچه در ذهنشان میگذرد ٬ باید انتشار یابد. پس وقتی کسی بهت نمیگوید حرام زاده ای ... خیالت راحت باشد که در ذهنش هم این چنین به تو نخواهد گفت. چون این خلاقیت منحصر به فرد را ... فقط خودت داری. 



تصویر : باورتان میشود برای دانلود این عکس ناچار به استفاده از فیلترشکن شدم ؟! این دیگر اسمش جهان چهارم است ... 

sina S.M
۱۰ نظر

WITOTTITAOMAFG = چمدجخاقاتررد

+ پاییز سال بعد جان . . . هر کدام را عشقت نمیکشد جواب نمیدهی ؟! باشد. این را اینجا مینویسم تا این رفتارت یادم نرود :/ 
کلن من عقده ای هستم.

این مساله در گرو پیروی از استراتژی خاص من است برای خشم. نه برای مهار خشم. بلکه اصولن در برابر خشم. مثل استراتژی در برابر دشمن. نه برای مهار دشمن ! که مثلن یکی اش این است بروید در رگ و جان دشمن غرق شوید اینطوری مهارش که نمیکنید هیچ ... جرئی از آن میشوید. 

یکی از راه ها در برابر خشم این است که بروید خود خود خشم شوید. تا دیگر خشم برایتان در تمثیل یک دشمن ظاهر نشود.

ریشه این استراتژی دیوانه وار (madness strategy) بر میگردد به حوالی سال 2014 .. زمانی که پرفسور s.m تصمیم گرفت با خشم خود کنار بیاید. . . خب s.m که خودمم... پس بخوانید ماجرا را : 

یادم است با قالی خواستیم برویم سینما ... ولی قالی دبه در آورد و نیامد. من به قدری کفری شده بودم که یک بسته کامل تریدنتم رو خیلی شیک و مجلسی گذاشتم لب جوب ... یعنی بدون هیچ خشونتی ... (اگر چیزی را با خشونت پرت کنید. خشم کاذبی از شما برداشته میشود ... مثلن بعضی ها برای کنترل خشم کاغذ تکه پاره میکنند یا به کیسه بوکس مشت میزند. این یعنی چی ؟ یعنی برای خشم خودتان احترام قائل نیستید و آن را مثل ظرف عسلی که لبالب پر شده ٬ به درون جوب میریزید تا اندکی از آن عسل کاسته شود. خب که چه .. با آن یکی دو من عسل باقی مانده میخواهید چه کار کنید ؟) 

برای همین تریدنت را بدون خشم گذاشتم لب جوب و رفتم. چهار هزار تومانی میشد و یادم است آن سال چهار هزار تومن خیلی بود (!) 
آن چهار هزار تومان بهایی بود که باید برای نفرت منطقی از قالی میپرداختم ... اصلن توضیح روح و معنای این جمله در قالب کلمات امریست خطیر که خود یکی دو تا پایان نامه دکتری فلسفه را جواب میدهد. 
شاید بزرگ که شدم جایزه ای تعیین کنم برای کسی که بتواند توضیح دهد : چرا من در جواب خشمم از قالی آن تریدنت را ریختم دور ؟ 

که اگر سر واژه سازی کنیم میشود 

چمدجخاقاتررد 

و ورژن انگلیسی این مسابقه فلسفه :

why i threw out that trident in the answer of my anger from ghali

WITOTTITAOMAFG

...

این پست منزجر کننده (شاید البته) فقط به این دلیل نوشته شد که مدتی بعد که مطالبم را خواندم یا مثلن همسر آینده ام سوار بر الاغ طلایی آمد و خواست مطالبم را بخواند ... بداند که با فرشته مواجه نیست ... بلکه با یک انسان مواجه است. انسانی که تا همین صد سال پیش برده داری را یک کار عادی میدانست و حتی الان هم آنقدر اراده و اتحاد ندارد تا بتواند جلوی نسل کشی هایی که کمتر از ۱۰ درصد از هم نژادی های خودش انجام میدهند را بگیرد. ... 
کودک هایی در ابعاد بزرگ که بر سر داشتن زمین بازی بیشتر ٬ عین خرس های شهوت زده که بر سر جنس ماده هم را کشتار میکنند و از گوشت هم لذت میبرند٬ از گوشت هم لذت میبرند. 


تصویر : اعدام ماری (فیل) 




پ ن : آن ۶ نفری که اینجا را "خاموش " دنبال کرده اند (به جز آقای ابریشمی ۶ نفر میماند) ... دقیقن فازشون چی بوده ؟:(  
اصلن آر یو عه لایو ؟ 
sina S.M
۱۲ نظر
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان